آیا دین اسلام, تنها دینی است که انسان را به کمال میرساند؟
مقدمه
1. این پرسش, باید با نگاه بروندینی, پاسخ گفته شود؛ زیرا استناد به متون دینی, موجب این مشکل است که هر دینی میتواند با گزارههای دروندینی استدلال کند که کاملترین و بهترین دین است.[1] متون دینی باید صرفاً برای ارزیابی و نقادی ارائه شود تا زمینه داوری آزادانه عقل فراهم گردد.
البته پس از تشخیص و گزینش دین درست, میتوان از متون مقدس آن در امور دروندینی (مانند شناسایی حقانیت یکی از مذاهب آن دین) راهنمایی جُست.
2. طبیعی است که بررسی تطبیقی همه ادیان, و حتی همه ادیان آسمانی در این مختصر امکان ندارد؛[2] ناگزیر باید در جستوجوی معیاری باشیم که هم امکان داوری را فراهم کند و هم فرصت و توان کمتری نیاز داشته باشد.
به نظر میرسد, اگر حوزه مطالعه را به ادیان آسمانی محدود سازیم, بررسی مهمترین آموزه اعتقادی آنها, (اعتقاد به وجود خدا) میتواند به شناسایی حقانیت یکی از آنها کمک کند و ضمناً معیار دقیقی برای ارزیابی اخلاقیات و شرعیات آنها نیز به دست دهد.
رشد تدریجی تصور خدا در ادیان ابراهیمی
حقیقت این است که معتقدان به «خدا», در طول تاریخ با نمود و تصور خدا زندگی کردهاند، نه با بود و وجود او؛ زیرا امکان ندارد که موجود مطلق, صید موجود محدود شود یا محاط, بر محیط احاطه یابد. از آنجا که تصورات بشر بهطور کلی, در طول تاریخ، پیوسته در حال رشد بوده, تصور خدا نیز در افق ذهن معتقدان او, مشمول تحول و تکامل تدریجی بوده است. علامه اقبال لاهوری, از دینشناسان و مصلحان برجسته عصرما میگوید:
هزاران سال با فطرت نشستم |
|
به او پیوستم و از خود گسستم |
ولیکن سرگذشتم این دو حرف است |
|
تراشیدم, پرستیدم, شکستم[3] |
یعنی پرستش, امری فطری و رابطه انسان با خدا, یک رابطه دیرینه و عاشقانه است. انسان از خود دست برداشته, همه چیزش را به او (معشوق) تقدیم میکند. اما حاصل این ماجرا, از دیدگاه عقل آن است که انسان در این مدت طولانی, پیوسته با «خدای ذهنی» زیسته، نه خدای حقیقی و واقعی، و ذهنیت او از خدا نیز همواره در حال رشد بوده است. معنای رشد, همان مرگ در مرحله قبل و تولد در مرحله بعد است؛ یعنی شکستن کهنه و تراشیدن نو. وقتی میگوید: «تراشیدم, پرستیدم, شکستم», منظور بُت بیرونی نیست؛ بلکه او سرگذشت انسان نوعی را حکایت میکند که پیوسته چنین بوده است. منظور او, تصور «بُتواره» درونی آدمیزاد است که همواره همراه او بوده و هست؛ گرچه در ظاهر حتی پیروان پیامبران اولوالعزم هم شمرده شوند.
خدا در آیین یهود
خدا در آیین یهودیت, در حد یک رئیس قبیله مطرح شده که با تمام صفات انسانی آمیخته است؛ حتی صفات مذموم اخلاقی![4] در تورات (سفر تکوین) آمده است:
«16. از میوههای تمام درختان باغ, هرچه میخواهی بخور؛ 17. ولی مبادا از میوه درخت شناخت نیک و بد بخوری, که بیشک خواهی مُرد»؛[5] «4. سپس مار به زن گفت هرگز نمیمیرید, بلکه خدا میداند که اگر از میوه این درخت بخورید, چشمانتان باز و مانند او توانا میگردید که میان نیک و بد تمیز دهید... سپس شوهرش را نیز داد و او (شوهر) با او (زن) خورد. در همان هنگام چشمانشان باز شده، دانستند که برهنهاند. بیدرنگ برگهای انجیر به هم دوختند و برای خود ساتری ساختند. سپس هردو آوای خداوند خدا را شنیدند که در خنکای روز در باغ میخرامید؛ آنگاه خود را از دید او در میان درخت [= درختان] باغ پنهان کردند»؛ «9. سپس خداوند خدا صدا کرد: تو کجایی؟»؛ «10. آنگاه آدم گفت: آوایت را شنیدم و از ترس تو پنهان شدم، چون برهنهام. سپس از او پرسید: کِه به تو گفت که برهنهای؟ آیا از درختی که تو را از آن منع کردم، خوردی؟!»؛ «12. آدم پاسخ داد: آن زنی که همدم من ساختی, او مرا از میوه آن درخت خوراند و من خوردم»؛[6] «22. سپس خداوند خدا گفت: خُب انسان, بیشک مثل یکی از ما شده و بین نیک و بد تمیز میدهد و [دست] دراز میکند و از [میوه] درخت زندگی [نیز] میخورد و تا ابد زنده میماند؛ 23. پس خداوند خدا او را از باغ عدن بیرون کرد».[7]
همچنین در بخش دیگری آمده است:
«24. و چون تنها ماند, انسانی با او تا طلوع فجر درگیر شد؛ 25. هنگامی که دید نمیتواند بر یعقوب پیروز شود, بر وسط رانش زد و مفصل ران یعقوب در این درگیری با او از کار افتاد؛ 26. و به او گفت: مرا رها کن که سپیده سر زد. یعقوب به او جواب داد: رهایت نمیکنم تا به من برکت دهی؛ 27. پرسید: اسمت چیست؟ پاسخ گفت: یعقوب؛ 28. گفت از این پس یعقوب خوانده نمیشوی, بلکه «إسرائیل» [خوانده خواهی شد.] (معنای آن, درگیر شدن با خداست) چون تو با خدا و مردم درگیر شدی و چیره گشتی. یعقوب از او پرسید: مرا آگاه کن که نامت چیست؟ گفت: چرا نام مرا میپرسی؟ و او را در آنجا مبارک گرداند؛ 30. و یعقوب نام آن مکان را «فنیئیل» خواند (و معنای آن وجه الله [صورت خدا] است) زمانی که گفت: زیرا من خدا را رودررو دیدم و زنده ماندم. از «فنوئیل» نرفت تا اینکه آفتاب برآن تابید. آنگاه رفت درحالیکه از ناحیه رانش لنگ بود».[8]
نیز در بخش دیگری آمده است:
«[بعد از طوفان نوح]1. نخست همه مردم به یک زبان و با یک واژه سخن میگفتند... ؛ 4. سپس گفتند: باید برای خودمان شهری بسازیم و برجی بنا کنیم که سر به آسمان بساید, و نام خود را جاودانه سازیم تا در تمام روی زمین پراکنده نشویم؛ 5. آنگاه خدا پایین آمد تا شهر و برجی را که فرزندان آدم آغاز کرده بودند, تماشا کند؛ 6. پروردگار [با خود] گفت: اگر آنها مانند یک طایفه باشند و به یک زبان سخن بگویند, این نخستین کاری است که انجام میدهند؛ سپس هرکاری که بر آن تصمیم بگیرند, [خواهند کرد و] هیچ چیزی آنها را از [انجام] آن, باز داشته نمیتواند؛ 7. باید به سوی ایشان فرود آیم و زبانشان را آشفته سازم، تا آنکه برخی سخن برخی دیگر را نداند؛ 8. بدینسان پروردگار آنها را از آنجا در تمام روی زمین پراکنده ساخت, در نتیجه از [ادامه] بنای شهر دست کشیدند؛ 9. بابل را نیز از همین روی بابل میگویند که خداوند زبان تمام انسانهای روی زمین را دچار بلبله و آشفتگی و در نتیجه آنها را در تمام اطراف و اکناف زمین پراکنده کرد».[9]
این متنها ترجمه دقیق همراه با تلخیص است. نتیجهگیری از آنها و داوری درباره خدای معرفی شده و وحیانی بودن یا نبودن تورات کنونی, بر عهده خواننده وانهاده میشود. در اینجا فقط این نکته لازم به یادآوری است که به سبب رعایت اختصار, متونی که بر اختصاص خدا به ابراهیم و اسحاق و یعقوب و فرزندان آنها(قوم بنیاسرائیل) تصریح و دلالت میکردند و در جای جای تورات آمده است, آورده نشد.[10]
خدا در آیین مسیحیت
خدا در متون عهد جدید(متون مخصوص مسیحیت) از صورت رئیس قبیله درآمده و به همه بشریت تعلق میگیرد؛ با این حال هنوز از صفات معمولی انسانی چون داشتن خانواده و فرزند و... تجرید نگردیده و در بند روابط خانوادگی اسیر است.
این آیین با آنکه بر وحدانیت خدا تأکید میکند, موضوع تثلیث و اقانیم ثلاثه را در میان مینهد و ذهنیت بشر را نسبت به سرچشمه و منتهای هستی, تیره و کدر کرده, با تناقض همراه میسازد. چگونه میشود خداوند در حالی که یگانه است, سهگانه باشد؟!
برای نمونه به این متنها توجه کنید:
«و عیسی [غسل] تعمید داده شده, در همان هنگام از آب بیرون گردید؛ ناگهان آسمان گشوده شد؛ دید که روح خداوند فرود میآید؛ گویی کبوتری است و بر او فرود آمد و آن هنگام ندایی از آسمانها میگفت: این فرزند محبوب من است؛ آنکه من از او خوشنودم».[11]
«تو را سپاس میگویم ای پدر؛ پروردگار آسمانها و زمین؛ بر این که تو این چیزها را بر حکیمان و هوشمندان پوشاندی و بر کودکان آشکار کردی. بلی ای پدر، این دلخواه توست؛ حقیقتاً پدرم همه چیز را به من سپرده است، و هیچکس پسر را نمیشناسد, جز پدر، و هیچکس پدر را نمیشناسد, جز پسر و هر که را پسر بخواهد، برایش آشکار شود».[12]
در حاشیه انجیل متی آمده است: «این یکی از سخنان سهگانهای است که عیسی در آنها بر پیوند بیهمتای خود با پدرش خدا تصریح کرده است. این تصریح در انجیلهای مرقس, لوقا و یوحنا نیز آمده است».[13]
«...عیسی بر پطرس و یعقوب و برادرش یوحنا گذشت, و [ازمیان شاگردان] تنها آنها را به کوه بلندی بُرد و در حضور آنان, تجلی کرد؛ صورتش مانند خورشید درخشان شد؛ جامهاش مانند نور میتابید. در این هنگام دیدند که موسی و ایلیا با او سخن میگویند... ابری نورانی بر آنها سایه افکند. ناگهان صدایی از میان ابر میگفت: این همان پسر محبوب من است که من از او خوشنودم و به او گوش فرا دهید... چون شاگردان این سخن را شنیدند, با صورت بر زمین افتادند... عیسی نزدیک آمد و آنها را لمس کرد و گفت: بلند شوید و نترسید؛ چون به بالا نگاه کردند, جز عیسای تنها را ندیدند».[14]
«[پس از مصلوب شدن و جان سپردن[15]] عیسی نزدیک آمد و با آنان سخن گفت: من در آسمان و زمین, بر فرمانروایی کامل دست یافتهام؛ بروید تمام مردمان را تعلیم کنید و آنها را با نام آب و اِبن و روحالقدس, غسل تعمید دهید... من در درازای روزگار تا پایان جهان با شمایم».[16]
«یحیی به عیسی که به طرف وی میآمد، نگریست و گفت: این همان کسی است که گناهان جهان را برمیدارد». [17]
«در حقیقت خدا, فرزند یگانهاش را به سوی جهان فرستاده تا ما به واسطه او زنده شویم. در این ماجرا محبت، آن نیست که ما خدا را دوست بداریم؛ بلکه این است که او ما را دوست داشته و فرزندش را به عنوان کفاره خطاهای ما فرستاده است». [18]
«در حقیقت, خدا به خاطر آن در مسیح تجسد یافته که جهان را شخصاً اصلاح کند. گناهان ایشان [=جهانیان] را محاسبه نکند و [مسیح را به عنوان] کلمه مصالحه [یا وجه المصالحه] در میان ما بگذارد». [19]
این متنها درباره دو أقنوم اب و ابن نکته مبهمی باقی نمیگذارد؛ اما أقنوم سوم, یعنی روح القدس چیست و کیست؟ در قاموس کتاب مقدس آمده: «الروح القدس: هو روح الله, الاقنوم الثالث فی الثالوث... و یعلمنا الکتاب المقدس بکل وضوح عن ذاتیه الروح القدس و عن الوهیته، اذ نسب الیه أسماءالله الحی و صفاته و اعماله و عباداته...»؛[20] روح القدس: همان روح الله, أقنوم سوم در سهگانه است... و کتاب مقدس با روشنی تمام, ذاتی بودن و الوهیت روحالقدس را به ما میآموزد؛ زیرا نامهای خدای زنده و صفات و اعمال و عباداتش را به او نسبت داده است.
از متنهایی که نقل شد, به روشنی دریافت میشود که عقیده مسیحیان درباره خداوند با عقاید توحیدی یهودیان و مسلمانان متفاوت است؛ ولی یگانهْ سهگانه, معمایی است که حل آن با تمام تلاشهای متکلمین نامآور مسیحی و کنگرههایی که پاپها و اسقفها در طول تاریخ مسیحیت برگزار کردهاند, تاکنون میسر نگردیده و خرد در کار آن همچنان حیران و سردرگم است.[21]
خدا در آیین اسلام
آیین اسلام, تنها دینی است که ذهنیت درستی درباره خدا, به بشر عرضه کرده است. در این ذهنیت, خدا, واحد[22] و منزه از صفات بشری و دیگر موجودات بوده،[23] تمام اسمای حسنی و صفات علیا, از آن اوست.[24] خدایی که هستی از او آغاز شده و به او پایان مییابد.[25] نور آسمان و زمین[26], شکوهمند،[27] غنی بالذات،[28] بزرگ و برتر از گفتار و پندار،[29] آفریدگار, پروردگار, حکیم, مدبر, دادگر, راستگو،[30] خیرخواه،[31] هدایتگر,[32] امین,[33] بسیار مهربان (رحمان), بسیار بخشایشگر (رحیم), بسیار آمرزنده (غفور و غفار), بسیار بینا (بصیر), بسیار شنوا (سمیع), دانای اسرار و نهان،[34] بسیار توانا (قدیر), بسیار سپاسگزار،[35] بسیار بردبار،[36] بسیار دوستدار (ودود),[37] بسیار پوزشپذیر (تواب),[38] بسیار زیبا[39] و... است.
خدایی که اسلام به بشر معرفی کرده, به واقع قابل اعتماد مطلق است و تنها اعتماد و توکل بر او میتواند انسان را از دغدغههای جانفرسای زندگی نجات دهد. خدای اسلام، نه مانند خدای قوم یهود, حریف ترسو, دروغگو, توطئهگر, ناتوان, کمدانش, بدخواه, محدود, مجسم, دنیوی و اختصاصی است و نه مانند خدای مسیحیان, مرکب و نیازمند اجزایش؛ خدایی که فرزند یگانه و بیگناهش را قربانی گناه ازلی انسان میکند و خون او را وجه المصالحه با شروران قرار میدهد؛[40]یعنی نیکان را به عمد قربانی بدان میکند؛ خدایی که نه بر عدلش میتوان اعتماد کرد, نه از ظلمش میتوان در امان بود؛ خدایی که از یک طرف, گناهکاران به ملکوتش راه ندارند و[41] از سوی دیگر, فدیه گناهان را پیشاپیش پرداخته و زمینه را برای انواع جُرم و جنایت آماده کرده و گویی به مجرمان, برای جنایت بیشتر, صلای عام داده است، و نه مانند نیروانای بودا, غیرفعال, بیخاصیت, سرد و دور است. خدای اسلام, خدایی است فعال, در داد و ستد دائم با انسان, نزدیکتر از رگ گردن به او,[42] بینهایت مهرورز (رحمان) و دوستآیین (ودود).
این مقایسه, علاوه بر آن که مهمترین اصل اعتقادی این ادیان را روشن میکند, درباره اخلاق و شریعت خدایان معرفی شده نیز معیاری به دست میدهد؛ زیرا در جای خود ثابت شده است که میان علت و معلول, همگونی و همسنخی کامل وجود دارد[43] و نمیتواند اخلاق و شریعت این خدایان, تراوشی از صفات خود آنها نباشد یا نداشته باشد. از این رو برای رعایت اختصار, از مقایسه موردی اخلاقیات و شرعیات آیینهای یادشده صرف نظر می کنیم.
1. این همان مشکل دُور منطقی است که حقانیت دین، متوقف بر حجیت گزارههای آن، و حجیت گزارههای آن، متوقف بر حقانیت آن میباشد. به سبب همین مشکل بود که در جریان مباهله، پیامبر مکرم اسلام| نمیتوانست به آیات قرآن تمسک کند و مسیحیان نجران را متقاعد سازد. جریان مباهله نشان میدهد که در بسیاری اوقات، دلایل عقلی نیز کارآیی ندارند و باید به روشهای تجربی روی آورد و حقانیت و بطلان را به جان آزمود.
2. دکتر احمد شلبی (از دانشمندان مصری) پس از توصیف دشواریهای طاقتفرسای این کار میگوید: «بعد از دوازده سال زحمات جانفرسا، توانستم سه جلد کتاب در مقایسه ادیان مسیحیت، اسلام، و آیینهای بزرگ هند، هندوئیسم، جاینیسم و بودیسم بنویسم.» البته وی علاوه بر این دوازده سال، چندین سال دیگر را برای بررسی آیین یهودیت نیز صرف کرده و کتاب مستقلی در این موضوع نوشته است. رک. مقارنة الأدیان، الیهودیة، ص19.
[3]. علامه محمداقبال لاهوری، کلیات دیوان فارسی، تهران، نشر ثالث 1388، ص134.
[4]. برای اطلاع بیشتر ر.ک: به الدکتور احمد الشلبی، مقارنة الأدیان، الیهودیة، ص175 ـ 185.
.[5] التوراة و الإنجیل، ص5 و 6.
[6]. همان، ص6 و 7.
[7]. همان، ص7.
[8]. مطالب داخل پرانتز نیز از متن تورات است، نه جزء افزودههای نویسنده. بنابراین نویسنده در معانی «اسرائیل»، «وجه الله» و «فنیئیل»، هیچ تصرفی نکرده است.
[9]. همان، ص19و20.
[10]. درباره اختصاص خدا به بنیاسرائیل، برای نمونه ر.ک: تورات، سفر خروج 20: 1 و 2. و سفر تثنیه 23: 3. و نیز: احمد الشلبی، مقارنة الأدیان، الیهودیة، ص184 ـ 186.
[11]. الکتاب المقدس، ج2، مجمع الکنائس الشرقیة، ص43 و 42.
[12]. همان، ص68. یعنی فقط مشیت پسر، پدر را برای خودش و برای کسی که او (پسر) بخواهد آشکار میکند.
[13]. همان، پاورقی ص68؛ ر.ک: مرقس، 14/ 36؛ لوقا2/ 49 و 24/ 46؛ یوحنا20/ 17.
[14]. همان، ص85. نسبت پدری و فرزندی خدا و عیسی در جای جای انجیلهای چهارگانه تکرار شده است؛ برای نمونه ر.ک: ص43، 44، 56، 59، 62، 72، 82، 83، 87، 88، 92، 110، 111، 112، 116، 117 و... انجیل متی.
[15]. البته به اعتقاد مسیحیان.
[16]. همان، ص119. در حاشیه این متن آمده است: ... فجمیع الشعوب و الأمم و الألسنة یعبدونه...؛ تمام قبایل و امتها و زبانها، او را میپرستند... و با غسل تعمید، میان غسل داده شده و اب و ابن و روح القدس، رابطه خاصی ایجاد میگردد. صیغه ثالوثیة که در کنیسه نخستین معروف بود، همین است.
[17]. همان، ص146.
[18]. العهد القدیم و الجدید، ج2، مجمع الکنائس الشرقیة، ص389.
[19]. همان، ص295.
[20]. همان، ص414. برای اطلاع بیشتر ر.ک: همین منبع، ص415 و 416.
[21]. در این باره ر.ک. به متولی یوسف شلبی، اضواء علی المسیحیة، ص91 ـ 118.
[22]. اولین شعار دعوت پیامبر اسلام این بود: «قولوا لا إله الا الله تفلحوا».
[23]. شوری، آیه11.
[24]. اعراف، آیه180. و نیز ر.ک. الشیخ صدوق، التوحید، ص219 و دعای جوشن کبیر.
[25]. حدید، آیه3.
[26]. نور، آیه35.
[27]. رحمن، آیه27.
[28]. فاطر، آیه15.
[29]. رعد، آیه9؛ انعام، آیه100.
[30]. نساء، آیه122.
[31]. بقره، آیه103و 105و110.
[32]. انسان، آیه3.
[33]. همان، آیه110.
[34]. انعام، آیه73.
[35]. فاطر، آیه34.
[36]. بقره، آیه225، 235 و 236.
[37]. هود، آیه90.
[38]. نور، آیه10.
[39]. پیامبر اکرم|: «ان الله جمیل یحب الجمال».
[40]. دراینباره برای مثال ر.ک: به العهد قدیم و الجدید، ج2، مجمع الکنائس الشرقیة، ص146، 295، 362، 378، 386 و 389.
[41]. برای مثال ر.ک: همان، ص8، 13، 32 و 42.
[42]. {وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ} (ق/ 16).
[43]. در فلسفه، ثابت شده که معلول (در اینجا، تمام آنچه از خدا صادر میشود) همگن و همسنخ با علت خود (در اینجا، خدا) میباشد؛ وگرنه هر چیز از هر چیز صادر میشود و نظم جهان از بنیاد برهم میخورد.
1. این همان مشکل دُور منطقی است که حقانیت دین، متوقف بر حجیت گزارههای آن، و حجیت گزارههای آن، متوقف بر حقانیت آن میباشد. به سبب همین مشکل بود که در جریان مباهله، پیامبر مکرم اسلام| نمیتوانست به آیات قرآن تمسک کند و مسیحیان نجران را متقاعد سازد. جریان مباهله نشان میدهد که در بسیاری اوقات، دلایل عقلی نیز کارآیی ندارند و باید به روشهای تجربی روی آورد و حقانیت و بطلان را به جان آزمود.
2. دکتر احمد شلبی (از دانشمندان مصری) پس از توصیف دشواریهای طاقتفرسای این کار میگوید: «بعد از دوازده سال زحمات جانفرسا، توانستم سه جلد کتاب در مقایسه ادیان مسیحیت، اسلام، و آیینهای بزرگ هند، هندوئیسم، جاینیسم و بودیسم بنویسم.» البته وی علاوه بر این دوازده سال، چندین سال دیگر را برای بررسی آیین یهودیت نیز صرف کرده و کتاب مستقلی در این موضوع نوشته است. رک. مقارنة الأدیان، الیهودیة، ص19.
[3]. علامه محمداقبال لاهوری، کلیات دیوان فارسی، تهران، نشر ثالث 1388، ص134.
[4]. برای اطلاع بیشتر ر.ک: به الدکتور احمد الشلبی، مقارنة الأدیان، الیهودیة، ص175 ـ 185.
.[5] التوراة و الإنجیل، ص5 و 6.
[6]. همان، ص6 و 7.
[7]. همان، ص7.
[8]. مطالب داخل پرانتز نیز از متن تورات است، نه جزء افزودههای نویسنده. بنابراین نویسنده در معانی «اسرائیل»، «وجه الله» و «فنیئیل»، هیچ تصرفی نکرده است.
[9]. همان، ص19و20.
[10]. درباره اختصاص خدا به بنیاسرائیل، برای نمونه ر.ک: تورات، سفر خروج 20: 1 و 2. و سفر تثنیه 23: 3. و نیز: احمد الشلبی، مقارنة الأدیان، الیهودیة، ص184 ـ 186.
[11]. الکتاب المقدس، ج2، مجمع الکنائس الشرقیة، ص43 و 42.
[12]. همان، ص68. یعنی فقط مشیت پسر، پدر را برای خودش و برای کسی که او (پسر) بخواهد آشکار میکند.
[13]. همان، پاورقی ص68؛ ر.ک: مرقس، 14/ 36؛ لوقا2/ 49 و 24/ 46؛ یوحنا20/ 17.
[14]. همان، ص85. نسبت پدری و فرزندی خدا و عیسی در جای جای انجیلهای چهارگانه تکرار شده است؛ برای نمونه ر.ک: ص43، 44، 56، 59، 62، 72، 82، 83، 87، 88، 92، 110، 111، 112، 116، 117 و... انجیل متی.
[15]. البته به اعتقاد مسیحیان.
[16]. همان، ص119. در حاشیه این متن آمده است: ... فجمیع الشعوب و الأمم و الألسنة یعبدونه...؛ تمام قبایل و امتها و زبانها، او را میپرستند... و با غسل تعمید، میان غسل داده شده و اب و ابن و روح القدس، رابطه خاصی ایجاد میگردد. صیغه ثالوثیة که در کنیسه نخستین معروف بود، همین است.
[17]. همان، ص146.
[18]. العهد القدیم و الجدید، ج2، مجمع الکنائس الشرقیة، ص389.
[19]. همان، ص295.
[20]. همان، ص414. برای اطلاع بیشتر ر.ک: همین منبع، ص415 و 416.
[21]. در این باره ر.ک. به متولی یوسف شلبی، اضواء علی المسیحیة، ص91 ـ 118.
[22]. اولین شعار دعوت پیامبر اسلام این بود: «قولوا لا إله الا الله تفلحوا».
[23]. شوری، آیه11.
[24]. اعراف، آیه180. و نیز ر.ک. الشیخ صدوق، التوحید، ص219 و دعای جوشن کبیر.
[25]. حدید، آیه3.
[26]. نور، آیه35.
[27]. رحمن، آیه27.
[28]. فاطر، آیه15.
[29]. رعد، آیه9؛ انعام، آیه100.
[30]. نساء، آیه122.
[31]. بقره، آیه103و 105و110.
[32]. انسان، آیه3.
[33]. همان، آیه110.
[34]. انعام، آیه73.
[35]. فاطر، آیه34.
[36]. بقره، آیه225، 235 و 236.
[37]. هود، آیه90.
[38]. نور، آیه10.
[39]. پیامبر اکرم|: «ان الله جمیل یحب الجمال».
[40]. دراینباره برای مثال ر.ک: به العهد قدیم و الجدید، ج2، مجمع الکنائس الشرقیة، ص146، 295، 362، 378، 386 و 389.
[41]. برای مثال ر.ک: همان، ص8، 13، 32 و 42.
[42]. {وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ} (ق/ 16).
[43]. در فلسفه، ثابت شده که معلول (در اینجا، تمام آنچه از خدا صادر میشود) همگن و همسنخ با علت خود (در اینجا، خدا) میباشد؛ وگرنه هر چیز از هر چیز صادر میشود و نظم جهان از بنیاد برهم میخورد.
هیچ حقی با دروغ و فریب و تندروی و خشونت به نتیجه نمیرسد مگر انکه به باطل الوده شود. اسلام که ادعای حقانیت و حمایت از سوی خدای قادر و عالمی دارد که با اراده اش کن فیکون میکند، میتوانست با تبدیل گروهی مخالفان اسلام به مجسمه سنگ، درس عبرت و حجت ابدی برای خود ایجاد کند تا در جهت گسترش خود، به روشهای اهریمنی سیاست بازی و دروغ و فریب و تهدید و کشتار و غارت و تجاوز نیاز نداشته باشد. نزول ایات شیطانی و شیوه های شکست مخالفان نشان میدهد اسلام فاقد حقانیت و ابزار قدرتی مرگبار و بینظیر در جهان، که برای جان و مال انسانها ارزش قائل نیست و احکامش کاملا ناعادلانه و غیرقابل اجرا در عصر حاضرند. طالبان جنایتکار درحالی حکم رجم را برای زنان اجرا میکند که در مورد خود و تجاوز به زنان شوهردار بی توجه است. در جریان هجوم داعش جنایتکار به مناطق کرد نشین و اواره کردن انها، زنی که در ان شرایط سخت وضع حمل کرده بود، نوزادش را با خشم به دره پرت کرد. این موضوع نشان میدهد وجود خدای عالم و عادل و قادر و مهربان در اسلام ادعای کذب است و عملا فرصت طلبان دین ابزار با سوء استفاده از جهل و خرافات مقدس بر مردم خدائی میکنند و با وعده بهشت خیالی، دنیای عینی مردم را به جهنم تبدیل کرده اند. برای نابودی جهان و گسترش ظلم و بیعدالتی، اسلام حکومتی از هر سلاحی خطرناکتر است.