چرا باید دین نیاز به مفسر و متولی داشته باشد؟[1]

تبیین پرسش:

عده ای از نظریه پردازان، این نظریه را طرح کردند که دین و معارف دینی، مفسر دینی رسمی و ویژه لازم ندارد؛ بلکه همگان می تواند دین و آموزه های دینی را تفسیر و از آن برداشت کنند و بر اساس آن، آداب و تکالیف دینی خود را انجام دهند. به نظر می رسد هدف اصلی این دسته از نظریه پردازان این است که تفسیر دین و دین داری را یک امر شخصی قرار دهند و بر اساس آن، هرگونه که خواستند تفسیری از دین و احکام دینی که مورد پسند آنهاست ارائه دهند تا در نهایت در مقام عمل دستشان باز باشد و اعمال دل خواه خود را نیز مستند به تفسیر خاصشان از دین کنند.

پاسخ

در پاسخ به این نظریه که دین را محتاج مفسر رسمی نمی داند باید گفت:

اولاً: هدف آنها از طرح این نظریه، چنان که تبیین شد، هدفی نامقدس و برای رهایی از قید و بند احکام دینی است.

ثانیاً: این نظریه و ادعای آنها مواجه با اشکالات متعددی است که در ذیل بحث و بررسی خواهد شد:

1. ادعای این که دین و معارف دینی، مفسر و عالمی که متخصص در تفسیر آموزه های دین باشد، لازم ندارد, مساوی با نسبیت در احکام و معارف دینی است؛ چرا که در این صورت هر کسی می تواند تفسیر خاص خود را از دین داشته باشد و معتقد باشد که برای او حجیت دارد و شخص دیگری نیز تفسیر مخصوص خود را حجت بداند. لازمه چنین نظریه ای این است که در دین و احکام دین، امر ثابتی وجود ندارد تا برداشت هر شخص از آموزه های دینی، تفسیر دین به حساب آید و البته که نسبیت بدین معنا در دین و آموزه های دینی راه ندارد؛ چرا که در نهایت، سر از تناقض در می آرود، زیرا با موجه دانستن تفسیر هر فرد از دین و آموزه های دینی، ممکن است فردی با پیش فرض های ذهنی خود، تفسیر خاصی از آموزه دینی ارائه کند و در عین حال، فرد دیگری تفسیری صد در صد مخالف برداشت شخص اول از آن آموزه دینی خاص مطرح کند. در این صورت لازم می آید که دو تفسیر کاملاً متضاد از یک آموزه دینی داشته باشیم که طبق فرض، هر دو هم برای صاحبان آن حجیت و اعتبار دارد، در عین حالی که هر یک دیگری را نفی و رد می کند.

2. عقل انسان حکم می کند همان گونه که سایر علم ها و تخصص ها مثل پزشکی، فیزیک، تاریخ و هزاران شاخه علوم تجربی و انسانی دیگر مفسر و مبین ویژه خود را لازم دارد، دین نیز که مجموعه ای از قوانین و احکام الهی و سایر آموزه های دینی است، احتیاج به عالم و مفسری دارد که متخصص در امور دین و آموزه های دینی باشد.

3. معارف دین در سه سطح قرار دارد: 1. معارف دینی ساده؛2. معارف دینی در سطح متوسط؛3. معارف دینی در سطح پیچیده. بر فرض که بگویم عامه مردم قادر به درک معارف دینی سطح ساده هستند، اما معارف دین وقتی در سطح متوسط و بالاتر باشد، از سطح فهم و درک همگان بیرون خواهد بود و این جاست که احتیاج به متخصص و عالم دینی برای تبیین و تفسیر آن لازم است. شاهد و دلیل ما بر این امر، صدور و بیان هزاران روایت و حدیث از ائمه مصومین(ع) در باب تفسیر قرآن و معارف دینی است[2].

4. آیاتی از قرآن کریم، دلالت بر این دارد که آموزه های دینی احتیاج به تفسیر و تبیین توسط مفسران خاص دارد.

1. یکی از آن آیات، این آیه شریفه است:{وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ}[3] ای پیامبر! ما «قرآن» را بر تو نازل کردیم تا شما آن را برای مردم تبیین و تفسر کنید.

در این آیه شریفه، نفس و شخص پیامبر اسلام مخاطب قرار گرفته و تبیین و تفسیر معارف قرآنی از وظایف ایشان بر شمرده شده است. اگر گفته شود که پیامبر اسلام(ص) چون معصوم است، شأن مفسر بودن دارد، اما غیر از پیامبر و ائمه چون از شرط عصمت بر خوردار نیستند، نمی توانند مفسر دین باشند، در پاسخ گفته می شود: پس اصل این که معارف دینی احتیاج به مفسر خاص دارد، طبق این آیه شریفه، ثابت می شود. اما این که در عصر غیبت، وظیفه تبیین و تفسیر و نشر معارف دینی به عهده علمای ربانی و فقها گذاشته شده دلیل دیگری دارد. ادعای ما این است که بر اساس روایات متعدد از ائمه معصوم(ع) وظیفه تبیین و تفسیر دین و هم چنین اجرای احکام در عصر غیبت به عهده علمای دین و فقها گذاشته شده است؛ مثل این روایت: «من کان منکم قد روی حدیثنا ونظر فی حلالنا وحرامنا وعرف احکامنا فانی قد جعلته علیکم حاکما...».[4] هر یک از شما که راوی و نقل کننده احادیث ما و عالم و نظرکننده به احکام شرعی حلال و حرام باشد، چنین شخصی از جانب من حاکم دین محسوب می شود و لازمه حاکم و مجری احکام دین بودن، این است که چنین شخصی عارف و عالم و مفسر احکام دین باشد.

2. آیه دوم: {«فَاسْأَلُواْ هلَ الذِّکْرِ إِن کُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ}[5] در این که مصداق اهل ذکر چه کسانی هستند، بحث هایی وجود دارد، که از مجموع این بحث ها نتیجه می گیریم مصداق بارز و کامل «اهل ذکر» در زمان حضور امامان معصوم(ع) ایشان هستند و در زمان غیبت امام معصوم(ع) این وظیفه به دوش فقها و علمای دین قرار داده شده؛ چنان که در روایتی امام عصر(عج) در پاسخ به سؤال اسحاق بن یعقوب که مردم در مورد حوادث و موضوعات جدید در عصر غیبت به چه کسانی مراجعه کنند تا احکام آن موضوعات را به دست آورند، فرمودند: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجت الله علهیم»؛[6] در مورد احکام حوادث و موضوعات جدید به راویان و عالمان احادیث ما مراجعه کنید، زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنها هستم.

یقیناً عامه مردمی که زبان عربی بلد نیستند و نسبت به ادبیات زبان عربی آشنایی ندارند و از قواعد علم اصول، تفسیر و... آگاهی ندارند، نمی توانند مصداق «اهل ذکر» باشند. این امر بدیهی و روشن است که این دسته از افراد توانایی تفسیر و تبیین و تشریح متون دینی و معارف دینی را ندارند.

نکته:

ممکن است این شبهه و اشکال مطرح شود که در عصر غیبت، علمای دین به عنوان مفسر دین، دچار اشتباه شوند و آموزه های دینی را وارونه و به اشتباه به مردم معرفی کنند و از این طریق، مردم توسط ایشان به راه خطا بروند! و این خود دلیلی است بر این که دین احتیاج به مفسر و عالم دینی ندارد.

جواب اشکال:

اولاً: خطای برداشت توده مردم از آموزه های دین به یقین بیشتر از افرادی است که تخصص در علم دین و معارف دین دارند. پس عاقلانه نیست به بهانه این که مفسران دین ممکن است اشبتاه کنند، تفسیر دین و آموزه های دینی به عامه مردم سپرده شود.

ثانیاً: احتمال اشتباه و خطا در حوزه تخصصی تمام علوم و فنون راه دارد. آیا متخصصان در امر طب و پزشکی اصلاً خطا و اشتباه نمی کنند؟ آیا احتمال اشتباه در امر طب و پزشکی می تواند دلیل خوبی باشد که مردم، دیگر به آنها مراجعه نکنند؟ به یقین عقلای عالم، چنین نمی کنند.

ثالثاً: تعداد زیادی از علمای اهل سنت و شیعه بر این نکته تأکید دارند که اگر فقیهی ابزار علمی لازم و کافی برای استنباط و تفسیر احکام دینی را داشته باشد و سعی و تلاش خود را برای اجرای درست این کار انجام دهد، اما در عین حال، باز هم در تفسیر و استنباط احکام دین مرتکب خطا شود، معذور خواهند بود؛ چنان که علامه سید شرف الدین در کتاب الفصول المهمه به نقل از تعدادی از علمای اسلام فرموده اند: «هر مجتهدی که در امور دینی اجتهاد کند و به اعتقاد خود به حقانیت آن رسیده باشد، آن شخص در هر حال دارای اجر است؛ چه این که اگر اجتهادش صحیح باشد، دو ثواب برده است و اگر خطا باشد، یک ثواب برده است». [7]

منابع جهت مطالعه بیشتر

1. محسن غرویان، پرسش های فکری و دینی جوانان، قم، انتشارات مؤسسه یمین، سوم، 1380.

2. حمیدرضا شاکرین با همکاری جمعی از محققین، پرسش ها و پاسخ های برگزیده دانشجویی، نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه (نشر معارف) دوم، 1384.


_______________________________________

[1]. محسن غرویان، پرسش های فکری و دینی جوانان، قم، انتشارات مؤسسه یمین، سوم، 1380؛ حمید رضا شاکرین با همکاری جمعی از محققین، پرسش ها و پاسخ های برگزیده دانشجویی، نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه (نشر معارف) دوم، 1384.

[2]. محسن غرویان، همان.

[3]. نحل، آیه 44.

[4]. حرعاملی، وسائل الشیعه، ج 27، ص 136.

[5]. نحل، آیه 43.

[6]. الصدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 484.

[7]. الفصول المهمه فی تألیف الامه، ص 155.بیروت: چاپ هفتم، 1977م.