سختی عبادت و آزادی انسان چگونه قابل جمع است؟

پاسخ:

ابتدا این‌گونه به ذهن می‌رسد که اگر انسان آزاد آفریده شده، پس چرا باید خدا را عبادت کند؟ در معنای عبادت تذلّل و کرنش و خضوع نهفته است و خضوع در برابر هر موجودی با آزادی و کرامت انسان منافات دارد؛ پس عبادت ضد آزادی است.

پاسخ اجمالی به این اشکال این است که این سؤال، یک برداشت نادرست و باطل است. در حقیقت، نه تنها عبادت با آزادی انسان منافات ندارد و ضد آزادی نیست، بلکه به آزادی ارزش داده و به آن جهت می‌بخشد. در واقع دوری از عبادت خداوند است که انسان را ذلیل کرده، کرامت و آزادی را از او سلب می‌کند؛ چون هر گاه انسان خود را از تعلقات مذهبی و قوانین دینی رها احساس کند،‌ گرفتار تعلقات و قید و بندهای بسیاری خواهد شد که همان بندگی در برابر شیطان، نفس اماره، شهوت، شهرت، مقام و... می‌باشد. براین اساس، توجه به خداوند و ارتباط با او از راه عبادت و بندگی، عین آزادی است؛ چنان‌که قرآن کریم در توصیف پبامبر خاتم(ص) می‌فرماید: وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیهِمْ }؛[1] بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود (از گردنشان) بر می‌دارد. می‌فرماید: «خداوند برای کفر و ایمان مثلی زده و فرموده است: آیا شخصی که ارباب متعدد و مخالف یک‌‌دیگر دارد، با آن مردی که تسلیم یک نفر است، یکسان است؟!»؛[2] یعنی کسی که تسلیم خدای یگانه است و او را عبادت  می‌کند، با کسی که در برابر چند نفر کرنش کرده و تسلیم آنهاست مساوی‌ است؛ بلکه اسارت این انسان بیشتر از بندگی خداوند یگانه است. با این وصف، اگر انسان بندگی و عبادت در برابر خدا را منافی با آزادی بداند،‌گرفتار صدها معبود غیر خدای یگانه خواهد شد.

                   هر که گریزد ز خراجات شهر      بارکِش غول بیابان شود

یا به تعبیر قرآن کریم: فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ}[3] بعد از حق،‌ جز گمراهی چیزی نخواهد بود.

پس از بیان رابطه آزادی و عبادت،‌ به پاسخ اصلی پرسش که فلسفه عبادت است، می‌پردازیم.

معنای لغوی و اصطلاحی عبادت:

عبادت در کتب اهل لغت به معانی مختلفی تفسیر و تبیین شده است؛ از آن جمله:

1. پرستش با تواضع و ذلت: شاعر می‌گوید: «اری المال عند الباخلین معبداً»؛ می‌بینم مال نزد افراد بخیل آن‌قدر عزیز است که آن را ذلیلا‌نه پرستش می‌کنند![4]

2. چیزی را به مالکیت و تصرف خود در آوردن: «اعبد الغلام»؛‌ غلام را به ملکیت خود درآورد.[5]

3. خضوع و تذلل: «اصل عبادت، خضوع و تذلل است»[6] یا عبودیت اظهار تذلل، و عبادت، نهایت خضوع و تذلل است.[7]پس عبادت از نظر لغوی عبارت است از :تواضع، ملکیت، خضوع و اظهار بندگی با کمال فروتنی.

عبادت در اصطلاح به معنای پرستش است. قرآن کریم می‌فرماید: {وَیعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یضُرُّهُمْ وَلَا ینْفَعُهُمْ}؛ ‌کفار غیر خدا(بت‌ها) را می پرستند که هیچ نفع و ضرری به حال آنها ندارد.[8]

هم‌چنین به معنای اطاعت و پیروی نیز آمده است؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:{أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیطَانَ }؛ آیا با شما  عهد نبستیم ای فرزندان آدم که شیطان را اطاعت و پیروی نکنید؟[9] علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مبارکه می‌فرماید:

«مراد از عبادت، اطاعت کردن است. این معنا با اعتبار عقلی نیز موافق است؛‌ چون عبادت چیزی جز اظهار خضوع و مجسم نمودن بندگی بنده نیست. عابد در عبادتش می‌خواهد این معنا را مجسم سازد که من به جز آن‌چه معبودم اراده کرده، اراده نمی‌کنم و به جز آن‌چه او راضی است، عمل نمی‌کنم. بنابراین هر کس هر چیزی را اطاعت کند، در حقیقت او را عبادت کرده و او را معبود خود گرفته است».[10]

در روایات نیز تصریح شده است که عبادت به معنای اطاعت است. امام صادق(ع) فرموده است: «من اطاع رجلاً فی معصیة الله فقد عبده»؛ کسی که شخصی را در معصیت پروردگار اطاعت کند، ‌او را عبادت کرده است.[11] بنابراین،‌ عبادت در اصطلاح، همان پرستش و اطاعت است که در هر دو معنا، مصداق واقعی و حقیقی آن خداوند سبحان است. بنده موحد، تنها خدا را عبادت کرده و تنها از او اطاعت و پیروی دارد. هم‌چنین هر کس که خداوند اذن به اطاعت و پیروی از او را بدهد، پیروی و اطاعت از او، پیروی از خداوند است. با این وصف، اطاعت و پیروی از خداوند هیچ‌گاه با آزادی انسان منافات ندارد؛ چنان‌که در بیان فلسفه عبادت، این حقیقت روشن خواهد شد.

فلسفه عبادات:

یکی از سؤال‌هایی که همواره ذهن انسان را مشغول کرده، این است که خداوند عبادت و پرستش را به چه منظوری تشریع فرموده است؟ فلسفه جعل عبادت چیست؟ یا به تعبیر پرستشگر: مگر خداوند  انسان را آزاد خلق نکرده؛ پس رمز و راز عبادت چیست؟

به اعتقاد محققان بزرگ که در این پاسخ به آرامی‌شان اشاره خواهد شد، عبادت نیاز است، ‌نه مانع زندگی و آزادی؛ یعنی یکی از اصیل‌ترین ابعاد وجودی آدمی، حس نیایش، عبادت و پرستش است. بعضی از روان‌شناسان وجود حسّ مذهبی در انسان را همانند وجود حسّ زیبایی، در کنار هم می‌دانند و برآنند که حس دینی، یکی از عناصر اولیه ثابت و طبیعی روح انسان است ‌و راه درک آن هم، ادراک فطری و راه عقلی است.[12]

شهید مطهری در بُعد فلسفه عبادت بر آن است که عبادت، نیاز و جزئی از هویت فطری انسان و از اهداف خلقت انسان است. خداوند می‌فرماید: {وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ }؛ ما جنّ و انس را خلق نکردیم، مگر برای عبادت.[13] پیامبران پرستش را نیاوردند و ابتکار نکردند؛ بلکه پرستش جزئی از فطرت انسان است. انبیا آمدند تا نوع عبادت، آداب و اعمال آن را شکل داده و به بشر بیاموزند و بشر را از عبادت و پرستش غیر ذات یگانه باز دارند.[14]

بنابراین می‌توان گفت که عبادت، پاسخ مثبت به نیاز و خواست انسان است. قرآن کریم این نیاز را تا پایان عمر و لحظه مرگ، پیوسته توصیف می‌کند و می‌فرماید:وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یأْتِیکَ الْیقِینُ }؛ پروردگارت را عبادت کن، تا مرگ فرا رسد.[15]«یقین» در این آیه، هم به یقین و معنای متعارف معنا شده و هم به مرگ تعبیر شده است؛ چنان‌که در مواردی دیگر نیز یقین به معنای مرگ به کار رفته است؛ مانند آیه: {وَکُنَّا نُکَذِّبُ بِیوْمِ الدِّینِ}؛ ما همواره رستاخیز را تکذیب می‌کردیم تا این که مرگ ما فرا رسید.[16] چون به هنگام مرگ، پرده‌ها کنار می‌رود و همه چیز آشکار می‌گردد و حقایق الهی به‌خوبی درک می‌شود. بنابراین، اگر انسان به عبادت نیاز دارد و این نیاز تا پایان عمر و لحظه مرگ باید استمرار داشته باشد، پس با عبادت، کدام نیاز و خواست انسان برآورده می‌شود؟ علامه طباطبایی; در تبیین نیاز دائمی انسان به عبادت، مطلبی را بیان فرموده که خلاصه آن چنین است:

همه موجودات این جهان به سوی تکامل می‌روند و نوع انسان تکاملش در دل اجتماع صورت می‌گیرد. اجتماع در صورتی می‌تواند پرورش و تکامل انسان را تضمین کند که روح تعبد در برابر خداوند داشته و با یک نظم خداپسندانه، جامعه را به‌سوی خدای یگانه سوق دهد. با این وصف، اگر جامعه انسانی صالح گردد، افراد جامعه می‌توانند به هدف نهایی و تکاملی خویش نایل آیند و اگر جامعه فاسد باشد، افراد آن راه تکامل را نخواهند یافت.

با این وصف، هر انسانی به عبادت و بندگی نیاز دارد؛ زیرا عبادت سرچشمه حصول ملکات فاضله نفسانی است. هنگامی که این اعمال به اندازه کافی انجام گرفت، آن ملکات فاضله در نفس انسان قوت یافته، و سرچشمه اعمال نیک بیشتر شده و اطاعت و بندگی خالص‌تری را به دنبال می‌آورد. لذا هر اندازه تعبد انسان به خدا بیشتر  باشد،  آزادی او از قید و بندهای غیر خدایی بیشتر می‌شود. این است که همه اولیای الهی در پی قرب به خدا و سر تعبد و بندگی گذاشتن در پیشگاه او بودند.[17]

خداوند هیچ‌گاه نیاز به عبادت بندگان ندارد؛ چون او غنی مطلق است.[18] در حقیقت انسان است که نیاز به عبادت دارد، تا از این طریق کمبودهای خود را جبران کند. در نظام بندگی دنیایی، بنده هر قدر به مولای خود نزدیک‌تر شود، مولا نیز خضوعش به عبد زیادتر می‌شود؛ چون مولای او نیاز به عبد و بنده دارد؛ اما در نظام خالقیت و عبودیت الهی، هر قدر بنده به خدا نزدیک‌تر شود، مقام تعبد و بندگی او به خدا بیشتر می‌شود؛ چون هر اندازه تعبد بیشتر بود، عظمت خدا را بیشتر درک کرده و خود را بیشتر نیازمند می‌بیند.[19]

نظام عبادات از نظام‌های ثابت الهی است. قرآن کریم در آیات متعدد، به انگیزه‌ها و فلسفه پرستش و عبادت اشاره فرموده که به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌شود:

1. خالقیت خدا: یعنی خالقیت خدا ایجاب می‌کند که مخلوق در برابر خالق تعظیم کند؛ زیرا اعتراف به خالقیت خدا، اعتراف به کمال نامتناهی است. احساس چنین کمال ما به جذب و کشش عبد و به‌سوی معبود می‌باشد. از این رو قرآن کریم می‌فرماید: «ای مردم! خداوندی را که شما و پیشینیان‌تان را آفریده است، بپرستید».[20]

2. برای رفع گرفتاری و اندوه: فشار روحی و گرفتاری‌های مادی از دیگر نیازهایی است که فلسفه عبادت و توجه به خدا را آشکار می‌کند. خداوند خطاب به پیامبرش می‌فرماید: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ}؛ (ای پیامبر) ما می‌دانیم که سینه تو به سبب آن‌چه می‌گویند تنگ شده؛ در این هنگام خدا را تسبیح کن و از سجده‌کنندگان باش.[21]

3. حس تقدیر و سپاس‌گذاری: خوشحالی‌ها، آسایش، فتح و پیروزی و... از دیگر مواردی است که انسان باید به یاد خدا افتاده و در برابر عظمت او، سر تعظیم و تعبد فرود آورد؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا}؛ وقتی که نصرت خدا آمد و پیروز شدی، در این حال خدا را تسبیح کن.[22]

در احادیث معصومین(ص) نیز به فلسفه احکام و عبادت اشاره شده است. از آن جمله بیان فاطمه زهرا(س) است که می‌فرماید: «خداوند ایمان را برای پاکی از شرک قرار داد؛ نماز را واجب کرد برای این‌که شما را از تکبر منزه نماید و زکات را واجب کرد تا اخلاص بندگان تثبیت شود و حج را واجب کرد تا دین را محکم نماید و عدالت را قرار داد تا دل‌ها را با هم وابسته کند و اطاعت از ما اهل بیت را واجب کرد برای این‌که موجب نظم شریعت می‌شود».[23]

امام رضا(ع) نیز فرموده است: «اگر گوینده‌ای بگوید چرا خداوند مردم را به بعضی امور متعبد ساخته، پاسخ این است که مردم به وسیله این تعبد، خدا را فراموش نکرده و آداب توجه به مقام او را ترک نکنند. اگر آنها را بدون تعبد رها کند و به حال خود واگذارد، در طول زمان، دل‌های آنان به قساوت و خشونت می‌گراید.[24]

نتیجه:

1. درست است که انسان، آزاد آفریده شده، اما آزادی او هیچ منافاتی با عبادت خداوند ندارد؛ زیرا عبادت به آزادی ارزش داده، آن‌را جهت می‌بخشد.

2. بنابر آن‌چه که در فلسفه عبادت اشاره شد، عبادات نیاز و خواست انسان است. عبادات نه تنها عامل بازدارنده از آزادی انسان نیست، بلکه عامل تکامل و تعالی انسان است. تکامل با آزادی منافات ندارد. آن‌چه با آزادی منافات دارد، تعبد در برابر غیر خداوند است که مانع کمال و تقرب به خداوند است. هر موجودی که از خدای خود دور باشد، گرفتار غفلت می‌گردد. غفلت یگانه عامل ذلت و خواری انسان است و ذلت هیچ‌گاه با کرامت انسانی سازگاری ندارد.

به نمونه‌هایی از آیات  و روایات در این باب نیز اشاره شد.

فلسفه عبادات، تقدیر و سپاس‌گذاری در برابر خالقیت خالق، رفع نیاز در هنگام گرفتاری و اندوه‌ها می‌باشد.

منابع برای مطالعه بیشتر:

1.انسان درقرآن، حسن‌زاده آملی، نشررجا، تهران، 1375.

2.اسرار عبادت، جوادی آملی، نشراسرا، قم، 1368.

3.آموزش عقاید، علامه طباطبایی، نشردفتراسلامی، قم.

حدیث پایانی:

امام علی(ع): ای فرزندآدم! آن‌چه را پیش از نیاز خود فراهم کنی، برای دیگران اندوخته‌ای.[25]

 

[1]. اعراف، 157.

[2]. زمر، 29.

[3]. یونس، 32.

[4]. ابن منظور، ‌لسان العرب، ج4، ص259«ماده عبد و عبودیت».

[5]. المنجد، ص483.

[6]. جوهری، الصحاح، ج2، ص503.

[7]. مفردات راغب، ص319.

[8]. یونس، 18.

[9]. یاسین، 60.

[10]. علامه طباطبایی، ‌المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص187، دفتر نشر اسلامی، قم1385.

[11]. شیخ حرّ عاملی، مسائل الشیعه، ج18، ص91، مؤسسه اهل البیت،قم، 1430 ق.

[12]. حس مذهبی، تانه گی دوکه نه تن، ترجمه مهندس بیانی، ص18، تهران،1375.

[13]. ذاریات،56.

[14]. انسان در قرآن، ص23،نشر صدرا، تهران.

[15]. حجر،99.

[16]. مدثر، 46.

[17].المیزان، ج12، ص199.

[18]. فاطر، 15.

[19]. علامه طباطبایی، المیزان، ج14، ص265، پیشین.

[20]. بقره،20.

[21]. حجر، 98.

[22]. نصر، 3.

[23]. طبرسی، الاحتجاج، ج1،ص253، انتشارات دارالکتب اسلامیه،تهران.

[24]. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج2،ص103، دفر نشر اسلامی، قم،1382.

[25]. نهج البلاغه، حکمت129.