جواب اجمالی:
چنین ادعایی درست نیست زیرا اولاً: امـیر الـمؤمنین امـام عــلـی (علیه السلام) اصـل حکمیت را به اجبار پذیرفت ثانیاً: داوری ابوموسی اشعری را بر او تحمیل کردند و مورد تأیید ایشان نبود. ثالثاً: رای ابو موسی وقتی مطابق هوای نفس و بر خلاف خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) صادر شد، حضرت نظر او را نپذیرفت و رابعاً: نه تنها ابوموسی فردی اسلام شناس نبوده، بلکه در اسلام او هم تردید شده است.
جواب تفصیلی:
اینکه ادعا شده است حضرت علی (علیه السلام) رأی ابوموسی را بر حکم خدا و نظر مردم ترجیح داده است و این به معنای اسلام شناس بودن وی تلقی شده است قابل قبول نیست زیرا:
اولاً: حضرت علی (علیه السلام) با اصل پذیرش حکمیت موافق نبود و وقتی که شامیان قرآنها را بر سر نیزه کردند و مسئله تحکیم قرآن را پیش کشیدند فرمود: «دعوت آنان کلمه حقی است که ارادة باطل از آن شده است، آنان قرآن را از این جهت بر نیفراشتهاند که آن را بشناسند و به آن عمل کنند، بلکه عمل آنها مکر و خدعه است».[1]
و وقتی مواجه با 20 هزار نفر از سپاه خود شد که دور خیمه ایشان را محاصره نمودند و تهدید کردند «که اگر حکمیت را نپذیری و جنگ را خاتمه ندهی تو را خواهیم کشت.»[2] به خاطر مصلحت مهمتری مجبور به پذیرش حکمیت شد.
و ثانیاً: پس از پذیرش حکمیت، در انتخاب ابوموسی به عنوان نماینده سپاهیان خود موافق نبود و او را شایسته برای این کار نمیدانست و فرمود: «او مورد قبول من نیست او کسی است که از من جدا شد و مردم را از آمدن به طرف من بازداشت و سپس گریخت و از شهر خارج شد تا پس از چند ماه که من به او امان دادم.»[3]
حضرت علی (علیه السلام) فرد لایق برای این مسئولیت را ابن عباس میدانست، اما اشعث بن قیس و عدهای دیگر که بعداً در گروه خوارج قرار گرفتند با انتخاب امام مخالفت نمودند و اصرار بر انتخاب ابوموسی داشتند. امام (علیه السلام) به آنها فرمود: میترسم عین شما (ابوموسی) فریب بخورد، زیرا عمروعاص در انجام مقاصدش از خدا نمیترسد و هر چه هوای نفسش بخواهد انجام خواهد داد. اما اشعث گفت: به خدا سوگند که اگر یکی از دو حکم یمنی باشد و بر خلاف میل ما حکم بدهند برای ما بهتر است تا اینکه هر دو قریشی باشند و بر طبق میل ما رأی بدهند. امام علی (علیه السلام) فرمود: حال که اصرار بر انتخاب ابوموسی دارید هر کاری میخواهید بکنید.[4]
بنابراین امام علی (علیه السلام) مجبور به پذیرش ابوموسی به عنوان حکم شد نه اینکه او را لایق برای این مسئولیت بداند.
و ثالثاً: امام علی (علیه السلام) رأی ابوموسی را بر حُکم خدا و نظر مردم ترجیح نداد. بلکه پذیرش رأی حکمین را مشروط بر این قرار داد که مطابق کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل کنند. چنانکه در متن قرار داد حکمیت هم به این مطلب اشاره شده است که: دو داور متعهد هستند که قرآن را پیشوای خود قرار دهند و از آن تخلّف نورزند و هر چه در قرآن نیافتند به سنت جامع رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ارجاع دهند و به عمد برخلاف آن کاری نکنند و از هوای نفس پیروی نکنند و در اموری که مشتبه است وارد نشوند… و در صورتی که مطابق حکم خدا یا سنت وسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل نکنند، امت از داوری آنان بیزار خواهد بود و هیچ عهد و پیمانی بر آن دو نخواهد بود.[5]
و وقتی آن دو بر خلاف حکم خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مطابق هوای نفس خود عمل کردند، امام (علیه السلام) رأی آن دو را نپذیرفت و فرمود «من در خصوص آن دو مرد، فرمانهایی را به شما دادم ولی شما نپذیرفتید تا اینکه آن دو از هوای نفس خود پیروی کردند و به چیزی فرمان دادند که برای آن محبت و سنت آشکاری نداشتند. آنان در کار خودشان اختلاف کردند و خداوند نیز هیچ کدام از آن دو را هدایت نکرد و خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و صالحان از کار آنان دوری جستند».[6]
و بر این اساس امام علی (علیه السلام) مجدداً آماده مقابله با شامیان شد و دستور آماده باش را به یاران خود صادر فرمود.[7]
و رابعاً: چگونه میتوان ابوموسی را فردی اسلام شناس دانست در حالی که در دینداری او تردید شده است و او را فردی منافق معرفی نمودهاند، چنانکه قرطبی دربارة او چنین آورده است: «پس از این که امام علی (علیه السلام) ابوموسی را از حکومت کوفه عزل کرد او نسبت به امام علی (علیه السلام) خشمگین و دیگر بود تا آنجا که از او کارهایی سرزد که حذیفه بن الیمان دربارة او آن سخن را گفت که خوش نمیدارم بگویم.[8]
ابن ابی الحدید معتزلی در رابطه با این مطلب ابن عبدالبرّ قرطبی چنین توضیح میدهد: سخنی که قرطبی اشاره کرده و آنرا نگفته است این است که در حضور حذیفه سخن از تدیًن ابوموسی رفت، حذیفه گفت: شما این چنین میگویید ولی من گواهی میدهم که او دشمن خدا و رسول خدا، و در این جهان و در روز رستاخیز در حال ستیز با آنان است، روزی که معذرت خواهی و بهانه تراشی ستمگران را سودی نمیبخشد و برای آنان لعنت و بدفرجامی است. و حذیفه به منافقان آشنا بود، و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کار آنان و نامهایشان را محرمانه به او فرموده بود.[9]
علاوه بر این ابوموسی بعد از صدور رأی آنچنانی، مورد لعن امام علی (علیه السلام) هم قرار گرفت و امام علی (علیه السلام) چون نماز صبح و مغرب میگزارد و از سلام نماز فارغ میشد عرضه میداشت، پروردگارا! معاویه و عمروعاص و ابوموسی و حبیب بن مسلمه... را لعنت فرمای.[10]
پس چگونه میتوان دربارة فردی که در داوریاش مورد تأیید امام علی (علیه السلام) نبوده است و به اجبار بر آن حضرت تحمیل شده است و در اصل تدیّنش تردید وجود دارد و مورد لعن امام علی (علیه السلام) واقع شده است، ادعای اسلام شناس بودنش نمود و مدعی شد که امام علی (علیه السلام) رأی او را بر حکم خدا و نظر مردم ترجیح داده است.
«والسلام»
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ نهج البلاغه، خطبة 221.
[2] ـ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، روائع التراث العربی، بیتا، ج 5، ص 48، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، قم مکتبة آیة الله نجفی، 1404 ق، ج 2، ص 216.
[3] ـ نصربن مزاحم، وقعة صفین، قم، مکتبة آیة الله نجفی، 1403 ق، چاپ دوم، ص 499.
[4] ـ نصربن مزاحم، همان، ص 500، ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 229.
[5] ـ نصربن مزاحم، همان، ص 505ـ 504، ابن ابی الحدید، همان، ص 235 ـ 234.
[6] ـ ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسة، قم، منشورات الشریف الرضی، 1363 ش، ج 1، ص 143، ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 259.
[7] ـ بن قتیبه دینوری، همان، ج 1، ص 143.
[8] ـ قرطبی المالکی، الاستیعاب فی اسماء الصحابة، بیروت، دار الکتاب العربی، بیتا، ج 4، ص 174.
[9] ـ بن ابی الحدید، همان، ج 13، ص 314 ـ 315.
[10] ـ نصربن مزاحم، همان، ص 552، ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 206.
منبع: www.salam-shia.com