اشتراک زن و مرد در انسانیت

در فرهنگ اسلامی، زن و مرد در بُعد انسانی کاملاً با هم برابرند. اسلام جنسیت را همواره خارج از ذات و ماهیت انسانی می‌داند و مرد و زن بودن را موجب تمایز نوع انسان نمی‌خواند؛ بلکه نظام تکوینی عالم ـ که بر استمرار حیات بشری پی‌ریزی شده ـ مردانگی و زنانگی را موجب شده است؛ زیرا زوجیت در همه‌ جانداران ـ اعم از حیوان و گیاه ـ نهاده شده تا تداوم نسل انواع گیاهان و حیوانات تحقق یابد و انسان نیز از این قانون مستثنا نیست.[6]در قرآن آیات متعددی وجود دارد که در آنها زن و مرد به صورت یکسان در زمینه اصل خلقت[7] و ویژگی‌های کلی انسانی[8] (برابری در ارزش نزد خداوند، سلوک معنوی و ...)، تکالیف و مسئولیت‌ها[9] (وظایف عبادی مشترک، برابری در اندیشه و کسب علم و دانش، شرکت زنان در امور اجتماعی و غیره) جزا و پاداش[10] و ... مورد خطاب واقع شده‌اند.

بنابراین، در مکتب مترقی اسلام، زن همانند مرد از همه‌ ویژگی‌های انسانی برخوردار است. ازاین‌رو در مباحث پیش‌رو واژه‌هایی چون: انسان، مردم، افراد، فرد و بشر، شامل «زن» و «مرد» با هم می‌شود.

تفاوت زن و مرد، هم از نظر جسمی و بدنی و هم از نظر روحی و عاطفی آن‌قدر روشن است که انکار آن، انکار بدیهیات است. این تفاوت‌ها آثار و پیامدهایی در برخی قوانین حاکم بر روابط زن و مرد ایجاد می‌کند که برای ادامه نظام جامعه انسانی ضروری است. بنابراین محدودیت‌های تشریعی و سلب آزادی زنان در کسب مقام‌هایی چون: قضاوت، ریاست کشور، رهبری، مرجعیت تقلید، امامت جمعه و غیره، یا تفاوت زن با مرد در اموری مانند: شهادت (عدم قبولی شهادت زن در بعضی امور یا قبول آن به طور انضمامی)، دیه (دیه زن، نصف دیه مرد)، ارث (که به طور معمول کم‌تر از ارث مرد است) و برخی مسائل مربوط به ازدواج (مثل حق طلاق به دست مرد، خروج زن از خانه منوط به اجازه مرد و...) همگی مبتنی بر تفاوت تکوینی زنان با مردان است که با توجه به آیات فوق، هیچ تنافی با انسانیت، کرامت و شرافت انسانی او ندارد. البته این بحث بسیار مفصلی است که مجال دیگری می‌طلبد؛ لذا علاقه‌مندان می‌توانند به کتب مربوطه مراجعه کنند.[11]

قلمروی آزادی

1. آزادی سیاسی و اجتماعی

از جمله آزادی‌های مدنی که فرد ـ اعم از مرد و زن ـ از آن برخوردار است، آزادی‌های سیاسی و اجتماعی است. در تعریف این آزادی گفته شده: «آزادی سیاسی ـ اجتماعی آن است که فرد بتواند در زندگی سیاسی و اجتماعی کشور خود، از راه انتخاب زمامداران و مقامات سیاسی شرکت جوید یا امکان تصدی مشاغل عمومی و سیاسی و اجتماعی کشور خود را داشته باشد یا در مجامع، آزادانه عقاید و افکار خود را به نحو مقتضی ابراز کند.»[12] در آزادی سیاسی، هر فرد مسلمان ـ چه مرد و چه زن ـ حق دارد که در برابر حاکم جامعه و در قبال جریانات سیاسی و اجتماعی موجود در جامعه اظهار نظر نموده و سهم فعال داشته باشد. این حضور فعال بدین معناست که آنها باید سرنوشت خویش را به طور مستقل و به دست خویش تعیین کنند و خود، حاکم بر سرنوشت خویش باشند. امام خمینی& در این باره می‌فرمایند: «این ملت و هر ملتی، حق دارد خودش تعیین کند سرنوشت خودش را. این از حقوق بشر است که در اعلامیه حقوق بشر هم هست. هرکس، هر ملتی، خودش باید تعیین سرنوشت خودش را بکند؛ دیگران نباید بکنند».[13]

بر این اساس، در نظام سیاسی اسلام هیچ یک از زن و مرد حق ندارند نسبت به اعمال و رفتار سیاسی خویش تابع محض دیگری ـ اعم از افراد، دولت یا نهادهای دیگر ـ باشند: «ولاتکن عبد غیرک وقد جعلک الله حراً»،[14] یعنی برده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفرید. بر کسی پوشیده نیست که مردان در تمام عرصه‌های سیاسی حضور فعال داشته و دارند، اما ممکن است درباره حضور زنان تردید به خود راه دهند؛ لیکن با اندک توجهی به جریان بیعت پیامبر| با زنان؛[15] جریان ملکه سبأ در قرآن که با سیاست و کاردانی هوشمندانه خویش موجب ایمان آوردن و رستگاری قوم خود شد؛[16] به ثمر رسیدن نهضت خونین سالار شهیدان× با مدیریت خردمندانه و خطابه‌های آتشین زینب کبری÷ یا دفاع از حریم ولایت توسط حضرت زهرا÷؛ مسئولیت اجتماعی زنان در عموم حدیث «من اصبح ولایهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم»؛[17] عموم آیه {وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ...}[18] که حضور اجتماعی و نظارت بر اعمال و رفتار اعضای جامعه اسلامی را به زنان و مردان باایمان سپرده است؛ گواهی تاریخ اسلام به حضور فعال زنان پیامبر| و زنان مؤمن دیگر در صحنه‌های فرهنگی، سیاسی، آموزشی و نظامی[19] و... همه این موارد نشان می‌دهد که در مکتب اسلام، زنان در کنار مردان از حق آزادی در امور سیاسی و اجتماعی برخوردارند. البته درباره آزادی زنان در برخی عرصه‌های سیاسی، مثل زمامداری سیاسی جامعه (رهبری جامعه)، احراز مرجعیت، تصدی قضاوت، امامت جمعه و جماعت (در صورتی که مأمومین مرد باشند)، بین متفکرین اسلامی دیدگاه یکسانی وجود ندارد. عده‌ای معتقدند که در این موارد نیز زنان می‌توانند سهیم باشند؛ مثل شهید مطهری که معتقد است در این زمینه‌ها نیز زنان همچون مردان دارای حقند. ایشان دلایل مخالفین آزادی زنان در امور مزبور را ناکافی می‌داند.[20]

برخی از اهل‌سنت نیز تصدی مقام قضاوت را برای زنان بلااشکال می‌دانند؛ مثلاً ابوحنیفه می‌گوید: «در تمامی احکام، زن می‌تواند قاضی باشد؛ مگر در حدود و قصاص.»[21] ابن‌جریر از دیگر متفکران اهل‌سنت است که اعتقاد دارد: «در تمام مواردی که مرد می‌تواند قاضی باشد، زن نیز می‌تواند.»[22] اما این‌که مردم در برابر حاکم اسلامی از چه میزان آزادی برخوردارند، باید گفت که هیچ‌یک از زنان و مردان حق قانون‌گذاری و حق نصب حاکم (فقیه جامع شرایط) را ندارند؛ چرا که از نظر مکتب امامیه، قانون‌گذاری و تعیین حاکم  شأن کسی است که انسان و جامعه را به خوبی بشناسد و هم در وضع قانون و نصب حاکم، تحت تأثیر هیچ عامل درونی و بیرونی قرار نگیرد و جز خداوند متعال، هیچ‌کس دارای این شرایط نیست.[23] اما نقش مردم در این‌جا فقط آن است که با انتخاب فرد اصلح از میان فقهای واجد شرایط، زمینه حاکمیت قوانین الهی را فراهم سازند. البته حق آزادی در نظارت، نقد عملکردها، نصیحت، نهی از منکر حاکم و دولتمران و امثال آن[24] نیز در حقیقت، نوعی حق یا وظیفه در برابر حاکمیت است که هر مرد و زن مسلمان از آن برخوردارند.[25] پس آزادی آنها تا جایی است که به حقوق و آزادی دیگران، نظم عمومی و مصالح جامعه لطمه وارد نسازند.

2. آزادی اندیشه

انسان، با قدرت تفکر و اندیشه‌ورزی، از سایر موجودات امتیاز می‌یابد. با همین ویژگی، او را در منطق به «حیوان ناطق» به معنای جاندار متفکر تعریف کرده‌اند. اساساً رشد و تعالی انسان، به شکوفایی این استعداد بستگی دارد. تفکر و اندیشه در رأس تعالیم عالیه دین مقدس اسلام قرار دارد و قرآن کریم به عنوان قانون اساسی این آیین ارجمند، پر از آیاتی است که عموم انسان‌ها (و نه تنها مسلمانان) را به «تفکر» و «تعقل» فرا می‌خواند و در آن 17 بار به طور صریح دعوت به تفکر شده و در چهار آیه نیز دعوت به تدبر کرده است. روایات و احادیث پیشوایان معصوم^، بیشترین تأکید را درباره فکر و اندیشه در خود نهفته دارند. البته شرط رشد و کمال انسان به «آزادی تفکر» است که خوشبختانه اسلام این آزادی را به پیروانش داده است؛ زیرا اگر آزاد نمی‌بودند، خداوند آن همه دستورهای اکید به اندیشه در آفاق و انفس، بدون تعیین محتوا و تعیین چارچوب، صادر نمی‌فرمود. در پرتوی همین تشویقات آسمانی بود که در تاریخ پرافتخار اسلام شاهد چهره‌های برجسته‌ای از اندیشه و تفکر چون ابوعلی سینا، زکریای رازی، خواجه نصیرالدین طوسی، غزالی، مولانا جلال‌الدین و بسیاری دیگر هستیم. همچنین تاریخ اسلام در عرصه فکر و اندیشه، زنان اندیشمند و صاحب‌نظر فراوانی به خود دیده است که مفاهیم اسلام را از سرچشمه جوشان آن فرا می‌گرفتند و پس از تأمل و درک عمیق آن مفاهیم والا، در راه دعوت دیگران می‌کوشیدند. در رأس این زنان حضرت صدیقه طاهره÷، ام‌سلمه همسر رسول خدا، سلمی (ام‌رافع)، فاطمه بنت حسین، اسماء بنت عمیس و بسیاری دیگر[26]هستند.

ناگفته پیداست «اسلام به آن اندیشه و خردورزی ارج می‌نهد که برای جامعه مفید باشد و اندیشه مفید آن است که از فعالیت مثبت ذهنی ناشی شود که متفکر را به کشف واقعیات نائل سازد.»[27] بر این اساس، آزادی اندیشه در حدی پذیرفتنی است که منجر به سقوط یا بی‌اعتباری اندیشه نگردد؛ یعنی تفکر به گونه‌ای نباشد که ثابت‌ترین اصول علم و معرفت را مورد تردید و اخلال‌گری قرار دهد. (که نتیجه آن جز پوچ‌گرایی چیزی نخواهد بود) و نیز «نباید آزادی اندیشه مزاحم سایر فعالیت‌های مغزی و روانی انسان باشد»؛[28] همچنین «باعث گمراهی، ضلالت و سوق دادن افراد جامعه به سوی کفر و الحاد نشود.»[29] آزادی‌ای که جز تلف کردن انرژی‌ مغز و فانی ساختن زندگی در خیالات و تداعی معانی بی‌نتیجه ثمری ندارد، جزو آزادی‌های مذموم از دیدگاه عقل و شرع می‌باشد.

3. آزادی بیان

اسلام به آزادی بیان و اظهار نظر مردان و زنان، نه تنها دید مثبت دارد، بلکه قدرت بیان را از نخستین جلوه‌های رحمت الهی می‌شمارد که پس از آفرینش انسان به او عطا شده است؛[30] ازاین‌رو به آن احترام می‌گذارد و آماده پذیرش و شنیدن اظهار نظر و هرگونه انتقاد است و یکی از صفات خوب بندگان خود ـ اعم از مرد و زن ـ را این می‌داند که حرف‌ها را می‌شنوند و بهترین آنها را انتخاب می‌کنند: {الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ}.[31] آنان که سخن را می‌‏شنوند و از بهترینش پیروی می‌‏کنند، اینانند؛ کسانی که خدا هدایتشان کرده، و اینان همان خردمندانند. لازمه این امر آن است که آزادی بیان در جامعه وجود داشته باشد و مردم بتوانند سخنان گوناگون بگویند تا بتوان از میان آنها بهترین را انتخاب کرد.

ولی وقتی این آزادی بیان به گونه‌ای روشن، با غرض و برای لطمه زدن به کیان جامعه اسلامی و ایجاد بیم و هراس در میان مردم باشد، آزادی بیان محدود می‌شود و حکومت اسلامی با آن برخورد می‌کند؛ همان‌گونه که قرآن کریم منافقین شایعه‌ساز و دروغ‌گو را تهدید می‌کند و می‌فرماید:[32] «اگر منافقان و آنان‌که در دل‏های‌شان بیماری [ضعف ایمان‏] است و آنان که در مدینه شایعه‏های دروغ و دلهره‏آور پخش می‌‏کنند [از رفتار زشتشان‏] بازنایستند، تو را بر ضد آنان برمی‌‏انگیزیم [که یا تبعیدشان کنی‌ یا با آنان بجنگی‌‏] آن‌گاه در این شهر جز اندکی [که خالص و پاک هستند] در کنار تو نخواهند ماند.» به دلیل همین آثار مخرب است که قرآن در سوره حج و مجادله از گفتن و شنیدن سخن زور (سخن انحرافی و خلاف واقع، دروغ، تحریف حق، آراستن باطل به حق)[33] نهی می‌کند.[34]

همچنین نمی‌توان به بهانه آزادی بیان، شبهات و اشکالات و سؤالاتی را که مناسب با مجالس پژوهش و تحقیق است، در سطح جامعه مطرح کرد و به بهانه آزادی بیان، طیف وسیعی از مردم را در معرض شک و تردید قرارداد؛ چه این‌که همه مردم از قدرت تجزیه و تحلیل مسائل فکری برخوردار نیستند یا ایمان و تقوای بالایی ندارند تا بتوانند در برابر شبهات فکری مقاومت کنند. بر اساس همین برداشت، در ماده 22 اعلامیه اسلامی حقوق بشر آمده است:

الف) «هرانسانی حق دارد نظر خود را به هر شکلی که مغایر با اصول شرعی نباشد، آزادانه بیان دارد؛

ب) تبلیغات یک ضرورت حیاتی برای جامعه است و سوء استفاده و سوء استعمال آن و حمله به مقدسات و کرامت انبیا یا به کارگیری هرچیزی که منجر به ایجاد اخلال در ارزش‌ها یا متشتت شدن جامعه یا متلاشی شدن اعتقاد شود، ممنوع است.»[35]

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز در اصول 24، 27، 28و 40 آزادی بیان و قلم و تشکیل اجتماعات و انجمن‌ها و آزادی شغل را در حدی که منافی حقوق جامعه و مبانی اسلام و مخلّ آزادی و حقوق دیگران نباشد، تأیید کرده است.[36] اصولاً از دیدگاه مسلمانان تمام اوامر و نواهی الهی بر اساس مصالح و مفاسدی است که متوجه فرد و جامعه می‌شود. از این رو «آزادی بیان نیز تا زمانی که با مصالح انسان تضادی نداشته باشد، مجاز است. منظور از مصالح هم اعم از مصالح مادی، معنوی، دنیایی و آخرتی است».[37]

از جمله اموری که به طور قطع به مصلحت همه افراد است، امر به معروف و نهی از منکر می‌باشد که بارزترین مظهر آن «امر و نهی زبانی» است؛ نصیحت، خیرخواهی و مشورت با همدیگر، بیان حقایق (اعم از حقایق علمی، هنری، دینی وغیره)، تبلیغ دین، تعلیم و تربیت و... .

این نکته را نیز باید افزود که با عنایت به عموم آیات، سیره حضرات معصومین^ و حتی رفتار خلفای اسلامی پی می‌بریم که آزادی بیان و حدود آن، اختصاص به جنس مرد ندارد؛ بلکه زنان نیز در جامعه از آن بهره‌مندند. برای مثال در زمان خلافت عمر بن خطاب هنگامی که او بر منبر خطابه سخن می‌گفت و برای مهریه زنان، حد معین کرد، زنی با استناد به آیه قرآن به او اعتراض کرد. خلیفه پس از شنیدن اعتراض زن گفت: «زنی به واقعیت دست یافت، در حالی که عمر اشتباه کرد»![38]

4. آزادی عقیده

یکی از آزادی‌هایی که امروزه زیاد از آن نام برده می‌شود، آزادی عقیده و مذهب است. البته در غرب، این آزادی یک اصل مسلم و پذیرفته شده است و هر کس بدون الزام و اجبار، حق دارد آزادانه هر دین و آیینی را برای خود برگزیند؛ اما از دید اسلام قضیه چگونه است؟ آیا می‌توان در جامعه از آزادی عقیده سخن گفت و مردم را در انتخاب هر دین و مذهبی آزاد گذاشت؟ برای پاسخ‌ به این پرسش ذکر نکاتی درباره اسلام ضروری است:

الف) معنای صحیح آزادی عقیده در اسلام عبارت است از: «حصول ادراک تصدیقی در ذهن انسان.»[39] بنابر این تعریف، «عقیده، عملی اختیاری نیست تا منع یا تجویز یا آزادی بدان تعلق بگیرد.»[40] آیاتی نظیر {لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ...}[41] با عنایت به شأن نزول آن، ناظر به این معناست. اسلام، با استدلال و برهان که هم‌سنخ با اعتقاد است، مردان و زنان را به ایمان به خودش دعوت می‌کند. دینی که شیوه انبیاء را در احتجاج و استدلال برای اثبات حق و ابطال باطل نقل می‌کند ـ مثل روش منطقی حضرت ابراهیم× ـ و یا آن‌جا که تعصب و تقلید کورکورانه و بی‌منطق بودن کفار را تقبیح می‌کند و در یک کلام، دینی که شعارش {...قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ}[42] باشد، ضرورتی نمی‌بیند که متوسل به زور و اجبار شود.

ب) نگرش هر دین و مکتب را نسبت به آزادی‌های انسان، از جمله آزادی عقیده، در نمود‌های عینی آن در جامعه و بستر تاریخ آن دین می‌توان دید و درک کرد. خوشبختانه دین اسلام از این لحاظ کارنامه درخشانی دارد؛ چرا که «در تاریخ اسلام کراراً دیده می‌‏شود مسلمانان هنگامی که شهرها را فتح می‏کردند، پیروان مذاهب دیگر را همانند مسلمان‌ها آزادی می‌‏دادند... جان و مال و ناموس آنها در پناه اسلام محفوظ بود و حتی مراسم عبادی خویش را آزادانه انجام می‌‏دادند...»[43] این آزادی مخصوص مردان نبود؛ بلکه شامل زنان نیز می‌شد. برای مثال رسول خدا| کنیزی از بنی‌قریظه را پس از اسارت به اسلام دعوت کرد، ولی آن زن نپذیرفت و پیامبر نیز او را به مسلمان شدن مجبور نکرد تا پس از مدتی با رضایت خود مسلمان شد.[44] وجود چنین فرهنگ عادلانه و انسانی در میان مسلمین نشأت گرفته از آیات نورانی قرآن است؛ آن‌جا که خطاب به مسلمان‌ها آمده است: «خداوند شما را از احسان و نیکی و اجرای قسط و عدالت نسبت به کفاری که با شما برسر دینتان نجنگیدند و شما را از سرزمین‌تان بیرون نکردند، نهی نمی‌کند؛ بلکه او مجریان قسط و عدل را دوست دارد.»[45] این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و مسلمانان توطئه و موضع‌گیری نکنند؛ ولی در صورتی که خیانتی از آنها سر بزند، موضع اسلام و لحن کلام الهی تغییر می‌کند: «همانا خداوند شما را از برقراری دوستی و رابطه مودّت با کفاری که با شما بر سر دین پیکار کردند و شما را از سرزمین خودتان بیرون راندند یا بر اخراج شما کمک کردند، نهی می‌کند.»[46] بر این اساس جنگ‌هایی که در تاریخ اسلام روی داده، با هدف تحمیل عقیده بر دیگران نبوده؛ بلکه بیشتر به سبب برخورد‌های منفی کفار و مشرکین و توطئه آنها علیه اسلام و مسلمین و خیانت و عهدشکنی آنان است؛ لذا بیشتر جنبه دفاعی یا جنبه جهاد ابتدایی ـ با هدف واژگون کردن نظام‌های ظالمانه و از بین بردن فرهنگ‌ها و آیین‌های غلط و باطل ـ داشته است که البته در عصر غیبت، جهاد ابتدایی واجب نیست.

ج) اسلام، عقیده صحیح را دین توحید و اعتقاد به مبدأ و معاد می‌داند[47] و انسان را به گزینش این عقیده هدایت می‌کند[48] و از لحاظ فردی هر شخص را نزد خداوند مسئول می‌داند که برای کشف حقیقت و یافتن عقیده صحیح توحیدی تلاش کند و از شرک و کفر خرافه‌پرستی و افسانه‌سرایی دوری جوید، ولی در عین حال، اجبار و اکراه در دین را نفی می‌کند.[49] تمام کوشش اسلام بر این است که دین حق با برهان و دلیل برای انسان تبیین شود؛[50] آن‌گاه او آزاد است که آن را انتخاب کند یا باز هم از پذیرش آن سرباز زند و در گمراهی بماند.[51]

د) مجازات مرتد (زن و مرد مرتد) در اسلام، با آزادی عقیده منافات ندارد؟ زیرا علاوه بر دلایل نقلی[52] و ادعای اجماع علمای شیعه و سنی[53] بر لزوم مجازات مرتد، دلیل عقلی نیز قتل مرتد را تأیید می‌کند؛ به این صورت که «اگر خداوند به عنوان خالق و معطی حقوق و آزادی انسان ـ تکویناً یا تشریعاً ـ او را از گرایش به کفر و شرک بر حذر دارد و ارتداد را به لحاظ مفاسد فراوانی که بر آن مترتب می‌شود، موجب مجازات مرگ بشمارد، چه مانع و محذوری بروز می‌کند؟»[54] علاوه بر این، اسلام به منظور حراست از عقیده، ایمان و اخلاق مسلمانان و جلوگیری از سوء استفاده کنندگان از آزادی عقیده در جهت تضعیف دین و اعتقاد مسلمین، حکم قتل مرتد را تشریع فرموده است؛ لذا مجازات مرتد با آیه {لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ} منافات ندارد.

از نکات بالا به دست می‌آید که از دید اسلام آزادی عقیده و باور تا جایی پذیرفته می‌شود که موجب انحطاط، گمراهی و تضعیف ایمان، اعتقادات زنان و مردان در جامعه اسلامی نشود. علاوه بر این، مرد و زن مسلمان به دلایلی که گفته شد آزاد نیست که دین خود را تغییر دهد، یا آن را انکار کند یا امری را که از ضروریات دین شمرده می‌شود انکار کند. «فرد مسلمان آزاد نیست که واجبات را ترک کند و محرمات الهی را انجام دهد. اگر با علم و عمد چنین کرد، با نظر حاکم شرع تعزیر می‌شود».[55] در غیر این موارد آزاد هستند.

5. آزادی در امور شخصی

آزادی‌های خصوصی عمدتاً شامل حق زندگی، اختیار سکونت در هر جا که بخواهد، مصونیت خانه و مسکن، مصونیت یا امنیت شخصی، مصونیت مکاتبات، مکالمات تلفنی و اسرار شخصی، آزادی در زندگی داخلی و خصوصی است. اسلام تجسس و دخالت در اعمال شخصی و خصوصی افراد را ـ هرچند عملی را که انجام می‌دهد، قبیح و ناپسند باشد ـ تقبیح نموده و برای مرتکب آن وعده عذاب و کیفر اخروی داده است. قرآن کریم در سوره نور صریحاً از ورود به خانه دیگران بدون اجازه صاحب خانه منع می‌کند. آن‌جا که می‌فرماید:

«ای اهل ایمان! به خانه‏هایی غیر از خانه‏های خودتان وارد نشوید، تا آن‌که اجازه بگیرید، و بر اهل آنها سلام کنید؛ [رعایت‏] این [امور اخلاقی‏] برای شما بهتر است؛ باشد که متذکّر شوید.»[56] و در سوره حجرات از گمان بد بردن و تجسس و عیب‌جویی دیگران نهی می‌کند:[57] «ای اهل ایمان! از بسیاری از گمان‌ها [در حقّ مردم‏] بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان‌ها گناه است، و [در اموری که مردم پنهان ماندنش را خواهانند] تفحص و پی‌‏جویی نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید.» از دیدگاه اسلام این آزادی تا بدان حد است که اگر کسانی (حتی با وجود برخی قرائنی که زمینه ظن و گمان را فراهم می‌کند) انجام عمل منافی عفت را به کسی نسبت بدهند، سخت مورد نکوهش قرار می‌دهد وخطاب به آنان می‌‌فرماید: شما این امر را آسان و سبک می‌شمرید:[58] «چون [که آن تهمت بزرگ را] زبان به زبان از یکدیگر می‌‏گرفتید و با دهان‏های‌تان چیزی می‌‏گفتید که هیچ معرفت و شناختی به آن نداشتید و آن را [عملی‏] ناچیز و سبک می‌‏پنداشتید، در حالی که نزد خدا بزرگ بود و چرا وقتی که آن را شنیدید نگفتید: ما را نسزد [و هیچ جایز نیست‏] که به این تهمت بزرگ زبان بگشاییم؛ شگفتا! این بهتانی بزرگ است».

در ماده 18 اعلامیه اسلامی حقوق بشر نیز آمده است: «هر انسانی حق دارد که در امور زندگی خصوصی خود (در مسکن و خانواده و مال و ارتباطات) استقلال داشته باشد و جاسوسی یا نظارت بر او یا مخدوش کردن حیثیت او جایز نیست و باید از او در مقابل هرگونه دخالت زورگویانه در این شئون حمایت شود».

بنابراین از دید اسلام هر کس چه زن و چه مرد حق دارد بر اساس تمایلات روحی یا جسمی‌اش مسکن، محل زندگی و شغل خویش را برگزیند و نمی‌توان او را به انتخاب شغل یا مسکن یا پوشاک و خوراکی خاص مجبور ساخت. البته نباید آزادی در این امور، برخلاف مصالح جامعه و ناسازگار با قوانین و مقررات دین و جامعه باشد.

منابع برای مطالعه بیشتر

1. خسرو شاهی، فلسفه حقوق، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ص151 ـ 171.

2. محمدتقی جعفری، حقوق جهانی بشر، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، چ دوم، 1386، از ص 312 ـ 351.

3. سید جواد ورعی، حقوق و وظایف شهروندان و دولتمردان، دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، چ اول، 1381، فصل سوم، ص 113 ـ 161.

 

حدیث پایانی

«ولاتکن عبد غیرک وقد جعلک الله حراً»[59] برده دیگری مباش، که خدا تو را آزاد آفرید.

 



[1]. آیزایا برلین، چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد، تهران، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، 1368، ص4.

[2]. بهاءالدین پازارگادی، تاریخ فلسفه سیاسی، تهران، نشر زوار، چاپ چهارم، 1359، ج2، ص692.

[3]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، تهران، انتشارات صدرا، ج23، ص439.

[4]. محمدتقی مصباح یزدی، نظریه حقوقی اسلام، تحقیق و نگارش: محمدمهدی نادری قمی، قم، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی&، چ اول 1380، ج2، ص308.

[5]. عبدالله جوادی آملی، فلسفه حقوق بشر، قم، مرکز نشر اسراء، چ اول، 1375، ص9.

[6]{وَمِنْ کُلِّ شَیءٍ خَلَقْنَا زَوْجَینِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ}. و از هر چیز دوگونه یعنی نر و ماده آفریدیم. (ذاریات، آیه49).

[7]. نساء، آیه1.

[8]. آل عمران، آیه195؛ احزاب، آیه35؛ غافر، آیه40؛ حجرات، آیه13؛ آل عمران، آیه36 ؛42؛ نمل، آیه20 ـ 44؛ هود، آیه11.

[9]. احزاب، آیه33؛ بقره، آیه185؛ آل عمران، آیه97.

[10]. آل عمران، آیه195، نحل، آیه97؛ نساء، آیه124.

[11]. محمدحسین فضل‌الله، زن و جستاری تازه، ترجمه مجید مرادی، 1384؛ مرتضی، مطهری، نظام حقوق زن در اسلام؛ عبدالله جوادی آملی، زن در آیینه جمال و جلال.

[12]. رقیه تمیمی، بررسی مفهوم آزادی و قانون در اندیشه امام خمینی، جان لاک و مونتسکیو، تهران، نشر عروج، چ اول، 1386، ص209 و 210.

[13]. امام خمینی&، صحیفه نور، تهران، مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361ش، ج2، ص125 .

[14]نهج البلاغه، ترجمه دشتی، نامه31، ص381.

[15]مجموعه آثار، تهران، انتشارات، صدرا، چ نوزدهم، ص538.

[16]. آیات 20 ـ 42 از سوره نمل.

[17]. کلینی، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1391ق، ج2، ص163.

[18]. توبه، آیه71.

[19]. محمد ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دارالملاک، 1418ق، ج8، ص81 .

[20]. فصل‌نامه علمی ـ ترویجی بانوان شیعه، سال ششم، ش22، زمستان 1388، مقاله کنکاش در زمینه رابطه مبانی فکری و حقوقی زنان در آثار استاد شهید مطهری، ص148 ـ 150؛ نظام حقوق زن در اسلام.

[21]. عبدالله بن احمد بن قدامه، المغنی، بیروت، دارالکتب العلمیه، ج11، ص381.

[22]. همان.

[23]{یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ} (فاطر، آیه 15).

[24]. «و اما حقی علیکم فالوفاء بالتبعة والنصیحة فی المشهد و المغیب، و الاجابة حین ادعوکم، و الطاعة حین آمرکم»؛ و اما حق من بر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید، و در آشکار و نهان برایم خیرخواهی کنید. هرگاه شما را فراخواندم، اجابت نمایید و فرمان دادم، اطاعت کنید. نهج البلاغه، خ34.

[25]. سید جواد ورعی، حقوق و وظایف شهروندان و دولتمردان، تهران، دبیرخانه خبرگان رهبری، چ‌ اول، 1381، ص109 و 110.

[26]. بنت الهدی، صدر، بر بلندی‌های مکه، ترجمه مهدی سرحدی، تهران، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر، چ‌اول، 1386، ص156 و 157.

[27]. محمدتقی جعفری، حقوق جهانی بشر، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علامه جعفری، چ دوم، 1386، ص281 و 282.

[28]. همان، ص281.

[29]نظریه حقوقی اسلام، ص378.

[30]{خَلَقَ الْإِنْسان‏ عَلَّمَهُ الْبَیان} (رحمان، آیات 3 و4).

[31]. زمر، آیه18.

[32]. احزاب، آیه60 {لَئِنْ لَمْ ینْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِی الْمَدِینَةِ لَنُغْرِینَّکَ بِهِمْ ثُمَّ لَا یجَاوِرُونَکَ فِیهَا إِلَّا قَلِیلًا}.

[33]. حسن، مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ اول، 1327، ج4، ص65.

[34]{...وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ}. (حج آیه30) {...وَإِنَّهُمْ لَیقُولُونَ مُنْکَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا...} (مجادله آیه2).

[35]حقوق جهانی بشر، ص312 و 324.

[36]. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، تهران، اداره کل انتشارات و تبلیغات، چ اول، 1368، ص42،34 و35.

[37]نظریه حقوقی اسلام، ص378.

[38]. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسة العلمی للمطبوعات، ج4، ص482.

[39]التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج4، ص65.

[40]. محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج4، ص117.

[41]. بقره، آیه256 (وقتی اصحاب، از پیامبر خواستند اجازه دهد تا یهودیان بنی‌نضیر را به اسلام آوردن مجبور کنند، این آیه نازل شد).

[42]. بقره، آیه 111.

[43]. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 1374، ج2، ص238.

[44]. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج3، ص126 ـ 128.

[45]. ممتحنه، آیه9 {إِنَّمَا ینْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ}.

[46]. همان، آیه8 {لَا ینْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیهِمْ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ}.

[47]{إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ...}؛ همانا دین (پسندیده) نزد خدا آیین اسلام است (آل عمران آیه19) {وَمَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلَامِ دِینًا فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ}؛ و هرکه جز اسلام، دینی طلب کند، هرگز از او پذیرفته نمی‏شود و او در آخرت از زیانکاران است (آل‌عمران، آیه85).

[48]. آل‌عمران، آیه64.

[49]{لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی... در دین هیچ اجباری نیست؛ راه راست از گمراهی به روشنی آشکار شده است. (بقره، آیه256).

[50]{ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ...}؛ (ای رسول) خلق را به حکمت و برهان و پند نیکو به راه خدا فرا بخوان و به بهترین طریق مناظره کن (نحل، آیه125).

[51]{قَدْ جَاءَکُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِی فَعَلَیهَا وَمَا أَنَا عَلَیکُمْ بِحَفِیظٍ}؛ بی‏تردید برای شما از سوی پروردگارتان دلایلی روشن آمده، پس هر که [به وسیله آن دلایل بینا شود و حقایق را با چشم دل‏] ببیند به سود خود اوست و هر که [با پشت کردن به دلایل‏] کوردل شود [و از دیدن حقایق محروم گردد] به زیان خود اوست، [وظیفه من ابلاغ پیام خداست‏] و بر شما حافظ و نگهبان نیستم. (سوره انعام آیه 105).

[52]. آیات: سوره نحل، آیه 106؛ مائده، آیه51 ـ 54.

[53]. محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج41، ص602؛ عبدالکریم، موسوی اردبیلی، فقه الحدود والتعزیرات، ص836.

[54]حقوق و وظایف شهرودان و دولتمردان، ص139 و 140 ـ 142.

[55]. امام خمینی&، تحریر الوسیله، (فروع حد القذف)، ج2، ص477.

[56]. نور، آیه27 {یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیوتًا غَیرَ بُیوتِکُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلَى أَهْلِهَا ذَلِکُمْ خَیرٌ لَکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ}.

[57]{یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا...ً} (حجرات آیه12).

[58]{وَلَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا یکُونُ لَنَا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَکَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِیمٌ*یعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ} (نور، آیات 16 و 17).

[59]. محمد، دشتی، نهج البلاغه، نامه 31، ص381.