جواب اجمالی: 

روایات مذکور، از طرف عایشه همسر پیامبر اکرم  ـ صلی الله علیه و آله ـ پذیرفته نشده، و او به روایان این روایت نسبت فراموشی و اشتباه داده است، زیرا ناقلین، درست نقل نکرده‎اند، و ابن عباس هم می‎گوید، این روایات سخن خلیفه است نه سخن پیامبر اکرم  ـ صلی الله علیه و آله ـ . علاوه بر آن، روایات مذکور با قرآن مخالفت دارد، و اگر سخن پیامبر هم باشد، مربوط به کفار می‎شود نه مسلمانان. 

گذشته از این‎ها روش عملی خلیفة دوم، مخالف با احادیث مذکور است، چرا که خود بارها در مرگ دیگران گریه کرده است و یا هنگام گریة دیگران از آن منع و جلوگیری ننموده است. 

نکته دیگر اینکه: افتخار شیعیان به عزداری تمّسک به سیره پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ است و اظهار همدردی و ابراز محبت و مودّت به اهلبیت که مورد تأکید پیامبر و قرآن کریم است. 

جواب تفصیلی: 

الگو و اسوه حسنه که در قرآن سفارش به تبعیت از او شده است، وجود مبارک پیامبر مکرم اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است. 

در سیرة پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ در کتب معتبر شیعه و اهل سنّت، سوگواری و عزاداری ایشان در عزای افرادی مانند: حمزه سید الشهدا[1]، جعفر ابن ابیطالب[2]، فرزندش ابراهیم[3]، عثمان ابن مظعون[4] و ... نقل شده است، که در این نوشتار به دنبال تفصیل و بیان آن نیستم. 

نکتة مهم در این باره اینست که؛ در آیات و روایات. هیچگونه نهی و مذمتی دربارة عزاداری و گریه وجود ندارد و اصل عزاداری و سوگواری، به نحوی که خلاف شرع در قرآن صورت نگیرد، همواره مورد تأیید و تأکید پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ می‌باشد. 

و امّا پاسخ روایات مذکور در شبهه، از روایات دیگری که ابن عباس و عایشه نقل کرده‎اند و همچنین روش عملی خلیفة دوم روشن می‎شود. 

الف) توضیح ابن عباس عایشه، در ممورد روایات مخالف: 
برای روشن شدن این روایات، شایسته است به چند نکته اشاره کنیم: 

1. نووی، شارح صحیح مسلم، دربارة این روایات چنین می‎نویسد: «روایات فوق از نظر عایشه ام‎المؤمنین پذیرفته نشده و او به راویان این روایات نسبت فراموشی و اشتباه می‎دهد، زیرا خلیفه دوم و پسرش عبدالله روایت را به صورت صحیح از پیامبر نگرفته‎اند چنان‎که ابن‌عباس نیز می‎گوید:‌ این روایات سخن خلیفه است نه سخن پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ، چنان‎که ابی‌ملیکه می‎گوید: «در مکه یکی از دختران عثمان فوت کرد، برای تشییع جنازة وی، همراه عبدالله عمر و عبدالله عباس حاضر شدیم، من بین آن دو نشسته بودم، عبدالله عمر به فرزند عثمان رو کرد و گفت: چرا مردم را از گریه نهی نمی‎کنی؟ از رسول خدا شنیدم، فرمود: میت با گریه اهلش معذّب می‎شود. ابن عباس در جواب عبدالله عمر گفت: عمر گوینده این سخن است، آنگاه ابن عباس ادامه داد و گفت: در هنگامی که عمر از جراحت وارده در بستر بیماری بود؛ صهیب ـ صحابی پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ گریه کنان و اشک ریزان بر وی وارد شد و با خود می‎گفت: وا اخاه و اصاحباه! فقال عمر یا صهیب أتبکی علی و قد قال رسول الله  ـ صلی الله علیه و آله ـ : «ان المیت لیعذب ببعض بکاء اهله علیه». ابن عباس می‎گوید: «پس از فوت عمر، این حدیث را برای عایشه نقل کردم، گفت: رحم الله عمر و الله ما وحدث رسول الله، ان الله لیعذب... و لکن رسول‎الله  قال: ان الله لیزید الکافر عذاباً ببکاء اهله علیه و قالت حسبکم القرآن و لا تزرو وازرة وزر أخری. قال ابن عباس عند ذلک: والله هو أضحک و أبکی. قال ابن ابی ملیکه: والله ما قال ابن عمر شیئاً؛[5] خداوند عمر را رحمت کند! سوگند به خدا که هرگز پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  چنین نفرمود، بلکه پیامبر فرمود: خداوند عذاب کافر را با گریه بستگانش زیادتر می‎کند، آنگاه گفت بیان قرآن، شما را در این‎باره کفایت می‎کند که فرمود: هیچکس گناه دیگری را به دوش نمی‎کشد. پس از آن ابن عباس این جمله را گفت که خداوند می‎خنداند و می‎گریاند. ابن ابی ملیکه می‎گوید وقتی سخن ابن عباس به پایان رسید عبدالله عمر ساکت شد و چیزی نگفت. 

این حدیث به وضوح روشن می‎سازد که ابن عباس، حدیث عمر و نهی او را چنین توجیه می‎کند که عمر حدیثی از پیامبر را که راجع به گریه کفار بر مردگان‌شان بوده است را ملاک قرار داده و این استدلال را احادیث وارده در صحیح بخاری تأیید می‎کند،  چرا که پیامبر اکرم  ـ صلی الله علیه و آله ـ  نسبت به گریه یهودیان بر اموات‌شان هشدار داده که آن گریه از عذاب جنهم آنها نخواهد کاست، اما عمر خیال کرد مسلمان‌ها نباید بر درگذشتگان‌شان گریه کنند. 

2 در روایت دیگر آمده است: «ذکر عند عایشه ابن عمر رفع الی النبی  ـ صلی الله علیه و آله ـ  ان المیت یعذب فی قبره ببکاء اهله. فقالت: ذهل ابن عمر له انما قال رسول الله  ـ صلی الله علیه و آله ـ  انه لعذب بخطیئته و ذنبه و ان اهله لیبکون علیه الآن»؛[6] در حضور عایشه یادآوری شد که عبدالله عمر حدیثی را زا پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  نقل می‎کند که: میت با گریه خویشانش در قبر عذاب می‎شود عایشه گفت: فرزند عمر فراموش کرده است بلکه پیامبر فرمود: میت در قبر به خاطر گناهانش عذاب می‎شود، در حالی که اهل و نزدیکانش هم در آن هنگام گریه می‎کنند. 

3. در روایت دیگر نقل شده است که عایشه گفت: «انکم لتحدثون عن غیر کاذبین ولا مکذوبین و لکن السمع یخطی».[7] 

مقصود آن است که عمر و عبدالله از روی عمد و آگاهی نسبت دروغ به پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  ندادند؛ حدیث را از پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  اشتباه شنیده‎اند. در روایت عمره دختر عبدالرحمان آمده است: « انه لم یکذب و لکنه أخطا أو نسی».[8] 

در روایت ابی داوود و نسایی چنین ذکر شده: «قالت انما مرّ رسول الله علی قبر فقال: ان صاحب هذا لیعذب و اهله یبکون علیه ثم قرأت: «و لا تزر وازرة وزر أخری»؛[9] رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  از کنار قبری که نزدیکان صاحب آن بر آن می‎گرستند عبور نمودند، پس این آیه را تلاوت نمودند «کسی سنگینی عمل دیگری را به دوش نمی‎کشد». با توجه به روایات فوق مشخص می‎شود که ابن عباس و عایشه سعی دارند با نقل روایاتی از پیامبر، موضع آن حضرت را در قبال گریه و عزاداری مشخص نمایند و گفته‎اند چنین روایتی با قرآن مخالفت دارد و آنچه در آن رابطه پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  فرموده‎اند مربوط به کفار بوده است چنان‎که آن حضرت در روایات بخش پیشین بارها به روشنی به عمر فرموده‎اند: رها کن تا گریه کنند. 

ب) روش خلیفة دوم: 
از برخی روایات دیگر نیز چنین به دست می‎آید که روش عملی خلیفه دوم، مخالف با این احادیث بوده است و حتی خود وی بارها گریه کرده و یا هنگام گریه دیگران از آن جلوگیری ننموده است؛ شاید در اواخر حیات، تعدیلی در نظر ایشان پدید آمده که در اینجا به چند نمونه از آن اشاره می‎کنیم: 

1. سفیان بن سلمه می‎گوید: پس از فوت خالد بن ولید؛ «اجتممع نسوة بنی‌المغیرة فی دار خالد یبکین علیه فقیل لعمر: انهن اجتمعن فی دار خالد و هن خلقاء أن یسمعنک بعض ما تکره فأرسل الیهن فانههن فقالعمر و ما علیهن أن یرقن من دموعهن علی  ابی سلیمان مالم یکن نقعاً او لقلقة»[10] زنان بنی‌ مغیره در خانه خالد جمع شده و گریه می‌کردند، خبر به خلیفه دوم رسید که در خانه خالد اجتماع است که در آن نوحه سرایی می‌کنند و از برخی از ایشان سخنان ناپسند شنیده می‌شود، کسی را نزد آنان بفرست و آنها را نهی کن. در پاسخ گفت: هیچ اشکالی ندارد که بر ابوسلیمان اشک بریزند؛ ولی با این شرط که موها را پریشان نکنند و سخنان باطل نیز بر زبان جاری نسازند. نقع به معنای خاک به سر گذاشتن و لقلقه به معنای صدای بلند آمده است؛ زرکشی می‌گوید این کلمه به معنای ریختن خاک به سر است.[11] 

2. در روایت دیگری آمده است: «لم تبق مرأة من بنی المغیرة الا وضعت لمتها علی قبر خالد؛ یعنی حلقت رأسها»[12] عبدالله بن عکرمه می‌گوید: «عجبا لقول الناس ان عمر بن الخطاب نهی عن النوح! لقد بکی علی خالد بن الولید بمکه و المدینة نساء بنی المغیره سبعاً یشققن الجیوب و یضربن الوجوه و اطعموا الطعام تلک الایام حتی مضت ما ینهاهن عمر»[13]؛ تعجب است از سخن مردم که می‌گویند عمربن خطاب از نوحه‌سرایی جلوگیری کرده است؛ در صورتی که پس از مرگ خالد، زنان بنی مغیره هفت شبانه روز در مکه و مدینه گریه کردند تا اینکه این مدت به پایان رسید ولی عمر از آن جلوگیری نکرد. 

3. ابوعثمان می‌گوید: «رأیت عمر لما جائه نعی النعمان وضع یده علی رأسه و جعل یبکی»؛[14] پس از فوت نعمان عمر را دیدم که دستش را بر سرگذاشته بود و گریه می‌کرد. 

4. همچنین در سیره عبدالله عمر نیز آمده است که وی، پس از کشته شدن حجربن عدی، یار با وفای علی بن ابیطالب به شدت گریه کرد. در هنگام شنیدن خبر شهادت حجر، عبدالله در بازار بوده؛ «فاطلق حبوته و قام و قد غلبه النحیت»؛[15] آنچه در اختیار داشت رها کرد و ایستاد، آنگاه در حالی که گریه می‌کرد فریاد زد. 

5. در سیره حلبی نقل شده: «رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  در آغاز از نوحه‌خوانی خانمهای انصار جلوگیری کرد، پس از آن گروهی از انصار خدمت آن حضرت رفتند و اظهار داشتند که بر اثر گریه و نوحه بر اموات، نوعی راحتی می‌یابیم؛ شما اجازه بفرمایید گریه کنیم. آن حضرت فرمود: «با این شرط اجازه می‌دهم که موهای خود را پریشان و گریبانها را پاره نکنید و از زخمی کردن صورت پرهیز نمایید.»[16] 

با توجه به روایات نقل شده روشن می‌شود که از دیدگاه اهل سنت برپایی مجالس سوگواری  و عزا در صورتی که همراه با اعمال خلاف شرع همچون پریشان کردن موی، پاره کردن گریبان، زخمی کردن صورت و... نباشد مانعی ندارد و نمی‌توان در منابع آنها استدلالی مبنی بر حرمت اصل برپایی مجالس عزا جستجو کرد. 

با این وجود به فرض در اختیار داشتن دلیل محکم و قوی نمی‌توان جز کراهت، چیز دیگری از آن برداشت نمود؛ بدین جهت در شرح نو‌وی از برخی علمای مالکیه نقل می‌شود که گریه حرام نیست، آنچه حرام است اعمال و رفتارهای دوران جاهلیت است و بایستی از آن اعمال جلوگیری کرد.[17] 

افزون بر این، روش عملی صحابه دیگر اثبات می‌کند که روایات مخالف گریه و مرثیه‌سرایی تمام نیست، چنانکه در مرگ عثمان مرثیه‌سرایی کردند، ام حبیبه همسر رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  می‌گوید: «پس از کشته شدن عثمان، شخصی را همراه پیراهن عثمان و لباسهایی که هنگام کشته شدن به تن داشت و خون‌آلود بود نزد عبدالله بن ابی ربیعه برادر عیاش بن ابی ربیعه فرستادم تا از کشته شدن عثمان آگاه شود؛ فلما ورد علیه الرسول خرج الی الناس و صعد المنبر و أخبر‌هم بقتله و نشر قمیصه علی المنبر و بکی و بکی الناس معه و انشأ یقول: 

  
   
 أتانی أمر فیه للناس غمة
و   فیه    بکاء    للعیون     طویل 
 

و فیه... 

پس از رسیدن خبر به او، به سوی مردم آمد و بالای منبر رفت  مردم را از کشته شدن عثمان با اطلاع کرد، مردم نیز گریستند، آنگاه مرثیه‌ای خواند با این مضمون که: به من خبری رسید که اندوه و غم بزرگی برای مردم در پی دارد و پس از آن خبر گریه‌ای طولانی برای چشمها ـ به ارمغان ـ خواهد داشت.» 

شعبی می‌گوید من مرثیه‌ای بهتر از اشعار کعب در رثای عثمان نشنیدم.[18] 

همچنین در فوت بسیاری از صحابه، مرثیه خوانده شده است که نمونه‌های فراوانی از آن در کتاب الاصابةْ فی تمییز الصحابه آمده است؛ از جمله در سوگ: 

1. عثمان بن مظعون؛ 2. قیس بن سفیان؛ 3. قیس بن عاصم؛ 4. شماس بن عثمان. 

ابن حجر می‌نویسد حسان شاعر معروف صدر اسلام برای خواهر او مرثیه خواند: 

  
   
 أبقی حیاءک فی ستر و کرم
فانّما    کان    شماس    من الناس...[19] 
 

در پایان، تذکر این نکته لازم است که شیعیان همواره مفتخر هستند که پیروان حقیقی قرآن کریم، سنّت نبوی ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ می‌باشند و این پیروی را در اقوال و افعال خود نشان داده‌اند، که عزاداری و اضهاری حزن و همدردی با معصومین ـ علیهم السّلام ـ مورد تأیید و سفارش آنها بوده و است که آثار و برکات آنرا مجال بیان آن نیست. 

«والسّلام» 

منبع: www.salam-shia.com 


--------------------------------------------------------------------------------

[1] . سیرة الحلبیه، حلبی، ج 1، ص 260، وسایل الشیعه، حّر عاملی، ج 2، ص 924. مغازی، و اقدای، ج 1، ص 315. 

[2] . طبقات، ابن سعد، ج 8، ص 282، سیره ابن هشام، ج 4، ص 22. 

[3] . صحیح بخاری، ج 1. کتاب الجنائز، باب 525، ص 158. فتح الباری، ج 3، ص 135. 

[4] . جامع الاصول، محمد بن اثیر جزوی. ج 11، ص 95. شماره 8566. 

[5] . مسند، احمد حنبل، ج 1، ص 41؛ صحیح بخاری، کتاب الجنائز، باب قول النبی یعذب المیت ببعض بکاء اهله؛ صحیح مسلم، باب امیت یعذب ببکاء اهله علیه و جامع الاصول، ج 11، ص 99، رق، م 8570. 

[6] . اللؤلؤالمرجان فیما اتفق علیه الشیخان، محمد فؤاد عبدالباقی، ج 1، ص 186. 

[7] . مسند، احمد، ج 1، ص 42 و جامع الاصول، ج 11، ص 93، شماره 8563. 

[8] . صحیح بخاری، ابواب الجنائز؛ صحیح مسلم، ج 1، ص 344 و ارشاد الساری، ج 2، ص 404. 

[9] . سنن، نسایی، ج 4، ص 17، باب النیاحه علی امیت و جامع الاصول، ج 11، ص 94، شماره 8564. 

[10] . کنزالعمال، ج 15، ص 730، شماره 42907، باب النیاحه و فتح الباری، ج3، ص125، باب ما یکره من النیاحه. 

[11] . ارشاد الساری، ج2، ص404. 

[12] . اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ترجمه خالد بن ولید، ج1، ص588. 

[13] . کنز العمال، ج15، ص731، شماره 42908، باب النیاحه. 

[14] . همان، ج15، ص727 و الاستیعاب، ترجمه نعمان. 

[15] . الاستیعاب،‌ ترجمه حجربن عدی. 

[16] . سیره حلبی، علی بن برهان‌الدین حلبی شافعی، ص255، واقعه احد. 

[17] . شرح نووی، ج4، کتاب الجنائز. 

[18] . مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص105،‌کتاب،‌ معرفة الصحابة. 

[19] . برای اطلاع بیشتر ر.ک: ترجمة این اشعار در الاصابه.