آیا بیعت امام علی(ع) با ابوبکر، دلیل بر این نیست که نصّی وجود نداشته یا دست کم وی از حق خود، دست کشیده است؟
پاسخ:
این سؤال دارای دو جنبه است:
1. منصوص بودن خلافت امام علی(ع)؛
2. بیعت امام علی(ع) با ابوبکر.
دربارۀ منصوص بودن خلافت امام علی(ع) باید گفت دلایل فراوانی وجود دارد که اثبات میکند از جانب پیامبر(ص) بر خلافت آن حضرت تصریح شده است و این دلایل به گونهای است که هر منصف خالی از پیش داوری و تعصب را قانع میکند.
1. حدیث یوم الانذار:
حضرت پیامبر(ص) از همان روز نخست که نبوت خود را برای عشیرهاش ابلاغ کرد و آنان را به دین اسلام فراخواند، به خلافت امام علی(ع) تصریح فرمود. آن حضرت در اجتماعی که به «یوم الدار» یا «یوم الانذار» معروف است، ضمن سخنانی به مردان بنیهاشم فرمود: «من از جانب خداوند متعال مأموریت یافتهام تا شما را به چیزی دعوت کنم که خیر دنیا و آخرت در آن است. کدام یک از شما مرا در این امر مهم یاری میکند تا برادر، وصیّ و جانشین من باشد؟
با اینکه آن حضرت این خواستهْ خود را سه بار تکرار فرمود، اما هیچیک از حاضران جز امام علی(ع) به درخواست حضرت جواب مثبت ندادند که در هر بار بلند شد و برای حمایت از حضرت اعلام آمادگی کرد و پیامبر(ص) دو بار ایشان را دعوت به سکوت کردند و بار سوم به حاضران فرمودند: «ان هذا أخی و وصیّی و خلیفتی فیکم، فاسمعوا له و أطیعوا»؛[1] این جوان برادر، وصیّ و جانشین من در میان شما خواهد بود؛ پس سخن او را بشنوید و از دستوراتش اطاعت کنید.
2. حدیث منزلت:
از آن پس نیز پیامبر(ص) در مناسبت های بسیاری، به خلافت امام علی(ع) اشاره میفرمود و تعبیراتی به کار میبرد که نشاندهندۀ جانشینی امام علی(ع) بود. آن حضرت هنگامیکه به سوی تبوک میرفت، امام علی(ع) را جانشین خود در مدینه قرار داد و هنگامی که امام علی(ع) از سخنان نیشدار و کنایهآمیز منافقان نزد حضرت رفته شکایت کرد، پیامبر(ص) در مورد وی فرمود: «أما ترضی أن تکون منّی بمنزلة هارون من موسی، إلا أنّه لا نبوّة بعدی»[2] یا آنکه فرمود: «انت منّی بمنزله هارون من موسی، الا انّه لا نبیّ بعدی».[3]
در این حدیث، مقام و منزلت امام علی(ع) نسبت به پیامبر(ص)، به مقام و منزلت هارون نسبت به موسی تشبیه شده است. روشن است که اگر هارون بعد از موسی(ع) زنده میبود, جانشین او در رهبری امت موسی(ع) بود.
3. حدیث ثقلین:
در چند مورد، آن حضرت فرمود: «إنی تارک فیکم الثقلین ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا، أحدهما أعظم من الآخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء إلی الأرض و عترتی اهلبیتی، و لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما.»[4] در این حدیث شریف پیامبر(ص) مردم را به رعایت اهلبیت خود، در کنار قرآن دستور داده و به امتش سفارش فرموده تا به آن دو تمسک کنند و این بدان معناست که آن حضرت میخواسته تا مسلمانان به قرآن، به مثابه قانون اساسی خود، و به اهلبیت به مثابه مفسر قرآن و مجری آن، چنگ بزنند تا هدایتشان تضمین شود. پیداست که امام علی(ع) رئیس اهلبیت و عترت آن حضرت و نخستین مصداق برای تمسک و مراجعه بود.
4. حدیث غدیر:
همچنین آن حضرت در غدیرخم، پس از آنکه از اصحابش اعتراف گرفت که پیامبر(ص) بر جان و مال مسلمانان و اصحاب، ولایت دارد و بر خود آنان مقدم است، فرمود:
«من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره و اخذل من خذله»؛[5] هرکه من مولا و سرپرست او بودم، پس از این علی مولا و سرپرست او خواهد بود. خداوندا دوست بدار هرکه او را دوست بدارد و دشمن بدار هرکه او را دشمن بدارد و یاری کن هرکه او را یاری کند و خوار کن هرکه او را خوار کند.
نقد تشکیک اهل سنت به دلالت حدیث غدیر
اگر چه اهل سنت در دلالت این حدیث بر خلافت، تشکیک میکنند، اما قراین یعنی جملات قبل و بعد آن، به وضوح دلالت میکند که مراد از «مولا» همان سرپرست و حاکم است. پیامبر(ص) در ابتدا از مردم اقرار میگیرد که آیا من پیش از این بر شما ولایت نداشتم؟ و وقتی اصحاب اذعان میکنند که آن حضرت بر ایشان ولایت داشته و بر جانهای آنان مقدم بوده، میفرماید بعد از من، این مقام و منزلت را علی(ع) خواهد داشت. دعای آن حضرت برای علی(ع) و نفرین بر دشمنان او نیز دلیل آشکاری بر این حقیقت است که علی(ع) بعد از پیامبر، در جایگاهی قرار دارد که دشمنیِ او مساوی با دشمنی با خدا و پیامبر(ص) و دوستیِ او مساوی با دوستی با خداوند و پیامبر است. علاوه بر این، جمله: «وانصر من نصره» دلیل بر آن است که علی(ع) باید حاکم و خلیفه باشد تا نصرت و یاری او موضوعیت داشته باشد؛ وگرنه یاری یک انسان عادی، تا این اندازه اهمیت ندارد که با دست کشیدن از یاری او، مستحق نفرین پیامبر(ص) باشد و خدا او را خوار و ذلیل کند.
دلایل بیعت امام علی(ع) با ابوبکر
اما بیعت امام علی(ع) با ابوبکر _ بر فرض اثبات آن_ با منصوص بودن خلافت آن حضرت منافات ندارد؛ چرا که آن حضرت مأمور به رهبری مسلمانان و حفظ اسلام از خطرات ویرانگر بود. این مهم میتوانست با خلافت و حکومت آن حضرت، به کمال و تمام اجرا شود، ولی وقتی نمیتواند در کسوت خلافت, آن وظیفه را انجام دهد، در کسوت معارض و به اصطلاح امروز «اپوزیسیون» به این وظیفه عمل میکند. امام علی(ع) وقتی دید که با ارتداد بخشی از مسلمانان و یورش آنها به مدینه, اساس اسلام در خطر است و اختلاف و دو دستگی مسلمانان باعث تضعیف اسلام و حکومت اسلامی شده و دشمنان با استفاده از این نقطه ضعف مسلمانان، به پیشروی خود ادامه میدهند و از سوی دیگر، حاکمیت هم به جای آنکه تمام توان خود را در برابر دشمنان اسلام به کار برد، بخشی از نیروی خود را برای حفظ حکومت خود در برابر معارضان و مخالفان داخلی مصروف میکند و فکر او به مسائل داخلی مشغول است، با ابوبکر بیعت کرد تا خیال او از جانب معارضان داخلی راحت باشد و تمام توان فکری و مادیاش را علیه دشمنان اسلام، از مرتدین تا ابرقدرتهای روم و ایران که مترصد فرصت بودند، به کار برد.
اتفاقاً گذشت آن حضرت در آن شرایط، مؤید آن است که ایشان رهبر واقعی مسلمانان بوده که تا بدین اندازه برای اسلام دل میسوزاند؛ به گونه ای که وقتی پای اسلام به میان میآید، او حاضر به همه نوع فداکاری است؛ مانند مادری که برای محفوظ ماندن فرزندش از خطر، از ادعای مادریِ خود بر آن فرزند میگذرد تا دست کم جان فرزندش را نجات داده باشد.[6] امام علی(ع) خود به این امر چنین اشاره میکند:
«فو الله ما کان یُلقی فی روعی و لا یَخطر ببالی أنّ العرب تُزعج هذا الامر من بعده(ص) عن اهلبیته و لا أنهم مُنَحّوة عنّی من بعده فما راعنی الا انثیال الناس علی فلان یبایعونه. فامسکت یدی حتی رأیت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام یَدعون الی مَحقِ دین محمد(ص) فخَشیت إن لم أنصر الاسلام و أهله أن أری فیه ثَلماً أو هَدماً تکون المصیبة به علیَّ اعظم مِن فوتِ ولایَتکم التی انما هی متاع ایام قلائل»؛[7] به خدا سوگند هرگز فکر نمیکردم و به ذهنم خطور نمیکرد که عرب، پس از پیامبر(ص) خلافت را از اهلبیت او بگیرند و آن را از من دور سازند و تنها هنگامی بر آن واقف شدم که دیدم مردم برای بیعت با فلانی هجوم بردهاند. در این هنگام من از بیعت با وی خود داری کردم تا زمانی که مشاهده کردم گروهی از اسلام بازگشتهاند و تصمیم بر نابودی دین محمد(ص) گرفتهاند. بنابراین، ترسیدم که اگر اسلام و اهل آن را یاری نکنم، شاهد نابودی و شکاف در اسلام خواهم شد، که مصیبت آن برای من از محرومیت ولایت شما که تنها متاعی اندک است، بزرگتر میبود.
منابع برای مطالعه بیشتر
1. علامه سید محمدحسین حسینی طباطبایی، امام شناسی، انتشارات حکمت، 1421.ج 4 – 7.
2. سید شرف الدین موسوی، رهبری امام علی(ع) درقرآن و سنت، ترجمة محمدجعفر امامی، معاونت فرهنگی سازمان تبلیغات، 1370.
_____________________
[1]. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج2، ص321، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، طبع الثانیة، 1387/1967؛ عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج1، ص647، بیروت، دارالفکر، 1408ق/1988؛ الکامل، ج2، ص32، بیروت دارصادر، 1385ق/ 1965.
[2]. أبوالحسن علی بن محمد ابن اثیر، (م 630)، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج3، ص601، بیروت، دار الفکر، 1989/1409.
[3]. احمد بن علی بن حجر العسقلانی (م 852)؛ الإصابة فی تمییز الصحابة، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض، ج3، ص1097، بیروت، دارالکتب العلمیة، طبع الأولی، 1415/1995؛ احمد بن یحیی بن جابر بلاذری؛ انساب الأشراف، تحقیق: محمد حمیدالله، ج2، ص94، مصر، دار المعارف، 1959.
[4]. اسد الغابة، ج1، ص490.
[5]. همان، ج1، ص439، أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی(م 774)، البدایة و النهایة، ج5، ص210، بیروت، دار الفکر، 1407/ 1986.
[6]. در زمان حکومت عمر، دو زن بر سر کودکی اختلاف پیدا کردند. هرکدام از آنها مدعی بود طفل از آن اوست. حضرت علی(ع) برای آنکه مادر واقعی کودک را تشخیص دهد دستور داد تا او را را از وسط نصف کنند و هر نصفی را به یکی از آن دو زن بدهند. یکی از آن دو راضی شد و دیگری گفت: من سهم خودم را به طرف میدهم. امام علی(ع) فرمود: طفل از آنِ این زن است که مهر مادری او را از ترس قتل فرزند، وادار کرد تا سهم خود را به طرف بدهد (قضاوتهای محیر العقول، سید محسن امین عاملی، کتاب فروشی اسلامیه، 1371ش، ص37)
[7]. نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 62