عوامل دین‌گریزی جوانان

پاسخ: چرا در جامعه اسلامی که فرهنگ و آداب دینی در آن حاکم است، برخی جوانان از دین روگردان و گریزانند. این پدیده علل و عوامل درونی و بیرونی فراوان دارد که به چند عامل عمدهْ آن با استناد به آیات و روایات و گفتار دانشمندان و اساتید اخلاق اشاره می‌کنیم.

عوامل بیرونی

پاره‌ای از عوامل دین‌گریزی جوانان، بیرون از وجود آنان است که عبارتند از:

1. فقر: یکی از عوامل دین‌گریزی یا تضعیف عقاید دینی افراد، فقر و ناداری است. فقر، دین‌داری را تهدید می‌کند و مانع رشد اخلاقی و تعالی انسان و موجب سقوط به ورطه کفر و تباهی می‌شود. از این ‌رو تعالیم اسلامی، فقر را نکوهش نموده و پیامدهای زیان‌بار آن را به حاکمان و متولیان جامعه تذکر می‌دهد. در روایات اسلامی، فقر عامل افزایش خطا و گناه، دشوارتر از کشته شدن، سخت‌تر از آتش نمرود، موجب سراسیمگی عقل و کلید بدبختی و نومیدی دانسته شده است.[1] فقر برای انسان انزوای فکری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و دینی می‌آورد. انسانی که فکر و اندیشه‌اش را تأمین آب و نان فراگرفته باشد، نمی‌تواند به رشد فکری و کمال برسد و از حقوق فردی، سیاسی و اجتماعی خود آگاه شود. در طول تاریخ، آنها که خواسته‌اند مردم را از پرداختن به امور سیاسی و اجتماعی بازدارند، گرفتار زندگی روزمره کرده و از رشد و تعالی بازداشته‌اند. اسلام برای فقرزدایی برنامه‌های جدی دارد. پیامبر(|) در آخرین سخنانشان به حاکمان بعد از خود سفارش فرمودند: «ولم یضرهم فیذلهم و لم یفتقرهم فیکفرهم»؛[2] حاکمان اسلامی باید به مردم زیان نرسانند تا خوارشان کنند و فقیر نکنند که کافرشان سازند. آن حضرت در کلام دیگر فرمود: «لولا رحمة ربی علی امتی کاد الفقر ان یکون کفرا»؛[3] اگر رحمت خدا شامل حال فقرای امتم نمی‌شد، نزدیک بود که فقر، به کفر بینجامد. و نیز فرموده است: «الفقر طرف من الکفر»؛[4] فقر نیمی از کفر است. امام علی× به فرزندش فرمود: فرزندم! از فقر بر تو ترسانم؛ پس از آن به خدا پناه ببر که فقر، دین را می‌زداید و عقل را پریشان می‌کند و دشمنی پدید می‌آورد.[5] شهید مطهری می‌گوید:‌

«بسیاری از گناهان از فقر و احتیاج ناشی می‌شود... فقر به سرحد کفر نزدیک است. فقر روح را عاصی و عزیمت را ضعیف می‌کند... فقر فکر را پریشان و دهشت‌زده می‌کند، عقل و فکر در اثر احتیاج و فقر و نبودن وسایل، تعادل خود را از دست می‌دهد... انسان دیگر نمی‌تواند خوب در قضایا فکر کند.[6]

علامه طباطبایی می‌گوید:‌

«علت تمام جرم و جنایات، یا فقر مفرط است یا ثروت بی‌حساب که به اسراف و اِتراف و بی‌بندوباری و شهوت‌رانی و تجاوز به مال و جان و ناموس مردم می‌انجامد».[7]

در بیان رسول اکرم| آب و نان در عبادات تأثیر دارد: «لولا الخبز ما صلینا و لا صمنا و لا ادینا فرایض ربنا»؛[8] اگر نان نبود، نه نماز می‌توانستیم بخوانیم و نمی‌توانستیم روزه بگیریم و نه واجبات پروردگار را ادا کنیم. این است که فقر یکی از عوامل دین‌گریزی شمرده می‌شود. متولیان اقتصادی باید به فکر فقرزدایی باشند تا جامعه گرفتار فساد نگردد.

2. آلودگی محیط: نقش محیط، مثل خانه، مدرسه و اجتماع در گرایش انسان به امور متعالی و دین‌داری غیر قابل انکار است. انسان نوعاً تابع محیط است. البته استثنا هم وجود دارد. هرقدر اجتماع و محیط، به دین و ارزش‌های متعالی گرایش داشته باشد، افراد نیز به همان سمت و سو کشانده می‌شوند. هرگاه در خانه، مدرسه و اجتماع نسبت به دین و ارزش‌های دینی بدگویی و بدبینی صورت بگیرد، همه امکانات در راه گریز از دین به کار می‌رود. پیامبر اکرم| درباره نقش تخریبی محیط، به‌ویژه خانواده فرموده است: «کل‌ مولود یولد علی الفطره حتی یکون ابواه یهودانه و ینصرانه»؛[9] هر نوزادی بر فطرت اسلام و دین خالی از شرک متولد می‌شود و رنگ‌هایی همچون یهودیت و نصرانیت انحرافی، از طریق پدر و مادر به آنها القا می‌شود.

امام علی× با شناخت عمیق خود از نقش محیط می‌فرماید: «الناس بزمانهم اشبه منهم بآبائهم»؛[10] شباهت اخلاقی مردم به محیط اجتماعی و مقتضیات زمانشان، بیشتر از شباهت به خلقیات پدرانشان است. آدمی در حقیقت در شرایط معمولی زیر فشار عادت و بدون تفکر رفتار می‌کند و خودبه‌خود از راه و رسم اجتماع پیروی می‌کند.[11]شرایط محیط به اندازه‌ای تأثیرگذار است که گاهی فرزندان انبیا و اولیا را نیز به بی‌راهه می‌کشاند. علامه فضل‌الله تصریح می‌کند: «فرزندان پیامبران، اولیا و علما نیز انسان‌هایی هستند همچون سایر انسان‌ها که از شرایط مطلوب و نامطلوب تأثیر می‌پذیرند. بنابراین ضروری نیست که فرزند پیامبر حتماً انسان شایسته‌ای باشد یا فرزند امام و عالم و مجاهد همانند او باشد؛ زیرا پدر جزئی از اجزای محیط و یکی از صدها عاملی است که در ساختن انسانی او موثر است».[12] شهید مطهری می‌گوید: «یکی از چیزهایی که موجب اعراض و تنفر مردم از خدا و دین و همه معنویات می‌شود، آلوده بودن محیط و غرق شدن در شهوت‌پرستی و هواپرستی است. محیط آلوده همواره موجب تحریک شهوات و تن‌پروری و حیوان صفتی را فراهم می‌کند... لذا اقوام و ملت‌هایی که تصمیم می‌گیرند روح مذهب و اخلاق و شجاعت و شهامت و مردانگی را در ملتی بکشند، وسایل عیاشی و شهوت‌رانی و سرگرمی‌های نفسانی آنها را فراهم و تکمیل می‌کنند.[13]

3. عمل نادرست برخی عالمان دینی: همان‌گونه که اصلاح رهبران دینی موجب اصلاح مردم و از علل رشد دین و گرایش مردم به ارزش‌ها می‌شود، فساد و عملکرد ناشایست رهبران دینی و عالمان نیز موجب انحراف و دین‌گریزی مردم خواهد شد؛ زیرا وقتی مردم می‌بینند مدعیان رهبری به گفتار خویش ایمان ندارند و برخلاف دستورات دین عمل می‌کنند، در صداقت دعوتشان شک می‌کنند و در انجام اعمال دینی دچار تزلزل می‌شوند. قرآن تصریح دارد: {یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ[14] ای کسانی که ایمان آورده‏اید! چرا چیزى می‌گویید که انجام نمی‌‏دهید؟ امام علی× می‌فرماید که لغزش یک عالم موجب فساد عالم می‌شود: «زله العالم تفسد العوالم».[15] و در کلام دیگری می‌فرماید: آمده «یا جابر ان قوام الدین و الدنیا باربعه: عالم مستعمل علمه... فاذا ضیع العالم علمه استنکف الجاهل ان یتعلم»؛[16] ای جابر! قوام دین و دنیا به چهار چیز است: یکی از آنها عالمی است که به علم خود عمل کند... هرگاه عالم به علمش عمل نکند، جاهل از فرا گرفتن گریزان گردد.

عمل درست و شایسته عالمان دین، نقش اساسی در گرایش مردم به ارزش‌های دینی دارد. فخر رازی می‌گوید: «زبان عمل چندان موثر است که گفته‌اند: تأثیر عمل یک نفر در هزار نفر بیشتر از تأثیر سخن هزار نفر در یک نفر است».[17]

امام خمینی(&) درباره‌ نقش عالم درستکار می‌فرماید: «در بعضی از شهرستان‌ها که تابستان به آن‌جا می‌رفتم، می‌دیدم اهالی آن بسیار مؤدب به آداب شرع بودند. نکته‌اش این بود که عالم صالح و پرهیزگاری داشتند. اگر عالم ورع و درستکاری در یک جامعه زندگی کند، وجود او باعث تهذیب و هدایت مردم آن سامان می‌گردد؛ اگر چه لفظا تبلیغ و ارشاد نکند».[18]

بدین ترتیب یکی از عوامل گریز از دین، رفتار ناشایست برخی عالمان دینی است؛ همان‌گونه که عملکرد کلیسا در قرون وسطا که به کتمان حقایق، حرام‌خواری، حیف و میل اموال مردم به باطل می‌پرداختند، عامل اصلی ارتداد و دین‌گریزی متفکران و اندیشه‌وران شد.[19] قرآن کریم بسیاری از احبار یهود و رهبان مسیحی را بازدارنده از دین‌داری و سد راه خدا می‌داند: {إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَ الرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ[20] بسیاری از دانشمندان یهود و راهبان، اموال مردم را به ناروا می‌‏خورند، و [آنان را] از راه خدا باز می‌‏دارند.

4. خشونت: دین، پیام‌آور محبت و هدایت برای انسان‌هاست. اساس دین با خشونت سازگار نیست و برای تبلیغ و ترویج آن هیچ‌گاه به خشونت توصیه نمی‌کند. محبت و مدارا اگر در خدمت سلوک دینی قرار گیرد، سبب گرایش مردم و جذب آنان به تعالیم الهی می‌گردد. اما اگر به نام دین و دین‌داری خشونت به کار گرفته شود و چهره خشن و غلیظ از دین نشان داده شود، موجب گریز از دین و دین‌داری می‌شود. با شدت و خشونت نمی‌توان مردم را به دین علاقه‌مند کرد. خداوند خطاب به رسولش فرموده است: {فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ[21] پس به [برکت] رحمت الهی، با آنان نرم‌خو [و پُرمِهر] شدی، و اگر تندخو و سخت دل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده می‌‏شدند.

در آیه دیگر هرنوع اکراه و اجبار در دین نفی شده: {لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی[22] در دین هیچ اجباری نیست و راه از بیراهه به خوبی آشکار شده است. حضرت علی× می‌‌فرماید: «من خشنت عریکته افترقت حاشیته»؛[23] هرکه درشت‌خوی باشد و خشونت ورزد، مردم از گرداگرد او بگریزند.

رفتار خشونت‌بار کلیسا سبب شد که گروه بسیاری از مردم و دانشمندان به سوی بی‌دینی و مادی‌گری کشانده شوند. معلوم می‌شود که تحمیل عقاید و احکام دینی به صورت اجبار و اکراه و با خشونت، آسیب‌های جبران‌ناپذیری بر پیکر دین وارد می‌سازد. شهید مطهری در این رابطه هشدار می‌دهد: «هر وقت و هر زمان که پیشوایان مذهبی مردم، پوست پلنگ می‌پوشند و دندان ببر نشان می‌دهند و متوسل به تکفیر و تفسیق می‌شوند... بزرگ‌ترین ضربت بر پیکر دین و مذهب به سود مادی‌گری وارد می‌شود».[24]

بنابراین یکی از عوامل دین‌گریزی، رفتار خشونت‌بار متولیان دین و دین‌داران است که پیامد تلخ و ناگواری در پی دارد.

5. تبلیغات و توطئه دشمن: یکی از عوامل گریز از دین، تبلیغات دروغین و توطئه‌های دشمنان است. دشمنان دین با نقشه‌ها و اعمال شیطانی خویش از راه‌های گوناگون، تصویری نادرست و ناقص از دین ارائه می‌دهند. آنان با ترفندهای گوناگون، مردم را از گرایش به اسلام بازمی‌دارند و به القای شبه‌ها، دروغ‌ها، تهمت‌ها، و بیان مسائل غیر واقعی می‌پردازند و از غفلت و ناآگاهی مخاطبان خود بهره جسته، موانع بزرگ در راه گرویدن به دین ایجاد می‌کنند. این شیوه از صدر اسلام تاکنون وجود داشته و برای همیشه هم خواهد بود. قدرت‌های استعماری چون اسلام را مانعی بزرگ بر سر راه خویش می‌دانند، به هر وسیله برای بدنام کردن و کم‌رغبت کردن مردم به آن، تمسک می‌جویند.[25]

دشمنان روی چند محور تمرکز دارند: 1. سست کردن اصول دین در نگاه مردم؛ 2. کشتن روح تقوا و پاک‌دامنی در نهاد مسلمانان؛ 3. زشت جلوه ‌دادن چهره اسلام در نظر پیروانش تا خودبه‌‌خود از دین بگریزند و بدبین نمودن مسلمانان تا آنان از قوانین اسلام روی برتابند.[26]

مرحوم سید قطب می‌گوید: در مصر سیاست آموزش و پرورش را طوری تنظیم کرده بودند که از برنامه‌های متعالی و فرهنگ اسلام به دانشجویان چیزی گفته نشود و به جای آن، شبهه‌‌ها و نابسامانی‌هایی را که مستشرقین پدید آورده بودند، به دانشجویان تدریس می‌شد، تا از این راه مسلمانان را از دین دور کنند. این سیاست شوم به زودی جوانان را از اسلام دور نمود و مانند اروپاییان، علم را از دین و دین را از سیاست جدا می‌دانند.[27] یکی از نقشه‌های دشمن، جعل حدیث است تا از این راه چهره اسلام را نامعقول نشان دهند. ابن‌ابی‌العوجا اعتراف می‌کند که بیش از چهل‌هزار حدیث دروغین ساختم که حلال خدا را حرام و حرامش را حلال نشان می‌دهد.[28]

بدتر از همه ترویج خرافات و سوء استفاده از مقدسات دینی توسط افراد سودجو و مسلمان‌نماست که در گوشه و کنار جامعه اسلامی به چشم می‌خورد. این افراد با استفاده از بی‌خبری و احساسات پاک مذهبی مردم، بیشترین ضربه را بر پیکر دین می‌زنند و سبب دوری نسل جوان و تحصیل کرده، از دین و مذهب می‌گردند؛ زیرا اسلام دین معقول است و خرافات، توجیه عقلانی ندارد و با روح اسلام ناسازگار است، و فطرت انسانی هم آن را نمی‌پذیرد.

در عصر ما که ابزار تبلیغاتی و رسانه‌ای بسیار گسترش یافته و از کنترل خارج شده است، نسل جوان بیش از هر زمان دیگر مورد هجمه زهرآگین دشمنان اسلام قرار گرفته و خطر انحراف و فساد اعتقادی و اخلاقی آنان را تهدید می‌کند. از این ‌رو مسئولیت متولیان فرهنگی و دینی جامعه، بیش از پیش سنگین‌تر گشته و با هوشیاری تمام، باید اقدامات متناسب با شرایط زمان انجام دهند.

بنابراین وارونه نشان دادن چهره اسلام و اشاعه فساد و فحشا از سوی دشمنان، یکی از مهم‌ترین عوامل دین‌گریزی جوانان است. از این ‌رو متولیان دین باید چهره واقعی اسلام را به دور از هرنوع پیرایه و خرافه به مردم معرفی نمایند، تا جوانان پاکدل به دین و دیانت روی آورند.

6. دفاع غیر عقلانی از دین: اسلام دین فطری و عقلانی و متکی بر برهان و استدلال است. از این رو باید با استدلال و روش منطقی بیان شود. یکی از عوامل دین‌گریزی، نامعقول جلوه دادن دین ازسوی برخی افراد است که نمی‌توانند از دین دفاع منطقی کنند. در جامعه امروزی، مبلغ دین باید بتواند با ارائه دلیل‌های روشن و خردپسند، مؤلفه‌های دینی را به مردم، به‌ویژه جوانان بباوراند. این کار نیاز به توانمندی و تبحر دارد که مبلغین باید آن را به دست آورند. باید دین را از برخی مطالب خرافی و ضد عقل پاک کرد و مردم را از نادرستی آنها آگاه ساخت و ساحت دین از این خرافه‌ها منزه نمود. تحلیل جریانات تاریخی مانند قیام عاشورا، تبیین مسائل نظری و بیان احکام و هر امری که مرتبط با دین باشد باید بر جایگاه عقل تکیه زند و آن‌گونه بیان شود که عقل سلیم بپذیرد. متأسفانه برخی افراد به نام دین مطالبی می‌گویند و می‌نویسند که با دین سازگاری نداشته و چهره دین را غیر عقلانی و غیر علمی جلوه می‌دهد. این رفتار باعث می‌شود که روشن‌فکران و اندیشمندان مردد شوند و نسبت به دین قضاوت دیگری نمایند.[29] اباصلت هروی از امام رضا× روایت نموده که حضرت فرمود: «رحم الله عبدا احیا امرنا، قلت کیف یحی امرکم؟ قال: یتعلم علومنا و یعلمها الناس، فان الناس لوعلموا محاسن کلامنا لاتبعونا»؛[30] خدا رحمت کند کسی را که امر ما را احیاء می‌کند. پرسیدم چگونه امر شما احیاء می‌شود؟ فرمود: علوم و معارف ما را فرا گیرد و به مردم بیاموزد؛ زیرا مردم اگر زیبایی‌های کلام ما را بدانند، از ما پیروی می‌کنند.

بنابراین دفاع غیر عقلانی از دین، معرفی نادرست دین و تبیین نارسای مفاهیم دینی، مردم را از دین ‌گریزان می‌کند. پس باید تلاش شود که چهره عقلانی و منطقی دین به صورت روشن تبیین و از هرگونه روش غیر منطقی اجتناب گردد.

عوامل درونی دین‌گریزی

برخی عوامل درونی انسان سبب گریز از دین و ارزش‌های متعالی می‌گردد. خصلت‌های ناپسند مهم‌ترین عامل دین‌گریزی و دین‌ستیزی شمرده می‌شود. انبیا^ با تحمل مشقت و سختی‌ها، با شیوه معقول، دین خدا را تبلیغ می‌کردند، ولی گروه اندکی دین را می‌پذیرفتند و بیشتر مردم مخالفت می‌کردند. علت این امر، همان عوامل روانی و خصلت‌های زشت اخلاقی مانند: تکبر، غرور، جهل، میل به گناه و بی‌بندوباری بود؛ زیرا انبیا در تبلیغ دین نقص نداشتند، بلکه مردم دچار بیماری باطنی و آلودگی درونی گشته، قابلیت هدایت را از دست داده بودند.[31] در ادامه به برخی از این خصلت‌ها اشاره می‌شود.

1. هواپرستی: پیروی از هوای نفس و وسوسه‌های شیطانی، یکی از انحرافات فکری و عملی انسان است. استاد مطهری می‌گوید: «غرق شدن در شهوات پست حیوانی، با هرگونه احساس تعالی منافات دارد. آدم شهوت‌پرست، نه تنها نمی‌تواند احساسات عالی مذهبی را در خود بپروراند، احساس عزت، شرافت، سیادت را نیز از دست می‌دهد، احساس شجاعت، شهامت و فداکاری را نیز فراموش می‌کند. آن‌که اسیر شهوت است، جاذبه‌های معنوی از قبیل مسائل‌ دینی، اخلاقی، علمی و... کمتر در او تأثیر دارد».[32]

قرآن کریم خطر هواپرستی را چنین بیان فرموده:‌ {افَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى­عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى­سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى­بَصَرِهِ غِشَاوَةً[33] پس آیا دیدی کسی را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر دیده‏اش پرده نهاده است؟ پیروی هوای نفس مانع از حق‌گرایی می‌گردد. امام علی× فرمود «ان اخوف ما اخاف علیکم اثنان: اتباع الهوا و طول الامل؛ اما اتباع الهوی فیصد عن الحق و اما طول الامل فینسی الآخره»؛[34] از دو چیز برشما بیمناکم: متابعت هوای نفس و آرزوی طولانی. متابعت هوای نفس مانع از حق‌گرایی می‌گردد و آرزوی دراز باعث فراموشی آخرت می‌شود.

2. حب دنیا و دنیازدگی: علاقه شدید و افراطی به زرق و برق دنیا و مادیات نیز یکی از عوامل روگردانی مردم از دین است. دنیادوستی اگر با فکر و منطق همراه نباشد، سر از دنیاپرستی درمی‌آورد و سبب بدبختی انسان در دنیا و آخرت می‌گردد. تعالیم اسلامی، دنیادوستی افراطی را نکوهش نموده و آن را مایه کفر و گمراهی دانسته است. در آیه‌ای می‌فرماید: «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ‌»؛ زیرا آنان زندگی دنیا را بر آخرت برتری دادند و [هم] این‌که خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند.{أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ‌[35] آنان کسانی‌‏اند که خدا بر دل‌ها و گوش و دیدگان‌شان مُهر نهاده و آنان خود غافلانند. حضرت علی× فرموده: «حب الدنیا راس کل الفتن و اصل المحن»؛[36] دنیاپرستی سرآغاز فتنه‌ها و ریشه همه محنت‌هاست. در روایت دیگر از امام سجاد آمده: «حب الدنیا راس کل خطیئه»؛[37] محبت دنیا سرچشمه همه گناهان است.

حب دنیا در شکل‌های مختلف آن مانند: عشق به مال و ثروت، علاقه به مقام و جاه و... مانع شناخت عقلی انسان گردیده و او را از راه‌یابی به دین حق بازمی‌دارد. آیات و روایات بسیاری در مذمت دنیاپرستی وارد شده و یکی از آثار زیان‌بار آن، مانع گرایش انسان به سوی دین و دین‌داری یا موجب از دست دادن گوهر دین از کف انسان است.[38]

3. تکبر و غرور: از موانع عمده دین‌داری و تفکر، تکبر و غرور است.[39] انسان بر اساس تفکر و تدبر به سوی خداوند و دین او گام برمی‌دارد. شخص متکبر، اندیشه خود را برترین و آن را از هر عیب و نقص مبرا می‌داند. امام علی× می‌فرماید «بدترین آفات عقل، خودبزرگ‌بینی است».[40] از این رو منشأ بسیاری از خطاها در اندیشه، مانند باطل‌گرایی، انکار خداوند و دین‌گریزی، غرور و نخوت است؛ زیرا چنین افرادی حتی پس از دریافت حق، در مقابل آن می‌ایستند و در سایه غرور و تکبر، راه انحراف را در پیش می‌گیرند.

غرور در آغاز آفرینش انسان در چهره شیطان دیده شد. هنگامی که خداوند به او خطاب کرد: «چه چیز مانع شد از این‌که بر آدم سجده کنی» در جواب گفت: {قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ‌[41] گفت: من از او بهترم؛ مرا از آتشی آفریدی و او را از گِل.

شیطان در اثر خودبرتربینی، فرمان خدا را زیر پا نهاد و با غرور و استکبار در پرتگاه عصیان سقوط کرد و از راه سعادت منحرف گردید. آری غرور و استکبار در برابر حق و ارزش‌های متعالی، این‌گونه مایه بدبختی، گمراهی و سقوط می‌گردد.

4. تعصب و لجاجت: تعصب و لجاجت یکی دیگر از موانع گرایش به دین و حق‌بینی است. تعصب در اصطلاح به معنای هر نوع وابستگی شدید فکری و عملی به صورت غیر منطقی به شخص یا عقیده یا چیزی است که انسان را به لجاجت و تقلید کورکورانه وامی‌دارد.[42]

تعصب ممکن است در امور زیر ریشه داشته باشد: حب ذات و علاقه شدید به نیاکان، پایین بودن سطح فکری، شخصیت‌زدگی و انزوای اجتماعی و فکری. تعصب آثار منفی فراوان دارد؛ از جمله گریز از حقایق دینی و پذیرش دین توحیدی. مشرکان مکه در اثر تعصب شدید، دعوت پیامبر| را نپذیرفته و برای گریز از پذیرفتن حقایق الهی، آنها را اموری موهوم جلوه می‌دادند و پیامبر را متهم به سحر و جادو می‌کردند. لجاجت آنها عامل عدم تسلیم در برابر تعالیم آسمانی بود. قرآن کریم تعصب مشرکین را در وابستگی به روش نیاکانشان مذمت نموده است: {وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَ وَ لَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لاَ یَهْتَدُونَ‌}[43] و چون به آنان گفته شود: از آن‌چه خدا نازل کرده است پیروی کنید، می‌‏گویند: نه، بلکه از چیزی که پدران خود را بر آن یافته‏ایم، پیروی می‌‏کنیم. آیا هرچند پدرانشان چیزی را درک نمی‌‏کرده و به راه صواب نمی‌‏رفته‏اند، باز هم در خور پیروی هستند؟

در روایات نیز تعصب و لجاجت نکوهش گردیده است. امام سجاد(×) دو نوع تعصب مثبت و منفی را بیان نموده: «العصبیة التی یاثم صاحبها ان یری الرجل شرار قومه خیرا من خیار قوم آخرین؛ و لیس من العصبیة ان یحب الرجل قومه و لکن من العصبة ان یعین قومه علی الظلم»[44] تعصبی که دارنده آن مرتکب گناه می‌شود این است که انسان بدان و اشرار طایفه خود را از نیکان طوایف دیگر بهتر بداند، ولی تعصب این نیست که انسان به طایفه خود علاقه و محبت داشته باشد که آنهارا در ظلمشان یاری دهد. در مذمت لجاجت، از رسول خدا| نقل شده: «ایاک واللجّاجه فان اولها جهل و آخرها ندم»؛[45] از لجاجت بپرهیز که آغازش جهل و پایانش پشیمانی است. آن حضرت در مذمت تعصب فرموده: «من کان فی قلبه حبه من خردل من عصبیة بعثه الله یوم القیامه مع الاعراب الجاهلیة»؛ هرکس به اندازه دانه خردلی عصبیت در دلش باشد، خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور می‌کند.

در طول تاریخ، تعصب و لجاجت از سوی افراد و گروه‌های مختلف مانع پذیرش دعوت حق و تعالیم انبیا گردیده، خسارات جبران ناپذیری را درپی داشته است. تعصب و لجاجت، خصلت زشت درونی است که مانعی بزرگ در راه گرایش افراد به حقیقت، هدایت، و پیروی از تعالیم دینی بوده و انسان را از رشد و کمال بازمی‌دارد.[46]

5. جهل و غفلت: غفلت و بی‌خبری نیز از موانع دین‌داری است. غفلت در مفهوم وسیع خود هرگونه بی‌خبری از شرایط زمانی، مکانی و واقعیت‌های فعلی و آینده و گذشته خویش و از صفات و اعمال خود و از پیام‌ها و آیات حق و هشدارهایی که حوادث تلخ و شیرین به انسان می‌دهند را شامل می‌شود. غفلت از واقعیت‌ها خطری بزرگ برای سعادت انسان‌هاست. در قرآن کریم و روایات، به غفلت‌زدایی و پیامدها و مذمت آن پرداخته شده است: {إِنَّ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَ رَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَ اطْمَأَنُّوا بِهَا وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ[47] کسانی که امید به دیدار ما ندارند و به زندگی دنیا دل خوش کرده و بدان اطمینان یافته‏اند، و کسانی که از آیات ما غافلند.

از نگاه قرآن غفلت سر چشمه اصل بدبختی‌های انسان است. از این رو در سوره اعراف غافلان بدترین افراد شمرده شده‌اند: {وَ لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لاَ یُبْصِرُونَ بِهَا وَ لَهُمْ آذَانٌ لاَ یَسْمَعُونَ بِهَا أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ‌[48] در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‏ایم؛ [زیرا] دل‌هایی دارند که با آن [حقایق را] دریافت نمی‏کنند، و چشمانی دارند که با آنها نمی‌‏بینند، و گوش‌هایی دارند که با آنها نمی‌‏شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه‏ترند. [آری،] آنها همان غافل ‏ماندگانند.

افرادی وجود دارند که به دین و امور دینی ایراد می‌گیرند و مسائلی را به سبب ضعف دینی و یا عدم اعتقاد خویش عنوان می‌کنند که ناشی از جهالت و غفلت آنهاست. در این میان، بدترین جهل، جهل مرکب است. جاهل مرکب، اندیشه خود را حق و صواب پنداشته، حاضر نیست درباره آن تحقیق کند؛ از این رو با عقاید و اندیشه‌های دیگر به مخالفت برخاسته تا جایی که در دامن باطل می‌غلطد. قرآن کریم جهل و غفلت را یکی از حجاب‌های اندیشه و مانع درک حق شمرده:‌ {لِتُنْذِرَ قَوْماً مَا أُنْذِرَ آبَاؤُهُمْ فَهُمْ غَافِلُونَ‌} تا قومی را که پدرانشان بیم‏ داده نشدند و در غفلت ماندند، بیم دهی. {لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلَى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ[49] گفته[خدا] درباره بیشترشان محقّق گردیده است، در نتیجه آنها نخواهند گروید. این آیات به گروهی اشاره دارد که بر اثر جهل و غفلت، فرمان عذاب الهی درباره آنها صادر شده، قابل هدایت نیستند. بدیهی است که با وجود چنین حجابی، هدایت‌ مشکل خواهد بود.

حضرت علی× در مذمت غفلت فرموده: «الغفله اضرالاعدا»؛[50] غفلت از بدترین دشمنان انسان است. در حدیث دیگر فرموده: «الغفلة تکسب الاغترار وتدنی من البوار»؛[51] غفلت سبب غرور انسان می‌شود و مقدمات هلاکت او را فراهم می‌کند.

غفلت و جهل، انسان را از تفکر و اندیشه در امور مهم و سرنوشت‌ساز بازمی‌دارد و عدم تفکر، عامل گریز از دین می‌شود؛ زیرا هرگاه انسان به کارهای خوب و پیامدهای مثبت آن و هم‌چنین به کارهای بد و پیامدهای سوء آن بیندیشد، امواج تاریک غفلت و بی‌خبری از وجودش دور می‌شود. فکر مرگ و پایان زندگی از افکاری است که انسان را به خدا و تعالیم دینی نزدیک می‌کند و زنگار غفلت را از صفحه دل می‌زداید. حضرت علی× به فرزندش امام حسین× فرمود: «یا بنیّ الفکره تورث نوراً و الغفلة ظلمة»؛[52] ای فرزندم! تفکر نورانیت می‌بخشد و غفلت، ظلمت و تاریکی.

بدین ترتیب غفلت منجر به عدم تفکر می‌شود و عدم تفکر مانع گرایش به دین و خداوند می‌گردد. بهترین راه برای رهایی از غفلت و دین‌گریزی، تفکر درباره مبدأ و معاد و قدرت و حکمت و رحمت خداوند است که انسان را به دین‌داری نزدیک می‌کند.

6. گناه و گریز از مسئولیت: یکی از عوامل دین‌گریزی، میل به بی‌بندوباری و نداشتن مسئولیت است؛ یعنی آدمی خود را در اختیار هوا و هوس و گناه قرار می‌دهد و به دنبال درک لذت‌های مادی و اشباع بی‌حد و حصر غرایز مادی و حیوانی می‌رود. میل به گناه سبب می‌شود که انسان از زیر بار مسئولیت شانه خالی کند و خود را از قید و بند انجام دستورات دینی رها سازد، زیرا اعتقاد به خدای یگانه را مانع ارضای خواهش‌های نفسانی خود می‌داند و چاره‌ای جز انکار حقایق دینی ندارد.[53] بنابراین گناه و هوس تنها مانع گرویدن به دین نیست؛ بلکه دین‌داران را نیز از دایره دین بیرون نموده و به ورطه‌ بی‌دینی می‌کشاند.

7. تقلید و شخصیت‌گرایی: تقلید و شخصیت‌زدگی و پیروی کورکورانه از فرد، گروه، و اندیشه‌ای، بدون دلیل و برهان مانع گرایش به دین و خداپرستی است و نمی‌گذارد انسان به اندیشه و تعقل بپردازد و راه صحیح را دریابد. تقلید اگر پیروی افراد ناآگاه از افراد متخصص و کارشناس باشد عامل رشد و سلامت و تکامل جامعه بوده و ممدوح است. دانش‌ها و آداب و رسوم سازنده از این طریق از نسلی به نسلی دیگر انتقال یافته است. ولی تقلید کورکورانه، مثل تقلید جاهل از جاهل یا عالم از جاهل، موجب گسترش فساد، اخلاق زشت، انحراف فکری، انواع خرافات و انتقال آن از نسلی به نسل دیگر می‌گردد. انگیزه‌های تقلید کورکورانه عبارتند از: عدم بلوغ فکری، شخصیت‌زدگی، علاقه شدید به نیاکان، گروه‌گرایی یا تعصب قومی و نژادی.

این بود بررسی مختصر عوامل دین‌گریزی جوانان، با تکیه بر آیات و روایات و نظرات دانشمندان مسلمان که در دو بخش بیرونی و درونی بیان گردید. بررسی کامل و مفصل این بحث فرصت بیشتری می‌طلبد که در این نوشتار نمی‌گنجد.

منابع برای مطالعه بیشتر

1. علی شکوهی، عوامل دین‌گریزی از منظر قرآن و روایات، از صفحه 75 تا 283.

2. علامه فضل‌الله، دنیای جوانان، ترجمه مجید مرادی، بوستان کتاب، ص41 به بعد.

3. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج1، ص 479 تا 491.

حدیث پایانی:

 امام علی× «سکر الغفله و الغرور ابعد افاقه من سکر الخمور»؛[54] مستی غفلت و غرور، هشیاری‌اش از مستی شراب دورتر است.



[1]. مستدرک الوسایل، ج2، ص415؛ بحارالانوار، ج72، ص47؛ غررالحکم، 102؛ بحارالانوار، ج78، ص353؛ نهج البلاغه، حکمت 150.

[2]. کلینی، اصول کافی، ج1، ص406.

[3]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج72، ص47.

[4].همان، ج78، ص12.

[5]. نهج البلاغه، حکمت 311.

[6]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، 1388، ششم، ج23، ص745 و 746.

[7]. محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج9، ص248.

[8]. کلینی، فروع کافی، ج6، ص287.

[9]. بحارالانوار، ج3، ص278.

[10]. ابن‌میثم بحرانی، شرح علی الماه کلمة لامیرالمومنین، جامعه مدرسین، ص94.

[11]. محمدتقی فلسفی، گفتار فلسفی، جوان، ج2، نشر معارف اسلامی، تهران، 1348، ص81.

[12]. سید محمد حسین فضل‌الله، دنیای جوانان، ترجمه مجید مرادی، بوستان کتاب، 1380، اول، ص41.

[13]. مرتضی مطهری، انسان و سر نوشت، ص108.

[14]. صف، آیه 2.

[15]شرح غررالحکم، ج4، ص109.

[16]. نهج البلاغه، حکمت 327.

[17]. فخررازی، تفسیر کبیر، ج3، ص48.

[18]. امام خمینی، مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص16.

[19]. علی شکوهی، عوامل و ریشه‌های دین‌گریزی از منظر قرآن و حدیث، بوستان کتاب، 1385، دوم، ص122.

[20]. توبه، آیه34.

[21]. آل عمران، آیه 159.

[22]. بقره، آیه 256.

[23]. عبدالواحد آمدی، شرح غررالحکم، دانشگاه تهران، 1366، ج 5، ص 325.

[24]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، 1381، یازدهم، ج 1، ص491.

[25]. علی شکوهی، همان، ص161.

[26]. سید قطب، اسلام و نابسامانی‌های روشن‌فکران، ترجمه محمدعلی عابدی، ص10 و 11.

[27]. علی شکوهی، همان، ص161.

[28]. دایرة المعارف بزرگ اسلامی، 1368، تهران، ج2، ص688.

[29]. علی شکوهی، همان، ص170.

[30]. بحار الانوار، ج2، ص273.

[31]. علی شکوهی، ص230.

[32]. مرتضی مطهری، انسان و سر نوشت، جامعه مدرسین، ص108.

[33]. جاثیه، آیه 23.

[34]. نهج البلاغه، خطبه 42.

[35]. نحل، آیه 107 و 108.

[36]. غررالحکم، ح4780.

[37]. اصول کافی، ج2، ص130، باب حب الدنیا.

[38]. علی شکوهی، ص240.

[39]. «غرور عبارت است از دل‌خوش بودن به چیزی که موافق هوای نفس و تمایل طبع انسانی است و ناشی از اشتباه انسان یا فریب شیطان است و هرکس گمان کند که آدم خوبی است، خواه از نظر مادی یا معنوی باشد و این اعتقاد از پندار باطلی سرچشمه بگیرد، آدم شروری است و غالب مردم خود را خوب می‌دانند؛ در حالی که در اشتباهند بنابراین بیشتر مردم شرورند، هرچند شکل غرور آنها و درجه آن متفاوت است» فیض کاشانی، محجة البیضاء، ج6، ص293.

[40]. شرح غررالحکم، ج4، ص178.

[41]. اعراف، آیه 12.

[42]. ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، مدرسه امام علی بن ابی‌طالب، 1378، اول، ج2، ص213. البته تعصب مذموم و ممدوح دارد. وابستگی به امور نادرست و غیر منطقی، مذموم است که در قرآن به تعصب جاهلیت یاد شده و اگر وابستگی به امور مثبت و مفید و سازنده و از روی علم و آگاهی باشد، تعصب مثبت و ممدوح است. همان ص217.

[43]. بقره، آیه 170.

[44]. اصول کافی، ج2، ص308. باب العصبیه حدیث 7.

[45]. اصول کافی، ج4، باب عصبیه، ص308.

[46]. علی شکوهی، همان، ص249.

[47]. یونس، آیه 7.

[48]. اعراف، آیه 179.

[49]. یس، آیه 6 و7.

[50]. غررالحکم، ج1، ص128.

[51]. همان، ج7، ص295.

[52]. بحار الانوار، ج74، ص237.

[53]. علی شکوهی، همان، ص252.

[54]. غررالحکم، حدیث 5651.