پاسخ: 

آنچه که در رابطه با عدم اجبار در دین در قران مطرح شده است و سخنی است مطابق فطرت و عقل، عدم اجبار در اصل دین است. یعنی در این که کسی اسلام یا هر عقیده دیگر را بپذیرد و آن را به عنوان محتوای فکری و رفتاری خود بپذیرد اجباری وجود ندارد و بلکه اجباری هم نمی تواند باشد. چرا که دین و عقیده امری اجباری نیست. ممکن نیست کسی بدون اختیار خودش و بدون تحقیق و تفکر لازم حتی به وحدانیت خدا اعتقاد پیدا کند و اگر هم با اجبار به او بقبولانند که خدا یکی است باز در درون خود آن را به عنوان یک مساله ثابت عقیدتی نخواهد پذیرفت. عقیده داشتن مثل دوست داشتن است که به اجبار و تهدید نمی توان کسی را دوست داشت و نمی توان نسبت به چیزی عقیده پیدا کرد. (1)
اما وقتی با اختیار و حکم عقل و فطرت دین اسلام حق شناخته شد و از طرف قلب و عقل به عنوان دین الهی و حق پذیرفته شد، دیگر باید به لوازم این عقیده پایبند بود. بنابراین اگر در قرآن و یا روایات پیامبر و ائمه علیهم السلام مطلبی به عنوان واجب اسلامی معرفی شد، دیگر نمی توان گفت که من در عمل کردن یا نکردن نسبت به آن مختارم و هیچ عقابی در ترک آن برای من نباید باشد. وقتی شخصی گفت من مسلمانم. یعنی اگر خدا از طریق پیامبر و امامان دین به من گفت نماز بخوان باید بگویم چشم، اگر گفت روزه بگیر باید بگویم چشم، اگر گفت حجاب داشته باش باید بگویم چشم و ... . چرا که معنای مسلمانی همین است. همانطور که هر فردی کشوری را برای زندگی انتخاب کرد دیگر در مقابل قوانین آن اختیار ندارد. بلکه باید آنها را رعایت کند.
اما در مورد معنای اجبار حجاب ، ابتدا باید مفهوم اجبار روشن شود:
اگر منظور از اجبار در حوزه قوانین الهی باشد که باید گفت بدون تردید مسئله «حجاب» یکی از اساسی ترین مسائل واجبات دینی و الهی به شمار می رود که مورد تاکید و دستور شارع مقدس اسلام قرار گرفته است و به عنوان یکی از ضروریات دین به حساب می آید.
با رجوع به منبع وحی یعنی قرآن، می توان وجوب حجاب و الزام آن را برای زن مسلمان به روشنی دریافت کرد:
«و به زنان با ایمان بگو چشمهاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گیرند و دامان خویش را (از بى عفتى) حفظ کنند و زینت خود را ـ جز آن مقدار از آنان که نمایان است ـ آشکار ننمایند و (اطراف) روسرى هاى خود را بر سینه خود افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود)، و زینت خود را آشکار نسازند مگر براى شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدران شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران همسرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم کیششان، یا بردگانشان یا مردان سفیه وابسته (به آنها) که تمایلى به زن ندارند یا کودکانى که از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نیستند و (به زنان با ایمان بگو: هنگام راه رفتن) پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینتِ پنهانیشان دانسته شود (و صداى خلخال که برپا دارند به گوش رسد) و اى مؤمنان همگى به سوى خدا بازگردید، تا رستگار شوید.» (2)
با توجه به آیه بالا و آیات مشابه در خصوص «حجاب» باید گفت که این مسئله یکی از اوامر الهی است و ترک آن عقوبت پروردگار را در پی دارد اما پذیرفتن و یا نپذیرفتن آن از سوی مسلمانان مانند سایر احکام الهی امری است که اجبار و اصرار در پذیرش آن طرد شده است. آن هنگام که میخواهیم «حجاب» را به عنوان امری ایمانی یا عقلایی و به عنوان یک فکر و اندیشه به فردی معرفی نماییم. استفاده از ابزار اجبار چه در اندیشه و فکر و چه در قبول ایمان امری نادرست و بی اساس است.
بنابراین خواه حکومت «اسلامی» باشد یا نباشد، زنان مسلمان باید حدود الهی را رعایت نمایند و اگر اهل رعایت نیز نیستند، سرپیچی خود را آشکار نکرده و نافرمانی از خداوند را ترویج ننمایند. چنانچه روزه خواری علنی، ترک علنی نماز، شرابخواری علنی و علنی نمودن هر معصیت دیگر، گناه بزرگتر و مضاعفی است.
اما اگر منظور از اجبار در رعایت «حجاب» در حوزه قوانین اجتماعی باشد، دو پرسش اساسی پیش میآید. پرسش نخست، آن است که آیا «حجاب» مسئله ای در حوزه حریم خصوصی است یا در حوزه حریم عمومی؟ دوم آنکه آیا در جامعه‌ اسلامی الزام به رعایت «حجاب» باید به صورت «قانون» وضع گردد یا خیر؟
برخی بر این باورند که «حجاب» و چگونگی رعایت آن در محدودهی حریم خصوصی است و می تواند آزادانه نوع پوشش خود را انتخاب کند؛ بنابراین، این مسئله یک تکلیف شخصی محض است نه یک مسئله اجتماعی و قانونگذار نمی تواند برای آن قانون وضع کند.
نگرش عمیق و بیغرضانه به آیه های حجاب و سوره هایی که این آیه ها در آنجا آمده است نیز، به روشنی می نمایاند که حجاب، افزون بر اینکه تکلیف شخصی بانوان مسلمان است، حق جامعهی دینی نیز می باشد. آیت الله جوادی آملی در این خصوص می فرماید: «حجاب زن تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید من از حق خودم صرف نظر کردم، مربوط به مرد هم نیست تا مرد بگوید راضیم ... حجاب زن حقی است الهی؛ حرمت و حیثیت زن به عنوان «حق الله» مطرح است...»(3)
پوشش بیرونی زنان و حتی مردان در محیط اجتماعی در حیطهی امنیت اجتماعی نیز تأثیرات محسوسی بر جای می گذارد، چه بسیار پوشش های نادرست و تحریک آمیز که بسیاری از مخاطرات و ناهنجاری های اجتماعی را پدید آورده است.
روانشناسان «چشم چرانی» را یک نوع انحراف روانی قلمداد می کنند. فرد چشم چران هرگز با چند ساعت چشم چرانی در روز قانع نمی شود و با ادامه این روند به بیماری روانی دیگر به نام (vojeurisme) مبتلا خواهد. شد. پوشش های نادرست افراد جامعه می تواند مفاهیم «عفت»، «حیا»، «خانواده» و... را که در چارچوب «اخلاق اجتماعی» می گنجد، دچار تغییرات جدّی کرده و جامعه را به سراشیبی سقوط اخلاقی بکشاند. این نکات که به اختصار ذکر شد نشان می دهد که مسئلهی پوشش حقی شخصی نیست که بتوان آن را در حوزهی حریم خصوصی جای داد. بلکه «حق الناس» است و درست رعایت نکردن آن تجاوز به حقوق دیگران محسوب می گردد.
مسائلی در حوزهی حریم خصوصی جای می گیرند که با منافع اجتماعی ارتباط نداشته و قبول یا رد آن مسئله به منافع و مضر دیگر افراد جامعه آسیب نرساند. بنابراین هر رفتاری که به منافع دیگران خدشه وارد نماید میتواند مشمول مقررات اجتماعی شود. حال با توجه به نتیجهی بحث به سؤال دوم مبنی بر اینکه آیا در جامعهی اسلامی الزام به رعایت «حجاب» باید به صورت «قانون» وضع گردد یا خیر؟ می توان به آسانی پاسخ داد. در حقیقت قانونگذار جامعهی اسلامی با توجه به نکات ذکر شده برای اثبات عمومی بودن موضوع «حجاب» و بسیاری دیگر از نکاتی که مجال طرح آن در این نوشتار نبود، اقدام به وضع قانون برای رعایت آن در جامعه نموده است.
بر اساس قانون پذیربودن حجاب، حکومت و حاکم می تواند از باب نهی از منکر و صیانت از اخلاق و معنویت جامعه، حجاب را الزامی کند و برای آن مجازات تعیین نماید. بی حجابی از محرمات الهی محسوب می گردد و طبق قاعده هر فعل حرامی که حدی بر آن تعیین نشده باشد قابل تعزیر است. و تعزیر نیز با نظرِ حاکم است،(4) یعنی از دیدگاه فقهی حاکم شرع می تواند برای جلوگیری از گسترش محرمات الهی و بالخصوص بی حجابی، مجازات وضع کند.
برای مطالعه بیشتر در این رابطه می توانید به کتاب « مساله حجاب » نوشته شهید مطهری مراجعه فرمائید.
پی نوشت :
1. البته معنای این سخن این نیست که فرد حق دارد هر عقیده ای را چه حق باشد و چه باطل انتخاب کند. بلکه باید سعی کند به حکم عقل و فطرت، راه حق را انتخاب کند و اگر با وجود شناخت حق راه باطل و دین باطل را انتخاب کرد مورد بازخواست خدای متعال قرار خواهد گرفت. بله در دنیا کسی او را مجبور به قبول حق نمی کند. اما در آخرت باید پاسخگوی انتخاب های خود باشد.
2. نور(24) آیه 31.
3. آیت الله جوادی آملی، عبدالله، «زن در آیینه جمال و جلال»، قم، نشر اسراء، بیتا، ص 423.
4. السید میر عبد الفتاح الحسینی المراغی، العناوین الفقهیة، قم ، موسسه نشر اسلامی، 1417 هـ.ق، ج‏۲، ص ۶۲۷، قاعدة کل ما لم یرد فیه حد من الشرع فی المعاصی، ففیه التعزیر.

منبع: مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی