مقدمه
این سؤال یکی از پرسش های بسیار مهم دینی است که از گذشته مطرح بوده، در حال و آینده هم مطرح خواهد بود. البته قبل از پیدایش این شبهه، در کلام رسول خد(ص) نشانه هایی یافت می شود که بتواند اصل مدعا را ثابت کند. ابن ابی الحدید می نویسد: «اعتقاد به تفضیل، اعتقادی کهن است که بسیاری از اصحاب و تابعان بر آن بودهاند.»[1] بدین سان معلوم می شود که این باور، پدیده جدیدی نیست و از صدر اسلام ت کنون بوده است. به همین خاطر، علمای بزرگ شیعه برای تبیین فضایل أئمه: لحظه ای درنگ نکرده اند. شخصیت هایی مثل شیخ مفید، شیخ طوسی، علامه حلی (یوسف بن مطهر)، علامه مجلسی و فقهای معاصر، در آثار خود دلایل این اعتقاد را بیان داشته اند. در این پژوهش، تلاش می کنم برخی از این دلایل را به صورت بسیار فشرده تقدیم کنیم؛ امید واریم موجب رضایت سؤال کننده محترم شود.
یک. ادله قرآنی اعتقاد به برتری أئمه: بر تمام بشر، حتی انبیا، غیر از پیامبر اسلام (حضرت محمد بن عبدالله(ص)).
علمای شیعه و بعض از فرق اهل سنت، برای برتری أئمه(ع)، به ویژه حضرت علی(ع) به آیات فراوانی از قرآن کریم تمسک جسته اند که اینک به بخشی از آن اشاره می شود.
الف) آیه مبارک امامت ابراهیم(ع)
قرآن کریم می فرماید:
{وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهدِی الظَّالِمینَ}[2]
[به خاطر آورید] هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود و او به خوبی از عهده این آزمایش ها برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم! ابراهیم عرض کرد: از دودمان من [نیز امامانی قرار بده!] خداوند فرمود: پیمان من، به ستم کاران نمیرسد! [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند][3]
وجه استدلال به این آیه آن است که این آیه، از مهم ترین فرازهای زندگی ابراهیم(ع) یعنی از آزمایش های بزرگ او و پیروزی اش در صحنه آزمایش ها سخن میگوید. آزمایش هایی که بزرگی مقام و شخصیت ابراهیم را، به طور کامل مشخص ساخت و ارزش وجود او را آشکار کرد. آن حضرت هنگامی که از عهده این آزمایش ها بر آمد، خداوند میباید جایزهای به او بدهد، فرمود: «من تو را امام و رهبر و پیشوای مردم قرار دادم.» آزمایش های ابراهیم عبارت بودند از:
1. بردن فرزند به قربانگاه و آمادگی جدی برای قربانی که به قصد اطاعت از فرمان خدا انجام گرفت و سوسه های شیطانی، هرگز به اراده او خلل وارد نکرد.
2. بردن زن و فرزند و گذاشتن آنها در سرزمین خشک و بی آب و گیاه مکه، در جایی که حتی یک نفر سکونت نداشت، ولی ابراهیم باز هم به قصد اطاعت فرمان حق، این کار را کرد.
3. قیام در برابر بت پرستان بابل و شکستن بت ها و دفاع بسیار شجاعانه در آن محاکمه تاریخی.
4. قرار گرفتن در دل آتش و حفظ خون سردی کامل و ایمان خود که به راستی هر یک از آنها آزمایشی بسیار سنگین و مشکل بود، اما او با قدرت و نیروی ایمان، از عهده همه آنها بر آمد و اثبات کرد که شایستگی مقام" امامت" را دارد.
از آیه مورد بحث به طور مختصر چنین استفاده میشود: مقام امامتی که به ابراهیم بعد از پیروزی در همه آزمون ها بخشیده شد، فوق مقام نبوت و رسالت بود. مقام امامت، مقامی است بالاتر از اینها و حتی برتر از نبوت و رسالت و این، همان مقامی است که ابراهیم پس از امتحان، از طرف خداوند دریافت کرد. در ضمن از آیه استفاده میشود که امام (رهبر معصوم همه جانبه مردم) باید از طرف خدا تعیین شود، زیرا:
اولاً: امامت یک نوع عهد و پیمان الهی است و بدیهی است که چنین کسی را باید خداوند تعیین کند که او طرف پیمان است.
ثانیاً: افرادی که رنگ ستم به خود گرفتهاند و در زندگی آنها نقطه تاریکی از ظلم، اعم از ظلم به خویشتن یا ظلم به دیگران و حتی یک لحظه بت پرستی وجود داشته باشد، قابلیت امامت را ندارند و به اصطلاح، امام باید در تمام عمر خود معصوم باشد.
آیا کسی جز خدا میتواند از وجود این صفت آگاه شود؟ و اگر با این معیار بخواهیم جانشین پیامبر اسلام(ص) را تعیین کنیم، کسی جز امیر مؤمنان علی(ع) نمیتواند باشد.[4]؛ چون امام علی(ع) امام منصوص و منصوب از طرف خداوند است. بنابراین، از همه خلایق که از جمله آن انبیا هستند، برتر خواهد بود.
ب) آیه مبارک مباهله
{فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبینَ}[5]
هر گاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، [باز] کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را. ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود. آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم.
وجه استدلال
منظور از کلمه (أَنْفُسَنا) فقط حضرت علی بن أبی طالب(ع) است و جایز نیست که منظور، نفس مبارک پیامبر خد(ص) باشد؛ زیرا خود آن بزرگوار دعوت کننده برای موضوع مباهله بود. بنابر این جایز نیست انسان نفس خود را دعوت کند، بلکه معنای دعوت این است که باید دیگری را دعوت کند. اکنون که منظور از کلمه (أَنْفُسَنا) غیر از رسول خداست، پس شکی نیست که منظور، علی بن ابی طالب(ع) خواهد بود؛ چون هیچ کس ادعا نکرده که کسی غیر از علی(ع) و فاطمه اطهر(س) و دو فرزندشان در موقع مباهله حضور داشته باشند. این موضوع بر منتها درجه فضیلت و برتری حضرت علی بن أبی طالب(ع) دلالت می کند و دلالت می کند بر این که علی(ع) به مقامی رسیده است که هیچ کس غیر از پیامبر اسلام به آن نرسیده است؛ زیرا خدای علیم، حضرت علی را نفس رسول خود قرار داده و هیج فردی به یک چنین مقامی نرسیده و نخواهد رسید.[6] هنگام بیان قول ها معلوم می شود که چگونه این آیه، دلیل بر برتری حضرت علی(ع) بر تمام انبیا غیر پیامبر اسلام است و وقتی برتری حضرت علی (ع) اثبات شد، خود به خود برتری دیگر أئمه(ع) نیز ثابت می شود. بیشتر متکلمان شیعه به همین صورت آیه را تحلیل کرده اند.
دو. ادله روایی اعتقاد به برتری أئمه: بر تمام بشر، حتی انبیا، غیر از رسول خد(ص)
بخش از این روایات که اختصاص به برتری امیرالمؤمنان(ع) بر خلفا حتی همه انبیا و دیگر مردمان دارد، شامل سخنان بسیار مستند و آشکاری می شود که علما برای اثبات این مدعا به آن استدلال کرده اند؛ مثل حدیث منزلت، ولایت، أخوت، محبت، وصیت، پرنده بریان، تعهد و ... که در این جا به دو نمونه بسنده می شود.
بخش اول دلایل برتری علی(ع) بر دیگر مردمان
یکم. حدیث طیر
«رَوَی أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ قَالَ هدِیَ لِرَسُولِ اللَّهِ(ص) طَیْرٌ فَقَالَ اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیْکَ یَأْکُلُ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّیْرِ»[7] علامه حلی می نویسد: این روایت از روایاتی است که به حد تواتر رسیده و در بین خاصّه و عامّه (شیعه و سنّی) شهرت به سزایی دارد. أنس بن مالک گفت: پرنده بریانی به رسم هدیه خدمت رسول اکرم(ص) تقدیم گردید، آن جناب دست به دعا بلند نمود و عرض کرد: بار الها محبوب ترین آفریدگانت را نزدم حاضر کن، تا از این پرنده بریان با من میل کند و با من هم غذا شود. أنس که میدانست دعای پیامبر به طور حتم به اجابت خواهد رسید، می گوید: در دل آرزو کردم که او مردی از انصار باشد، از این رو گفتم: خداوندا این مرد را از انصار قرار بده! اما هم زمان با دعای پیامبر(ص) علی(ع) آمد و اجازه ورود خواست. گفتم: رسول خد(ص) به کاری مشغول است. وی برگشت و پس از لحظاتی دو باره آمد. این بار نیز همان سخن را تکرار نمودم و گفتم: رسول خد(ص) به کاری مشغول است. برای نوبت سوم که وی آمد، رسول خد(ص) فرمود: در را بازکن. در را گشودم. علی(ع) وارد شد. رسول خد(ص) پرسید: ماجرای تو با أنس چه بود؟ عرض کرد: ای پیامبر! این سومین بار است که به قصد تشرف به حضور شما تا در منزل آمدم، اما انس در هر بار میگفت رسول خد(ص) به کاری مشغول است و از ورودم ممانعت مینمود!
پیامبر(ص) مرا فراخواند و فرمود: علت این ممانعت و جلوگیری تو از علی چه بود و برای چه از ورود او مانع میشدی؟ عرض کردم: ای رسول خدا! چون دعای تو را شنیدم و دانستم که دعای تو مستجاب میشود، دوست داشتم آن فرد محبوب نزد پروردگار، مردی از قبیلهام و از گروه انصار باشد! رسول خد(ص) فرمود: «إِنَّ الرَّجُلَ قَدْ یُحِبُّ قَوْمَهُ إِنَّ الرَّجُلَ یُحِبُّ قَوْمُه» آری! هر کس به نزدیکانش علاقهمند است و این جمله را بار دیگر نیز تکرار کرد.
از این روایت به خوبی استفاده می شود که حضرت علی(ع) محبوب ترین خلق خداوند است و ذیل آن دلالت دارد که پیامبر (ص) هم مثل مردمان دیگر، بستگان خود را دوست دارد. پس وقتی که کسی محبوب خدا و رسول او باشد، به طور حتم بر تمام بشر، گذشته از انبیا، برتر خواهد بود.
به طور متواتر از امیرالمؤمنان(ع) نقل شده که همین خبر را به عنوان دلیل بر مناقب خویش در روز شورا که در خانه بسته بودند، بعد از فوت عمر آن جناب استدلال کرده و فرمود:
أَنْشُدُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِیکُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأَحَبِّ خَلْقِکَ إِلَیْکَ یَأْکُلْ مِعَی مِنْ هَذَا الطَّائِرِ فَجَاءَ أَحَدٌ غَیْرِی فَقَالُوا اللَّهُمَّ لَا فَقَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ
شما را به خدا سوگند آیا میان شما کسی هست که پیامبر اکرم(ص) در باره او فرموده باشد، خدایا محبوبترین فرد نزد خود را برایم برسان تا از این مرغ بریان با من بخورد. آیا جز من کسی دیگری آمد. همه گفتند خدا را شاهد میگیریم نه. فرمود: خدایا تو گواه باش تمام حاضران اعتراف به صحت خبر نمودند.
و هرگز امیر المؤمنان استدلال به دلیلی باطل نمیکند.[8] از استدلال حضرت فهمیده می شود که در موقع ضرورت ایشان هم به کلام نبوت متمسک شده است.
دوم: حدیث محبت
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ الَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ رَجُلاً یُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَیْسَ بِفَرَّارٍ یَفْتَحُ اللَّهُ عَلَی یَدِهِ وَ أَرْسَلَ إِلَیَّ وَ أَنَا أَرْمَدُ وَ تَفَلَ فِی عَیْنِی وَ قَالَ اللَّهُمَّ اکْفِهِ أَذَی الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ فَمَا وَجَدْتُ بَعْدَهُ حَرّاً وَ لا بَرْداً»[9] به خداوند سوگند پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند. وی هرگز از جنگ فرار نمی کند. پروردگار این قلاع یهودیان را به دست او خواهد گشود. در بعض روایات، کلمه غداً هم آمده و این در حالی است که پس از ابوبکر، پیامبر اسلام(ص) عمر را مأمور فتح قلاع اهل خبیر کرد. وقتی او هم موفق نشد و فرار کرد، حضرت این تصمیم را گرفت.
ابن هشام این حدیث را در فضیلت علی(ع) نقل می کند و می نویسد:
سلمة بن عمرو اکوع گفت: روزی رسول خد(ص) پرچم جنگ را، که پرچم سفیدی بود، به دست ابو بکر داد و او را برای فتح یکی از قلاع خیبر فرستاد، ولی او نتوانست کاری بکند و فتح نکرده، باز گشت. رسول خد(ص) فرمود: فردا پرچم را به دست مردی می دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند به دست او [قلعه را] فتح کند و هیچ گاه [از برابر دشمن] نمی گریزد، [و چون روز دیگر شد] علی را طلبید، علی در آن روز چشم درد داشت. پس رسول خد(ص) آب دهان به چشم علی مالید، آن گاه فرمود: «خُذْ هَذِهِ الرَّایَةَ فَامْضِ بِهَا حَتَّی یَفْتَحَ اللَّهُ عَلَیْک» این پرچم را بگیر و پیش برو تا خدا [قلعه را] برایت بگشاید.[10]
معلوم است که شخص چه مقامی داشته باشد تا محبوب، خداوند باشد و این محبوبیت دلیل آشکار بر برتری علی(ع) خواهد بود. این روایتی است که در منابع دسته اول فریقین نقل شده است و جای هیچ تردیدی در درستی سند آن نیست.
بخش دوم: دلایل برتری دیگر أئمه: بر مردم
اما بخش دیگر، احادیثی است که مربوط به برتری دیگر أئمه: بر مردمان غیر از سول خد(ص) می شود.
علامه مجلسی در بحار الأنوار، ج 26، باب 6، ص 267، با عنوان «برتری ائمه: از انبیا و تمام مردم و پیمان گرفتن برای آنها از ملائکه و سایر مردم و پیامبران اولو العزم به این مرتبه نرسیدند مگر به واسطه محبت آنها» 88 روایت را نقل کرده که به ذکر چند نمونه از احادیث نبوی بسنده می شود.
1. در کتاب عیون اخبار الرضا آمده که حضرت رضا از اجداد گرام خود نقل کرد که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «یا علی تو و فرزندانت منتخبی از خلق خدایید؛ أَنْتَ یَا عَلِیُّ وَ وُلْدُکَ خِیَرَةُ اللَّهِ مِنْ خَلْقِه».[11]
2. در کتاب خصال می خوانیم که جعفر بن محمّد، از پدر خود، از جد بزرگوارش از علی بن ابی طالب، از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند که فرمود:
یا علی خداوند توجه به دنیا کرد مرا از میان تمام مردان جهان انتخاب نمود، برای مرتبه دوم توجه نمود تو را از میان مردم جهان انتخاب کرد، برای مرتبه سوم، ائمه از فرزندانت را بر مردم جهان برگزید و در مرتبه چهارم، فاطمه(س) را بر تمام زنان جهان ترجیح داد.
یَا عَلِیُّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَشْرَفَ عَلَی الدُّنْیَا فَاخْتَارَنِی مِنْهَا عَلَی رِجَالِ الْعَالَمِینَ ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّانِیَةَ فَاخْتَارَکَ عَلَی رِجَالِ الْعَالَمِینَ بَعْدِی ثُمَّ اطَّلَعَ الثَّالِثَةَ فَاخْتَارَ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِکَ عَلَی رِجَالِ الْعَالَمِینَ بَعْدَکَ ثُمَّ اطَّلَعَ الرَّابِعَةَ فَاخْتَارَ فَاطِمَةَ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ»[12]
3. حضرت رض(ع) از اجداد گرام خود، از پیامبر اکرم’ نقل می کند که فرمود: «حسن و حسین بعد از من و بعد از پدرشان بهترین اهل زمین هستند و مادر آنها بهترین زنان روی زمین می باشد؛ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ خَیْرُ هلِ الْأَرْضِ بَعْدِی وَ بَعْدَ أَبِیهِمَا وَ أُمُّهُمَا أَفْضَلُ نِسَاءِ هلِ الْأَرْض.[13]
4. در تفسیر منسوب به امام عسکری(ع) آمده که حضرت موسی(ع) به خداوند گفت:
خدایا اگر محمّد نزد تو از تمام جهانیان گرامیتر است، آیا در میان آل پیامبران گرامیتر از آل من وجود دارد؟ خدا فرمود: موسی مگر نمی دانی که برتری آل محمّد بر تمام آل پیامبران مانند فضیلت محمّد بر پیامبران است؟
یَا رَبِّ فَإِنْ کَانَ مُحَمَّدٌ أَکْرَمَ عِنْدَکَ مِنْ جَمِیعِ خَلْقِکَ فَهَلْ فِی آلِ الْأَنْبِیَاءِ أَکْرَمُ مِنْ آلِی قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ یَا مُوسَی أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فَضْلَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَی جَمِیعِ آلِ النَّبِیِّینَ کَفَضْلِ مُحَمَّدٍ عَلَی جَمِیعِ الْمُرْسَلِین[14]
5. حذیفة بن اسید در یک روایتی میگوید:
پیامبر اکرم(ص) فرمود: پیامبری هیچ پیامبری، در عالم أظلة تکمیل نشد، مگر این که بر او عرضه گردید ولایت من و ولایت اهل بیتم و تمثال آنها برای آن پیامبر مجسم شد و آنان اقرار به طاعت و ولایت آنها نمودند.
مَا تَکَامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِیٍّ فِی الْأَظِلَّةِ حَتَّی عُرِضَتْ عَلَیْهِ وَلایَتِی وَ وَلایَةُ هلِ بَیْتِی وَ مَثُلُوا لَهُ فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلایَتِهِم
نیز عبد الاعلی در یک روایتی میگوید: حضرت صادق(ع) فرمود: «هرگز پیامبری به مقام پیامبری نرسید، مگر با معرفت حق و فضل ما بر دیگران؛ مَا نُبِّئَ نَبِیٌّ قَطُّ إِلَّا بِمَعْرِفَةِ حَقِّنَا وَ بِفَضْلِنَا عَلَی مَنْ سِوَانَا[15]
آن چه آمد، ذره ای از آن چیزی است که شیعه، در منابع روایی خود به آن افتخار می کند و جوینده، برای مطالعه بیشتر، می توانند به منابع مراجعه داشته باشد. پس به خاطر این دلایل، شیعه أئمه(ع) بر انبیا برتر می داند.
دیدگاه های علما در مورد برتری أئمه(ع) بر انبی(ع)
الف) نظر علامه حلی
علامه حلی در کشف المراد می نویسد:
همه کمالات روحی و بدنی در یکایک ایشان موجود است و هر یک از ایشان، همان گونه که خود کامل هستند، به کمال رساننده دیگران نیز می باشند. و این دلالت می کند بر آن که هریک از آنان، سزاوار زعامت بر همگان می باشند؛ زیرا هریک از ایشان در زمان خود، افضل از هرکس دیگر بودند و به حکم عقل، مقدم داشتن مفضول بر فاضل قبیح خواهد بود.[16]
پس دلیل این که أئمه(ع) باید مقدم بر دیگر مردم در امر حکومت و پیشوایی باشد، همان افضلیت آنان در زمان حیات خود است و در روزگار آن بزرگواران، هم ترازیی با آنان منتفی است.
ب) نظر نراقی
نویسنده انیس الموحدین، در بخش امامت، مدعی افضلیت أئمه(ع) شده و نگاشته که اثبات امامت ایشان از هر چیزی روشن تر است. چه از طریق نصوص وارده در طرق فریقین و چه از طریق عصمت و افضلیت ایشان و چه از طریق ظهور کرامات از ایشان. آن گاه در ذیل اثبات امامت أئمه(ع) از طریق افضلیت می نگارد: «و اما طریق افضلیت معلوم است که هر یک از ایشان در عصر خود، افضل از جمیع مردم آن عصر بودند و این معنا متفقٌ علیه کل فرق اسلام است و کسی انکار ندارد تا محتاج به دلیل باشد.»[17]
ج) نظر احمد طبرسی در احتجاج
نویسنده «رساله باهره در فضل عترت طاهره» می گوید: «أَنَّ الْمَعْرِفَةَ بِهِمْ کَالْمَعْرِفَةِ بِهِ تَعَالَی فِی أَنَّهَا إِیمَانٌ وَ إِسْلامٌ وَ أَنَّ الْجَهلَ بِهِمْ وَ الشَّکَّ فِیهِمْ کَالْجَهلِ بِهِ وَ الشَّکِّ فِیهِ فِی أَنَّهُ کُفْرُ وَ خُرُوجٌ مِنَ الْإِیمَانِ» از جمله مطالبی که مؤیّد تقدیم و تفضیل أئمه(ع) بر دیگر مردمان میباشد این است که حقیقتاً خدای تعالی ما را هدایت کرده به این که شناخت آنان مانند معرفت به حضرت حقّ است؛ چرا که آن شناخت عبارت از ایمان و اسلام می باشد و این که جهل به آن بزرگواران و تردید درباره آنان، هم چون جهل و تردید نسبت به خدای متعال خواهد بود؛ چرا که این جهل منتهی به کفر و خروج از ایمان میباشد. بعد برای افضلیت به اجماع شیعه امامیّه و اهل سنت استدلال کرده و حتی به اجماع امت سرایت می دهد و می گوید: غیر از شافعی مذهبان، هیچ کس منکر این مطلب نیست و ادامه می دهد که خدای تعالی بر تمام دل ها الهام فرموده و نهال تعظیم مقام و اجلال قدر و مرتبه آنان را در جان همه [در عین اختلاف عقیده و مذهب آنان] نشانده است.[18] معرفت أئمه(ع) مثل معرفت خداست، ولی معرفت انبیا چنین برآورد نشده است، این می رساند که أئمه(ع) از آنان بلند مرتبه تر ند.
د) نظر علامه مجلسی در بحار
در بحار، برای بیان برتری ائمه(ع) نسبت به انبیا و تمام مردم و پیمان گرفتن برای آنها از ملائکه و دیگر مردم و پیامبران اولوالعزم که (به این مرتبه نرسیدند، مگر به واسطه محبت آنها) آمده که:
قَالَ مُوسَی یَا رَبِّ اجْعَلْنِی مِنْ أُمَّتِهِ فَقَالَ لَهُ یَا مُوسَی أَنْتَ مِنْ أُمَّتِهِ إِذَا عَرَفْتَ مَنْزِلَتَهُ وَ مَنْزِلَةَ هلِ بَیْتِهِ إِنَّ مَثَلَهُ وَ مَثَلَ هلِ بَیْتِهِ فِیمَنْ خَلَقْتُ کَمَثَلِ الْفِرْدَوْسِ فِی الْجِنَانِ لَا یَنْتَشِرُ وَرَقُهَا وَ لا یَتَغَیَّرُ طَعْمُهَا فَمَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفَ حَقَّهُمْ جَعَلْتُ لَهُ عِنْدَ الْجَهلِ عِلْماً وَ عِنْدَ الظُّلْمَةِ نُوراً أُجِیبُهُ قَبْلَ أَنْ یَدْعُوَنِی وَ أُعْطِیَهُ قَبْلَ أَنْ یَسْأَلَنِی[19]
حفص از امام صادق(ع) روایت می کند که:
حضرت موسی فرمود: خدایا مرا از امت محمد قرار بده! خداوند فرمود: تو از امت او هستی وقتی مقام و منزلت او و خانوادهاش را بشناسی؛ زیرا مثل او و خانوادهاش در بین مخلوقات مانند فردوس نسبت به بهشت است که برگ درختش نمیریزد و طعم آن تغییر نمیکند، هر کس عارف به مقام و حق آنها باشد، برایش در نادانی، راهنما و در تاریکی، نور قرار می دهیم؛ قبل از این که درخواست کند، خواستهاش را بر میآورم و به او عطا می کنم قبل از سؤال.
هـ) دیدگاه حسکانی در شواهد التنزیل
حسکانی در شواهد التنزیل می نویسد: جابر بن عبد اللّه انصاری میگوید پیامبر گرامی(ص) فرمود:
انّ اللّه جعل علیّاً و زوجته و ابنائه حجج اللّه علی خلقه و هم ابواب العلم فی امّتی من اهتدی بهم هدی الی صراط مستقیم[20]
خدای سبحان، علی علیه السّلام و همسر و فرزندانش را حجّتهای خود بر مردم قرار داده است و آنان، بابهای علم برای امّت من هستند. هر کسی در جست و جوی هدایت توسط آنان باشد، به صراط مستقیم هدایت مییابد.
این روایت که در یکی از منابع مهم اهل سنت آمده، خیلی روشن، دلالت بر مراد ما، یعنی برتری أئمه هدی(ع) بر همه مردم می کند؛ چون آنان حجت های خدا بر مردمند.
خلاصه
به احتمال قوی، اصل این بحث در پاسخ به ادعای مردم بر افضلیت شیخین مطرح شده است و به تناسب آن موضوع، برتری امیرالمؤمنان(ع) بر دیگر مردمان (به شمول انبیا) بحث شده است. برای تبیین این هدف، علما به آیات فراوان از قرآن کریم تمسک کرده اند که آیات مبارکه امامت ابراهیم و مباهله از همه آشکار تر به نظر می آید. هم چنین پیامبر عزیز اسلام(ص) در موارد مختلف از شخصیت امیرالمؤمنان(ع) تمجید کرده و در روایات بسیار زیادی، آن بزرگوار را ملاک حق، میزان اعمال، محبوب خداوند و با فضلیت ترین اصحاب معرفی کرده است. هم چنین در روایات فراوانی که از پیامبر گرامی اسلام(ص) در منابع روایی ما موجود است و در آن تعبیراتی وجود دارد که برتری دیگر أئمه(ع) را به خوبی ثابت می کند. علمای شیعه با توجه به همین آیات و روایاتی که در برخی منابع اهل سنت ذکر شده، وظیفه خود را تشخیص داده اند که به تفصیل شخصیت آن بزرگواران بپردازند و چهره درخشان آنان را برای آیندگان معرفی کنند. در این راستا در مباحث خاص امامت و اندیشه های کلامی تراوش شده از چکامه قلم آنان، موضوع به خوبی تبیین شده و در اختیار پویندگان حق و حقیقت قرار گرفته است.
منابع جهت مطالعه بیشتر
1. محمد جواد نجفی خمینی، تفسیر آسان، ، انتشارات اسلامیه، تهران. (فارسی) ، ج 2، چاپ اول، 1398 هـ ق
2. شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، انتشارات اسلامیه، تهران.(ترجمه فارسی) ، چاپ سوم، 1390 هـ ق
3. شیخ مفید، تفضیل أمیرالمؤمنین(ع)، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید قم، 1413هـق.
4. موسی خسروی، بخش امامت- ترجمه جلد هفتم بحار الانوار، انتشارات اسلامیه تهران، چاپ دوم، 1363ه ش.
5. محمد مهدی نراقی، شهاب ثاقب در امامت، کنگره بزرگداشت نراقیین،1380.
____________________________
[1]. ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغة، انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشی قم، چاپ 1404 هـ ق، ج 20، ص 221، «و القول بالتفضیل قول قدیم قد قال به کثیر من الصحابة و التابعین»
[2]. البقره،آیه 124.
[3]. ترجمه آیات، برگرفته از ترجمه آیة الله ناصر مکارم شیرازی است.
[4]. تفسیر نمونه، ج1، ص 444.
[5]. آلعمران، آیه 61.
[6]. محمد جواد نجفی خمینی، تفسیر آسان، چاپ اول، 1398 هـق، انتشارات اسلامیه، تهران، ج 2، ص 309.
[7]. علامه حلی، کشف الیقین فی فضائل أمیر المؤمنین(ع)، چاپ اول، 1411هـق، انتشارات وزارت ارشاد، تهران، ص 289.
[8]. شیخ مفید، الفصول المختارة، چاپ اول، 1413 هـق، انتشارات کنگره شیخ مفید، قم، ص 97،
[9]. شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، چاپ سوم 1390 هـق، انتشارات اسلامیه، تهران، ص 185.
[10]. عبدالملک بن هشام الحمیری المعافری، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبد الحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة، بی تا، ج 2، ص 334.
[11]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا، انتشارات جهان، 1378 هـ ق، ج 2، ص 58، ح 218.
[12]. شیخ صدوق، الخصال، انتشارات جامعه مدرسین قم، چاپ1403 هـ ق، ج 1، ص 96.
[13]. عیون اخبار الرض(ع)، قبلی، ص 222.
[14]. امام حسن عسکری(ع)، تفسیر امام عسکری(ع)، انتشارات مدرسه امام مهدی# قم، چاپ 1409 هـ ق، ص 11.
[15]. محمد بن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات، انتشارات کتابخانه آیة الله مرعشی قم، 1404 هـ ق، ص 51.
[16]. العلامه الحلی، کشف المراد فی شرح تجرید العتقاد، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ یازدهم 1427 هـ ق، ص 540.
[17]. محمد مهدی نراقی، انیس الموحدین، انتشارات الزاء، بی جا، چاپ اول، 1363هـ ش، ص 215 و 220.
[18]. احمد بن علی طبرسی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، انتشارات مرتضی، مشهد، چاپ اول، 1403، ج 2، ص 506،
[19]. بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت – لبنان، چاپ 1404 هـ ق، ج2، ص68.
[20]. عبید الله بن احمد حسکانی ، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپاول، 1411 هـ ق، ج 1، ص 76، ح 89.