ولایت فقیه از آنجا مطرح می شود که « چه کسی حق حکومت کردن دارد؟ ». عده ای می گویند: کسی که رای بیشتری داشته باشد (دموکراسی). عده ای دیگر می گویند: کسی که پدرش پادشاه است ( سلطنتی) و … .

اما اسلام اعتقاد دیگری دارد، اسلام می گوید: همان طور که ما باید در عبادات هایمان از خدا پیروی کنیم، در سیاست نیز باید از خدا پیروی نماییم. یعنی باید ببینیم خدا به چه کسی حق حکومت کردن داده است

اگر زمان پیامبر (ص) بودیم، خدا گفته بود: «اَلنَّبِیُّ اَولَی بِالمُومِنِینَ مِن اَنفُسِهِم»[1]یعنی فقط پیامبر (ص)  حق حکومت کردن دارد. بنابراین هر کس دیگری، در هر کجای جهان حکومت تشکیل دهد، حکومتش غیر قانونی (طاغوتی) و پیروری از او حرام است.( فردای قیامت هم او و کسانی که از او پیروی کردند، باید پاسخگو باشند)

اما بعد از پیامبر (ص) چه کسی حق حکومت دارد؟ پیامبر (ص) در غدیر خم فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا علیٌّ مَولاه» (هر کس من بر ولایت دارم، این علی (ع) بر او ولایت دارد )[۲]

بنابراین غیر از حضرت علی (ع) کسی حق تشکیل حکومت ندارد و پیروی از غیر امام علی (ع) مساوی است با مخالفت با دستور خدا.

امام علی (ع) اعلام کرد پس از خود کسی جز امام حسن (ع) حق حکومت ندارد و امام حسن بعد از خود امام حسین (ع) را مطرح نمود تا بقیه امامان.[۳]

متاسفانه در دوره های مختلف، خلیفه ها، حکومت را که تنها حق امامان بود، از آنان گرفتند. و ائمه (ع) برای پس گرفتن این حق (که خدا به آنان داده بود)، مبارزات گوناگونی ( متناسب با زمان خود) کردند، از جمله: قیام امام حسین (ع)، دعا های امام سجاد (ع)، پرورش شاگرد توسط امام صادق (ع) و … .

دلیل اینکه خلفا، ائمه (ع) را شهید می کردند نیز همین مسایل سیاسی و ولایت بود، وگرنه به عنوان مثال اگر امام حسین (ع) کاری به حکومت نداشت و مشغول عبادت و نصیحت می شد، نه تنها یزید کاری با امام حسین (ع) نداشت، بلکه برای هدیه و جایزه هم می فرستاد.

(بنابراین مسئله ی ولایت امری است که اهلبیت (ع) در راه آن خون داده اند (و امر کوچکی نیست)، لذا اگر ولایت فقیه ثابت شد، زیر سوال بردن آن گناه بسیار بسیار بزرگی است، بنابراین از خواننده محترم تقاضا می شود روی این مسئله حساس باشد و تعصب را کنار بگذارد، چرا که در دادگاه الهی، همان طور که از عبادات از ما سوال می کنند، از وظایف سیاسی ما در برابر ولایت اهلبیت (ع) نیز سوال خواهند کرد –انشاء الله که همه عاقبت به خیر شویم.)

اما پس از امام حسن عسکری (ع)، تنها حضرت مهدی (عج) حق حکومت کردن پیدا کرد، اما ایشان غایب شدند. حال باید از امام زمان (عج) پرسید: در نبود شما، ما از چه کسی پیروی کنیم و چه کسی ( تا وقت ظهور شما ) حق حکومت کردن دارید ؟

 همان طور که می گوییم پیغمبر (ص) قبل وفات خود، باید تکلیف مردم را بعد از خود روشن کند؛ امام زمان (عج) هم زمانی که می خواهد به غیبت برود، باید تکیف مردم را روشن کند که در دوران غیبت، از چه کسی و حکومتی پیروی کنند؟

طبق حدیث امام زمان (عج) و احادیث معصومین و همچنین دلایل عقلی، تکلیف مردم در دوران غیبت مشخص می شود:

 

الف) دلیل عقلی:دلایل گوناگونی هست که ما تنها به یکی از آسان ترین آن ها اشاره می کنیم:

اصل تَنَزُّل تدریجی: اگر نتوانیم به کار واجبی دست پیدا کنیم، به نزدیکرتین چیز به آن چنگ می زنیم.

مثلاً: ایستاده نماز خواندن واجب است. اکنون اگر نتوانیم ایستاده نماز بخوانیم، نماز را نباید رها کرد، بلکه باید نزدیک ترین حالت به ایستادن (یعنی نشستن) را انجام دهیم.

اگر دیده شود که ۴ نفر در حال مرگ اند، نجات دادن جان همه ی آن ها واجب است. زمانی می شود که از ۴ نفر، فقط می توانیم جان ۲ نفرشان را نجات دهیم، آیا در این حالت (چون نمی توانیم جان همه ی آن ها را نجات دهم) ، باید کل کار را رها کنیم، یا نزیکترین حالت به آن (نجات ۲ نفر از ۴نفر) را انجام دهیم؟ جواب واضح است.

طبق آنچه گفته شد، حکومت فقط باید دست امام معصوم باشد. اکنون که امام نیست، آیا باید کلاً حکومت را رها کرد (که هرج و مرج شود یا دشمنان شیعه حکومت را به دست بگیرند)، و یا اینکه نزدیکترین فرد به معصوم ( فقیه) حکومت را به دست بگیرد؟[۴]

لذا عقل می گوید: حکومت باید ( تا زمان آمدن امام زمان (عج) ) دست فقیه باشد.

 


دلایل نقلی:به چند نمونه از احادیث معصومین (ع) اشاره می کنیم:

  1. حدیث امام زمان (عج):یکی از یاران امام زمان (عج) به نام اسحاق بن یعقوب، سوالاتی را از طریق نامه به محمد بن عثمان (دومین نایب خاص امام زمان (عج)) می دهد که به دست حضرت (عج) برساند.

حضرت ولی عصر (عج) در جواب نامه نوشته بودند: « در حوادث و پیش آمدها به راویان حدیث ما رجوع کنید، زیرا آن هاحجت بر شمایند، و من حجت خدایم.»[5]

 

  1. حدیث امام صادق (ع):عمر بن حنظله به امام صادق (ع) گفت: بین دو نفر از دوستانمان (یعنی شیعیان)، در مورد قرض و ارث اختلافی پیش آمدهاست.برای رسیدگی، به قاضی های وقت (که خلیفه زمان آنان را گذاشته است) مراجعه کردند. آیا مراجعه به قاضی درست است؟

امام صادق (ع) جواب دادند: «هر کس در اختلافات حق یا ناحق به آنان رجوع کند، در حقیقت به طاغوت (حاکم ناحق) رجوع کرده. و هر چه از آنان بگیرد حرام است، حتی اگر آن حکم حق باشد. زیرا از قدرتی این حق را گرفته است که خداوند فرموده است به آن کافر باشید.»

عمر پرسید: پس آن دو نفر چه کنند؟

امام جواب دادند: « باید نگاه کنند ببینند از شما چه کسی است که حدیث ما را روایت کرده، ودر حلال و حرام ما مطالعه نموده و صاحب نظر شده و احکام و قوانین ما راشناخته است… باید او را به عنوان قاضی و حاکم بپذیرند، زیرا که من اورا حاکم بر شما قرار داده ام(فانی قد جعلته علیکم حاکما) »[6]

 

  1. حدیث امام حسین (ع):امام حسین(ع) فرمود: « هماناجریان امور و احکام در دست عالمان ربانی است که امین بر حلال و حرام خداهستند.» دلالت این روایت نیز بر مشروعیت ولایت فقیه روشن است.»[7]

 

  1.  حدیث رسول خدا (ص):رسول خدا(ص) فرمود: « همانا دانشمندان میراث برنده ی پیامبرانند، و پیامبران هیچ گونه پولی به میراث نمی گذارند، بلکه علم به میراث می گذارند، بنابراین هر کس بهره ای از علم (آن ها) فراگیرد، بهره ای شایان و فراوان برده است.»[8]

 

 

 

  1. حدیث امام کاظم(ع):امام کاظم(ع) فرمود: « فقهای مومن دژهای اسلام اند، همانند قلعه وحصار شهر، نسبت به شهر.»[9]

 

  1. حدیث امام علی (ع):امیرمومنان علی(ع) نقل می کند که رسول خدا(ص) سه بار فرمود: « خدایا جانشینان مرا رحمت کن.» شخصی از آن حضرت پرسید: جانشینان شما چه کسانی هستند؟ فرمود: « آنان که بعد از من می آیند، حدیث و سنت مرا نقل می کنند، و آن را پس از من به مردم می آموزند.»[10]
 

 


[۱]پیامبر (ص) بر مومنین، از خودشان سزاوارتر است. (الأحزاب ۶)

 

[۲]آدرس این حدیث در چند منبع برادران اهل سنت آمده است: سنن ترمذی، مصنف ابن ابی شیبه، المعجم الکبیر للطبرانی، تفسیر ابی السعود و تفسیر اللباب لابن عادل، الدر المنثور عن ابی هریره، تفسیر ابن کثیر، تفسیر آلوسی، فتح القدیر، تفسیر رازی، امالی و ده ها کتاب دیگر.(برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنید به کتاب الغدیر)

اما این  تنها دلیل بر حکومت و ولایت حضرت علی (ع) نیست، بلکه روایات و  آیات زیادی داریم، از جمله آیه ی ۵۵ سوره مائده:«اِنَّما وَلِیُّکُم اَللهُ وَ رَسولُهُ وَ اَلَّذینَ ءَامَنوا اَلَّذین یُقیمون الصَّلاه وَ یُؤتونَ الزَّکاهَ وَ هُم راکِعون» یعنی: تنها و تنها خدا بر شما ولایت دارد و پیامبرش، و کسانی که نماز می خوانند و در حال رکوع صدقه می دهند. شیعه در این مورد اتفاق نظر دارد که مورد سومی حضرت علی (ع) است و حتی از اکثریت اهل سنت این عقیده را دارند. به عنوان مثال: " فخر رازی در تفسیر کبیر، زمخشری در کشاف، ثعلبی در الکشف و البیان، نیشابوری و بیضاوی و بیهقی و نظیری و کلبی در تفاسیرشان، طبری در خصایص، خوارزمی در مناقب " و… تا جائی که تفتازانی و قوشچی ادعای اتفاق (همه) مفسرین را کرده اند (به کتاب غایه المرام و المراجعات مراجعه شود)

 

[۳]اصلا یکی از اقسام ولایت یعنی حکومت کردن، اینکه می گویند امامان ولایت دارند، یعنی حق حکومت فقط به آنان داده شده است. (امامان ۳ نوع ولایت دارند: تشریعی (حکومت) ۲٫ تشریع (قانون گذاری) ۳٫ تکوینی

 

[۴]از این جهت می گوییم نزدیکترین فرد به امام معصوم، فقیه است که: «امام ۲ ویژگی دارد: ۱٫ عصمت و ۲٫ علم. یک درجه پایین تر از عصمت، عدالت است و یک درجه پایین تر از علم امام، فقاهت ، که این دو را فقط فقیه دارد. » لذا یک درجه پایین تر معصوم، فقیه است.

 

[۵]متن دقیق توقیع: «و اماالحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا، فانهم حجتی علیکم و اناحجه الله »  ر.ک: کمال الدین، ج ۲، ص ۴۸۳ و وسائل الشیعه، ج ۱۸، باب ۱۱، حدیث .۹

 

[۶]متن دقیق حدیث: « من تحاکم الیهم فی حق او باطل فانما تحاکم الی الطاغوت، و ما یحکم له فانما یاخذه سحتا و ان کان حقاثابتا له، لانه اخذه بحکم الطاغوت، و ما امر الله الا ان یکفر به… قلت کیف یصنعان؟ قال: ینظران منکم ممن قد روی حدیثنا، و نظر فی حلالنا وحرامنا، و عرف احکامنا… فلیرضوا به حکما، فانی قد جعلته علیکم حاکما » 17 ر.ک: الکافی، ج ۱، ص ۶۷ و وسائل الشیعه، ج ۱۸، باب ۱۱، ص ۹، حدیث .

 

[۷]متن دقیق حدیث: « ان مجاری الامور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله، الامناء علی حلاله و حرامه » 20 ر.ک: تحف العقول، ص .۳۷۴

 

[۸]متن دقیق حدیث: « ان العلماء ورثه الانبیاء ان الانبیاء لم یورثوا دینارا و لادرهما، ولکن ورثوا العلم، فمن اخذ منه اخذ بحظ وافر »  (اصول کافی، ج ۱، ص ۳۴)

 

[۹]متن دقیق حدیث: « لان المومنین الفقهاء حصون الاسلام کحصن سور المدینه لها »

 

[۱۰]متن دقیق حدیث: « اللهم ارحم خلفائی; الذین یاتون من بعدی یروون حدیثی و سنتی فیعلمونها الناس من بعدی»  ر.ک: الأمالی، ص ۱۰۹، عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۳۷، معانی الأخبار، ج ۲، ص ۳۷۴ و من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص .۴۲۰