پرسش: روایاتی که شرط قبولی اعمال را پذیرش ولایت علی علیه السلام میدانند، توضیح دهید؟
پاسخ: از دیدگاه شیعه امامیه، موضوع امامت و ولایت امیرالمومنین علی(ع) و دیگر ائمه معصومین(ع) ، دارای جایگاه ویژهای است که اعتقاد به آن ضروری است؛ به گونهای که پذیرش یا عدم پذیرش ولایت آنان، آثار فراوانی را در پی دارد؛ از جمله مسئله قبولی و عدم قبولی اعمال، چنانکه در روایات زیادی بر آن تأکید شده است.
در اندیشه کلامی شیعه، ضرورت پذیرش ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و دیگر امامان معصوم(ع) ، بر اساس دلایل متعدد عقلی و نقلی که در قرآن و سنت مطرح است، یکی از مسلمات اعتقادی به شمار میرود؛ به گونهای که این اعتقاد در زندگی دنیوی و سرنوشت اخروی انسانها، نقش اساسی دارد. از این نظر، ولایت امام علی(ع) و نیز پذیرش ولایت و امامت کلیه امامان معصوم(ع) یکی از اساسیترین نیازهای انسان شمرده میشود؛ چرا که بشریت بدون هدایت و رهبری فرد الهی، نمیتواند در امور دنیا و آخرت به اهداف متعالی انسانی و رشد معنوی خود دست یابد؛ چون تبعیت از ولایت و رهبری معصوم، تضمینکننده حیات انسان در مسیر تکامل است.
به همین سبب در تفکر کلامی شیعه، اعتقاد به امامت و ولایت معصوم، از اصول بنیادین اعتقادی به شمار میرود که بر تمامی افکار و رفتار یک انسان مسلمان و معتقد، تأثیر اساسی دارد. با مراجعه به منابع دینی و توجه به مفاد آیات و روایات، اهمیت و عمق اعتقاد به مسئله امامت و ولایت رهبری معصوم(ع) به روشنی آشکار میگردد.
هرچند آنچه در پرسش مطرح شده است، تبیین مفاد روایات در مورد آثار ولایت علی(ع) است، اما برای روشن شدن موضوع، لازم است ابتدا به بعد عقلی قضیه اشاره شود و سپس روایات مربوط به ضرورت پذیرش ولایت امیرالمومنین(ع) و دیگر ائمه معصومین (ع) تبیین گردد تا اهمیت و آثار مسئله ولایت ائمه معصومین ـ به ویژه امیرالمؤمنین علی(ع) که سر سلسلهْ امامان(ع) است ـ آشکار گردد.
دلیل عقلی لزوم ولایت علی(ع)
با توجه به اینکه پیغمبر| قواعد را به طور کلّی بیان فرموده و دستورات دین را به مقدار مورد نیاز عموم در آن زمان تشریح کرده، بنابراین احتیاج مردم با آن مقدار از بیان برطرف نشده، بلکه پارهای از مسائل حتی بر علما و دانشمندان بزرگ پوشیده میماند - چه رسد به دیگران - پس ناگزیر بشر نیازمند پذیرش ولایت و رهبری امام و پیشوای معصومی است تا به او مراجعه کند و مطالب مورد نیاز خویش را از او بیاموزد. این فرد معصوم، همان امام و خلیفه پیامبر است که از سوی آن حضرت معرفی شده است. پس قبول ولایت او همانند ولایت خود پیامبر | ضرورت دارد.
البته تردیدی نیست که پیغمبر اکرم| تمام احکام و علوم را به وصیّ خود سپرده که پس از آن حضرت، رهبری مردم را ـ از طرف خداوند ـ بر عهده داشته باشد؛ زیرا هر امامی امام بعد از خود را وصیّ قرار داده تا این که نوبت به امام زمان عج رسیده است. امامان معصوم^ به عنوان جانشینان پیامبر|، احکام الهی را که از پیغمبر گرفتهاند، برای مردم بیان میکنند و آنان را با مبانی و مفاهیم دین مقدس آشنا میسازند.
و لذا در نبود پیامبر|، وجود علمای دین نمیتواند خلأ امام معصوم را پر کند. حتی اگر فرض کنیم علما و دانشمندان به تمام احکام عمل کنند، باز هم وجود ایشان ما را از وجود امام بینیاز نمیسازد؛ زیرا آنان از سهو و اشتباه معصوم نیستند. پس در هر زمان ناگزیر از وجود شخص معصومی که از خطا و اشتباه محفوظ باشد هستیم تا مرجع و پناه مردم بوده، حقایق احکام را برایشان بیان فرماید. و آن شخص معصوم کسی جز امام نمیتواند باشد.
همچنین تردیدی نیست که اگر امام و پیشوای جامعه معصوم نباشد، مردم به گفتههای او اطمینان و اعتماد نخواهند کرد و هدف از برگزیدن او تحقّق نخواهد یافت.
افزون بر این، افراد انسان به خاطر وضع طبیعی که دارند و با توجّه به هواها و خواستههای نفسانیشان، در نزاع و کشمکش و اختلاف واقع میشوند؛ لذا مقتضای لطف خداوند است که برای از میان رفتن هرگونه نزاع و اختلاف، شخصی را تعیین نماید که حقایق و واقعیتها را کاملاً بداند، تا در هر زمان مردم به چنین شخصی رجوع کنند و در نزاعها و اختلافات از او کمک بگیرند، و در نتیجه حقّ به حقدار برسد و عدالت الهی در میان مردم گسترش یابد؛ و آن شخص که خداوند او را برای رفع اختلاف و نزاع برگزیده، همان «امام» است که مردم وظیفه دارند ولایت او را بپذیرند و در شئون مختلف خود به او مراجعه نمایند.
از این نظر باید گفت که مسئله ولایت، مسئله ولایت امیرالمومنین(ع) و ائمه معصومین(ع) ، فراتر از یک مسئله معمولی است و این حقیقت را در بردارد که کلام آنان همچون کلام خدا و کلام رسول خدا| برای ما حجت است، و چون کردار و گفتار ایشان حجیت دارد، باید با ایشان در عمل همپیمان شویم و به سیرهشان عمل کنیم و از دیدگاه قرآنی و روایی، این مطلب قطعی است که سخنان اهل بیت نیز برای ما حجیت دارد و باید بدان عمل کنیم؛ اما مسئله ولایتپذیری و موالات در بردارنده حقایقی بس والا و عمیق است.
دلایل نقلی لزوم ولایت علی(ع)
الف) آیات قرآن
قرآن کریم دربارهْ ولایت پیامبر| و جانشینان آن حضرت از ائمه معصومین^ میفرماید: {إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ}؛[1] جز این نیست که خداوند و رسول او، همچنین کسانی که ایمان میآورند و نماز میگذارند و در حال رکوع، زکات میپردازند، سرپرست شمایند.
تفتازانی از متکلمین اهل سنت دربارهْ شأن نزول آیه مبارکه و اینکه آیه راجع به چه کسی نازل شده است، میگوید: آیه «إنما ولیکم الله...» به اتفاق و اجماع مفسرین، راجع به امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب× نازل شده، هنگامی که آن حضرت، در حال رکوع، انگشتر را به سائل عطا کرد.[2]
اما دلالت آیه بر ولایت و امامت: شکی نیست که کلمه «إنما» دلالت بر حصر میکند. کلمه «ولیّ» یا مشترک معنوی میباشد، یا مشترک لفظی. در درجه اول، آن را مشترک معنوی میدانیم. در کتب لغت، اینطور مثال میزنند: فلان شخص، اولیٰ به این کار است؛ یعنی به این کار شایستهتر است. چون کلمه ولایت با واو مفتوح، مصدر است و ولایت با واو مکسور، اسم است؛ چون اسم است برای آنچه به عهده گرفته است آن را و به آن قیام کرده.[3]
هر کس که سرپرستی امری را به دست گیرد یا قیام به آن امر کند، پس او سرپرست آن امر است... و از جمله این معنا، حدیث معروف غدیر است که پیامبر| فرمود: «هر کس من سرپرست او هستم، پس علی سرپرست اوست.» همچنین قول عمر به علی که گفت: «مولای هر مؤمن گشتی»؛ یعنی سرپرست هر مؤمن شدی.[4] در صورتیکه «ولایة» را مشترک معنوی بدانیم، به معنای سرپرستی و قیام به امر میباشد؛ اما در صورتی که این کلمه را مشترک لفظی بدانیم، احتیاج به قرینه معیّنه داریم.
ب) روایات
در حدیثی که ابوذر غفاری آن را از پیامبر| نقل نموده آمده است:
«روزی از روزها، نماز ظهر را با پیامبر اکرم| خواندم؛ پس سائلی در مسجد کمک خواست، ولی کسی به او چیزی نداد. سائل دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا! شاهد باش؛ در مسجد پیامبر کمک خواستم، ولی کسی چیزی به من نداد. علی(ع) که در رکوع بود، به انگشت دست راست (انگشت بین وسطی و انگشت کوچک) که انگشتر در آن میکرد اشاره کرد. پس سائل آمد و انگشتر را از انگشت ایشان درآورد و این کار در برابر چشمان پیامبر انجام گرفت. پیامبر اکرم| بعد از نماز، سرش را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا! همانا برادرم موسی از تو درخواست کرد و فرمود: {رب اشرح لی صدری * و یسّرلی امری * و احلل عقده من لسانی * یفقهوا قولی * و اجعل لی وزیراً من أهلی * هارون أخی * اشدد به أرزی* و أشرکه فی أمری}[5] پس تو، برای موسی قرآن ناطقی نازل کردی و فرمودی {سنشدّ عضدک بأخیک}؛[6] یعنی تو را به وسیله برادرت، تقویت میکنیم. خدایا! من محمّد، پیامبر تو و دوست و برگزیده تو هستم. خدایا! پس سینهام را شرح صدر عنایت کن و امر مرا آسان گردان و برای من، از اهل خودم برادرم علی را وزیرم گردان و به واسطه او، پشتم را استوار ساز. ابوذر میگوید: قسم به خدا، رسول خدا| هنوز کلام خود را تمام نکرده بود که جبرئیل نازل شد... و خداوند بر او آیه «إنما ولیکم الله و رسوله ...»[7] را نازل کرد.
اساساً معقول نیست که پیامبر اکرم بدین شکل از خداوند درخواست کند و به مردم اعلام کند: ای مردم! علی یاور شماست. آیا کسی شک داشت که علی(ع) ، یاور مؤمنین است؟ با توجه به اینکه پیامبر اکرم| داستان حضرت موسی(ع) را مطرح میکند و بعد خودشان در دعا میفرمایند: «و اجعل لی وزیراً من أهلی علیاً أخی» و علی بن ابیطالب را به عنوان وزیر و جانشین، از خداوند درخواست میکند.
از دیگر احادیثی که بر ولایت ائمه(ع) دلالت میکند، حدیث شریف ثقلین میباشد که مورد اتفاق شیعه و سنی است؛ حدیثی که در معنا و مدلول خود، واضح میباشد. جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگوار پیامبر اکرم| میگوید: رسول الله| را در روز عرفه در ایام حج دیدم؛ در حالی که بر ماده شتری سوار بود و میفرمود: ای مردم! همانا من در میان شما چیزی را به جا میگذارم که اگر آن را برگیرید، هرگز گمراه نمیشوید: کتاب خداوند و عترت خود اهل بیتم را.[8]
در جای دیگری از همین کتاب، این حدیث بدین صورت آمده: زید بن ارقم روایت میکند که پیامبر اکرم| فرمود: من در میان شما چیزی را به جا میگذارم که اگر بدان تمسّک جویید، هرگز بعد از من گمراه نمیشوید. یکی از آن دو، که از دیگری بزرگتر است، کتاب خداوند که ریسمانی کشیده شده از آسمان به زمین است و دیگری عترت خود، اهل بیتم را و هرگز از هم جدا نمیشوند تا اینکه در قیامت نزد حوض کوثر بر من وارد شوند.[9]
شکی نیست که عزیزترین و گرانبهاترین چیزها نزد پیامبر اکرم| قرآن و عترت میباشد. پیامبر اکرم| این عزیزترینها را در میان مردم باقی میگذارد و میفرماید: «إن أخذتم به لن تضلوا»؛ اگر به آنها تمسک بجویید، هرگز گمراه نمیشوید.
بدیهی است که حرف «لن» برای نفی ابد است. حدیث ثقلین در بعضی الفاظ، نصّ در خلافت و امامت امیرالمؤمنین(ع) میباشد؛ مثلاً در بعضی احادیث ثقلین، لفظ «خلیفتین» آمده: «انی تارک فیکم خلیفتین ...»[10] و در بعضی الفاظ مانند «أخذ» و «تمسک» که در اینگونه الفاظ دلالت میکند بر امامت و خلافت، به دلالت التزامی؛ زیرا این احادیث دلالت میکند بر انقیاد و تبعیّت و اطاعت مطلقه، و بدیهی است که بین اطاعت مطلقه در همه جهات و امامت و خلافت، ملازمه میباشد؛ چون کسی که در همه جهات، به طور مطلق باید مورد اطاعت قرار گیرد، کسی است که معصوم باشد و اهل بیت پیامبر اکرم| از آنجا که معصومند، عهدهدار منصب امامت میباشند.
علامه منّاوی از علمای عامه در شرح این حدیث میگوید: «إنی تارک فیکم تلویح بل تصریح بأنهما کتوأمین خلّفهما و وصی أمّته بحس معاملتهما و إیثار حقهما علی أنفسهم و استمساک بهما فی الدین»؛[11] من به جا میگذارم میان شما، اشاره میکند بلکه تصریح میکند اینکه قرآن و اهل بیت، توأم با هم هستند که پیامبر اکرم| آن دو را جانشین خود، قرار داد و أمّتش را به خوب معامله کردن با آن دو و همچنین به برگزیدن حق آن دو بر خودشان و تمسک جستن به آن دو در دین وصیّت کرد. همچنین منّاوی در توضیح کلمه «أهل بیتی» میگوید: «و هم اصحاب الکساء الذین أذهب الله عنهم الرجس و طهّرهم تطهیراً»[12].
همچنین در بعضی احادیث ثقلین در ادامه چنین آمده: «فلا تقدموهما فتهلکوا و لا تعلموهما فإنّهما أعلم منکم»؛[13] پس خودتان را بر قرآن و اهلبیت، مقدم نکنید که هلاک میشوید و به آن دو یاد ندهید. همانا آن دو اعلم و داناتر از شما هستند.
پیامبر اکرم| همه صحابه را مأمور میکند به رجوع به قرآن و اهل بیت و اقتدا به آن دو و یادگیری و اطاعت از ایشان. اینکه اهل بیت بر دیگران مقدّمند و دیگران وظیفه دارند که از ایشان یاد بگیرند و نیز اهلیّت برای تعلّم و رجوع به اهلبیت برای یادگیری، دلالت میکند بر امامت و مقدّم بودن اهلبیت بر دیگران، و اینکه اهلبیت در کنار قرآن آمده، دلالت میکند بر عصمت اهل بیت و اینکه در هر زمانی، امام معصوم وجود دارد و میتواند پاسخگوی نیازمندیها باشد و تا قرآن موجود است، امام معصوم نیز زنده و موجود میباشد.
جابر بن عبدالله انصاری میگوید: ما در کنار پیامبر| خدا نشسته بودیم که صحبت از صراط مستقیم شد. یکی از صحابه عناد و لجاجت کرد. رسول خدا|اصحابش را جمع کرد و با اشاره به مولای متقیان علی(ع) فرمودند: این صراط مستقیم است؛ از او تبعیت کنید. سپس خطاب به آن مرد لجوج فرمود: آیا برای تو کافی است؟![14]
با وجود این احادیث که دوست و دشمن به آن اعتراف میکنند، انسان اطمینان پیدا میکند که صراط مستقیم و راه نجات در دنیا و آخرت، وابسته به ولایت است.
روایات بسیاری در این زمینه وارد شده است، تا آنجا که حتی شرط قبولی اعمال و ایمان، محبت و مودت آن حضرت ذکر گردیده است.
ولایت امیرالمؤمنین در چند نوبت به پیامبر و مردم عرضه شده است که آخرین آنها در جریان حجة الوداع اتفاق افتاد؛ آنگاه که خداوند آیه مبارکه {یا ایُّهَا الرَّسُول بَلِّغ ما اَنْزَلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّک}[15] را بر پیامبر نازل فرمود. و قبل از آن هم در آیه مبارکه { إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ}[16] ولایت آن حضرت را بر مردم عرضه فرمود.
لذا از آن زمان که ولایت امیرالمؤمنین بر مردم عرضه شد، قبول آن (به معنایی که بیان خواهد شد) لازمه ایمان بوده و اگر کسی آن را نپذیرد از ایمان حقیقی و نجاتبخش بیبهره است.
بنابراین میتوان گفت: با توجه به اینکه ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) در حادثه عظیم غدیر (محل ابلاغ عمومی ولایت امیرالمؤمنین(ع) )، به گوش مسلمانان رسید و همگان از موضوع مطلع شدند، پذیرش ولایت آن حضرت شرط قبولی ایمان میباشد.
آنچه مسلم است این است که با توجه به روایاتی که بر پیوند میان ولایت امیرالمؤمنین (ع) و ولایت پیامبر| دلالت دارد، عدم پذیرش ولایت امیرالمومنین علی(ع) اگر از روی عداوت و دشمنی باشد، بدون شک مستلزم نفی ولایت پیامبر| و کفر خواهد بود.
آثار اعتقاد به امامت
از دیدگاه شیعه، اعتقاد به امامت، موجب صحّت و قبولی اعمال و عبادات در پیشگاه خداوند است. علامه مجلسی در این زمینه میگوید: امامیه اتفاق و اجماع دارند که ایمان شرط صحت و قبولی اعمال است و از جمله ایمان، اقرار به ولایت و امامت تمامی امامان(ع) است و اخبار در این مورد بین خاصه و عامه در حد تواتر است.[17] وقتی کسی معتقد به امامت بود، برای به دست آوردن احکام خدا و سنّت پیامبر به امام مراجعه میکند. معتقد به امامت، گفتار و رفتار امامان را برای خود حجّت میداند و در سیره عملی خود به امامان اقتدا میکند؛ در نتیجه به سعادت دنیا و آخرت نایل میشود.
امام سجاد(ع) به نقل از پیامبر| فرمود: «لَوْ أَنَّ عبدا جاءَ یوْمَ الْقیامةِ بعَمَلِ سَبْعینَ نَبِیّا ما قَبِلَ اللّهُ ذلِکَ مِنْهُ حَتّی یَلْقاهُ بِوِلایَتی وَ وِلایَةِ اءَهْلِ بَیْتی».[18]
اگر بندهای در روز قیامت، عمل هفتاد پیامبر را بیاورد، خداوند از او قبول نمیکند، مگر به ولایت من و اهلبیتم.
پیامدهای انکار امامت امیرالمؤمنین(ع)
انکار امامت ائمه معصومین عموماً و انکار امت و ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) خصوصاً، انکار امری مهم و سرنوشتساز است؛ به گونهای که با هیچ امر دیگری قابل جبران نیست و موجب محرومیّت از فواید آن میشود و در بعضی مراتب موجب کفر نیز میگردد.
البته انکار امامت و ولایت، گاهی از روی نادانی و قصور فهم است؛ به طوری که فرد منکر، به عقاید باطل خودش یقین دارد و در نظرش اعتقاد به امامت جزو دین نیست. چنین کسی را در اصطلاح «جاهل قاصر» میگویند که بیشتر اهل سنت در این قسم میگنجند. اعمال این دسته صحیح است، امّا چون از نظر اعتقادی گمراهند، ممکن است از مصادیق «مرجون لامرالله» باشند که کارشان به خداوند واگذار شده و شاید خداوند متعال برای قبول کردن اعمالشان، بعد از مرگ، با عرضه ولایت، آزمایشی از آنان به عمل آورد.
گاهی انکار امامت از روی علم و آگاهی منکر است؛ مانند برخی از عالمان اهل سنّت که ممکن است با مطالعه روایات موجود در صحاح در زمینه امامت، به حقانیت خلافت بلافصل علی× پی برده باشند، امّا از علم خود پیروی نکنند و در عین حال هیچگونه محاربه و ناسزاگویی هم نسبت به امامان نداشته باشند. چنین افرادی به طور قطع فاسقند و از فواید اعتقاد به امامت مثل قبولی اعمال، محرومند و اگر انکارشان به انکار نبوت و رسالت منجر شود، کافر نیز میباشند؛ چنانکه در مورد انکار هر ضروری دین چنین است.[19]
ابیسلمه از امام صادق(ع) نقل میکند که فرمود: «نَحْنُ الَّذینَ فَرَضَ اللّهُ طاعَتَنا لا یَسَعُ النّاسُ اِلاّ مَعْرِفَتَنا وَ لا یَعْذِرُ النّاسَ بِجَهالَتِنا، مَنْ عرَفنا کانَ مؤْمنا وَ مَنْ اءَنْکَرَنا کانَ کافِرا وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنا وَ لَمْ یُنْکِرْنا کانَ ضالاّ حَتّی یرْجعَ اِلَی الْهدَی الَّذی افترَضَ اللّهُ علَیهِ منْ طاعَتِنَا الْواجِبَةِ فَاِنْ یَمُتْ عَلی ضَلالَتِهِ یَفْعَلُ اللّهُ بِهِ ما یَشاءُ.؛[20] ما کسانی هستیم که خداوند اطاعت ما را واجب کرده است. مردم نسبت به معرفت ما در وسعت نیستند (باید ما را بشناسند) و در جهالتشان نسبت به ما، معذور نیستند. کسی که ما را بشناسد، مؤمن است و کسی که ما را انکار کند، کافر است و کسی که ما را نشناسد و ما را انکار نکند، گمراه است تا اینکه به هدایتی که خدا بر او واجب کرده از اطاعت واجب ما باز گردد. پس اگر در همان گمراهیاش بمیرد، خداوند آنچه بخواهد با او میکند».
بدیهی است که احکام هر سه مرتبه یاد شده، از این روایت استفاده میشود که منکر بعضی از امامان همانند منکر همه آنهاست.
حسن بن علی وشّا گوید: حضرت رضا× مرا وقتی که در مرو بودیم نزد خود خواند و فرمود: ای حسن! علی بن ابیحمزه بطائنی امروز مرد و همین ساعت او را دفن کردند. دو فرشته در قبرش داخل شدند و سؤال کردند: پروردگارت کیست؟ گفت: اللّه تعالی. گفتند: پیامبر تو کیست؟ گفت: محمد|. گفتند: ولی (امام) تو کیست؟ گفت علی بن ابیطالب(ع) . گفتند: بعد از او کیست؟ گفت: حسن(ع) . پس یک یک امامها را گفت تا به موسی بن جعفر(ع) رسید. پرسیدند: بعد از موسی بن جعفر کیست؟ سخن در دهان گردانید و جواب نگفت: زجرش دادند و گفتند: بگو امام بعدی کیست؟ او سکوت کرد. فرشتگان گفتند: آیا موسی بن جعفر تو را به این عقیده امر کرده است؟! پس با عمودی از آتش او را زدند و قبر او را تا روز قیامت از آتش برافروختند.
راوی گوید: سپس من از نزد آقایم بیرون آمدم و آن روز را تاریخ گذاشتم. پس چند روزی نگذشت که خبر مرگ بطائنی به وسیله نامههایی از کوفه به من رسید که در همان روزی که حضرت خبر داد، واقع شده بود و در همان ساعتی که حضرت خبر داده بود، او را دفن کرده بودند.[21]
ِامام صادق(ع) به معلَّی بن خُنَیس میفرماید: «یَا مُعَلَّی لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللَّهَ مِائَةَ عَامٍ مَا بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ یَصُومُ النَّهَارَ وَ یَقُومُ اللَّیْلَ حَتَّی یَسْقُطَ حَاجِبَاهُ عَلَی عَیْنَیْهِ وَ تَلْتَقِیَ تَرَاقِیهِ هَرَماً جَاهِلًا لِحَقِّنَا لَمْ یَکُنْ لَهُ ثَوَابٌ؛[22] اگر بندهای صد سال میان رکن و مقام به عبادت خدا بپردازد، در حالی که شبها روزه بدارد و روزها به نماز مشغول باشد تا زمانی که ابروهایش بر چشمانش فرود آید و گردنش از شدت پیری خمیده شود، درحالی که نسبت به حق ولایت ما جاهل باشد، هیچ پاداشی برای او نخواهد بود.»
در روایت دیگر امام باقر(ع) میفرماید: به خدا سوگند اگر بندهای شب را تا صبح به نماز مشغول باشد و روز را تا شب به روزهداری، اما حق ولایت و حرمت ما را نداند، خداوند هرگز چیزی از او نمیپذیرد.[23]
اعتقاد به وجوب ولایت و امامتپذیری ائمه(ع) به صورت جمعی است؛ یعنی ولایت کسی تمام و مورد قبول است که ولایت و امامت تمامی امامان را قبول داشته باشد.
از پیامبر اکرم| نقل شده که فرمود: ای علی! تو و امامان از فرزندانت بعد از من، حجّتهای خدا بر خلقش هستید... پس کسی که یکی از شما را انکار کند، به تحقیق مرا انکار کرده و کسی که یکی از شما را نافرمانی کند، به تحقیق مرا نافرمانی کرده و کسی که به یکی از شما جفا کند، به تحقیق به من جفا کرده است.[24]
بنابراین، اعتقاد شیعه به موضوع امامت، یک اصل بنیادی مبتنی بر براهین عقلی، قرآنی و روایی است که مبانی آن، تفصیلاً در منابع کلامی، تفسیری و حدیثی شیعه تبیین شده است.
بنابراین به حکم روایات رسیده از رسول اکرم| و همچنین به حکم آیات شریفه قرآن از جمله آیه: {وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا}؛[25]هر آنچه را که پیامبر به شما عطا کرد و به شما داد (فرمود) آن را بگیرید (و بدان عمل کنید) و از آنچه شما را نهی نمود، از آن پرهیز نمایید. و نیز آیه:{أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.}[26] و آیات دیگر.
به حکم این آیات، اعمال کسانی که آگاهانه ولایت امیرالمؤمنین(ع) را نپذیر، غیر مقبول است؛ چون با این مخالفت در حقیقت به سخن رسول خدا و سفارش او عمل نکردهاند و چون از او اطاعت نکردهاند، در حقیقت از خدا و رسول اطاعت ننمودهاند.
از اینرو خداوند متعال حجتش را بر همه انسانها بیان و تمام گردانیده است؛ یعنی با انزال کتب و ارسال رسل و رهبری ائمه اطهار که همگی برای هدایت انسانها آمدهاند حجت خدا تمام شده است. امام صادق× فرمود: «امروز دیگر مستضعفی نیست؛ زیرا مردان به مردان حق را رساندهاند و زنان به زنان»[27]
البته آن دسته از افرادی که جاهلند، آنان بر دو قسمند: گروهی نسبت به حقایق جاهل قاصراند، یعنی امکان و زمینه روشن شدن حق و حقیقت برایشان میسر نیست. چنین شخصی بیتقصیر خواهد بود. امّا دسته دیگر کسانی هستند که روشن شدن حق و حقیقت برایشان ممکن است، ولی درصدد روشن شدن آن نیستند. اینان جاهل مقصرند که خود کوتاهی نمودهاند.
آن دسته که حقایق برایش روشن شده، ولی در اثر لجاجت و بغض نسبت به اهلبیت^ زیر بار حق نمیروند، این دسته قطعاً وارد بهشت نخواهند شد. اما آن دسته که در جستوجوی حقند، ولی نسبت به بیّنه و برهان حق دسترسی ندارند و زمینه روشن شدن حق برایشان فراهم نیست و حب امام علی و اولاد طاهرینش را نیز در دل دارند، وارد بهشت خواهد شد.
منابع برای مطالعه بیشتر
جعفر کریمی، امامت از دیدگاه عقل و نقل.
ابراهیم امینی، بررسی مسائل کلی امامت.
جمعی از نویسندگان، رابطه ولایت اولی الامر با ولایت خدا.
رضا اسماعیلی، امامت از دیدگاه قرآن و روایات.
[1]. مائده، آیهْ 55.
[2]. تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ اول، 1409ق، ج5، ص270.
[3]. جوهری، صحاح، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ 4، 1407ق، ج6، ص2530 و 2531.
[4]. ابناثیر، النهایة فی غریب الحدیث، قم، اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1364ش، ج5، ص228.
[5]. طه، آیات 25 -32.
[6]. قصص، آیهْ 35.
[7]. شواهد التزیل، ج1، ص230 و 231؛ تفسیر ثعلبی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ 1، 1425، ج2، ص467 و 468.
[8]. صحیح ترمدی، بیروت، دارالفکر، چاپ 2، 1403ق، ج5، ص328.
[9]. همان، ج5، ص329.
[10]. مسند احمد، بیروت، دار صادر، ج5، ص189؛ مجمع الزوائد، ج9، ص162.
[11]. فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ 1، 1415ق، ج3، ص220.
[12]. همان، ج3، ص19.
[13]. المعجم الکبیر، ج3، ص66؛ ج5، ص167؛ مجمع الزوائد، ج9، ص164.
[14]. همان، ج35، ص365، ح6.
[15]. مائده، آیهْ 67.
[16]. مائده، آیهْ 55.
[17]. بحار الانوار، ج27، ص166.
[18]. همان، ص172.
[19]. باید توجه داشت که جاهل مقصّر در آنچه گفته شد، ملحق به عالم عامد است و آن کسی است که از روی نادانی به انکار امامت برخیزد، در حالی که یقین به صحّت انکار خودش ندارد و مـیتـواند برای به دست آوردن حق و واقعیت، بررسی و تحقیق کند، امّا بدون جستوجو از حق، به انکار آن برمیخیزد.
[20]. بحار الانوار، ج32، ص325.
[21]. منتهی الآمال، شیخ عبّاس قمی، ص184.
[22]. همان، ج27، ص176.
[23]. «وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ عَبْداً ... قَامَ اللَّیْلَ مُصَلِّیاً حَتَّی یَجِیئَهُ النَّهَارُ وَ صَامَ النَّهَارَ حَتَّی یَجِیئَهُ اللَّیْلُ وَ لَمْ یَعْرِفْ حَقَّنَا وَ حُرْمَتَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ لَمْ یَقْبَلِ اللَّهُ مِنْهُ شَیْئاً أَبَداً» همان، ج27، ص178.
[24]. بحار الانوار، ج23، ص97.
[25]. حشر، آیهْ 7.
[26]. نساء، آیهْ 59.