جواب اجمالی: 

با نظری به آیات و روایات روشن می‌شود که عزاداری و برپایی مجالس عزا نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگاری ندارد، بلکه از مصادیق شعایر الهی، مودّت و محبّت به اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ، و مبارزه با ظلم و ستم می‌باشد که در قرآن به آنها سفارش شده است. 

نمونه عینی عزا و گریه در  قرآن کریم سوگواری و گریة حضرت یعقوب  ـ علیه السّلام ـ  در فراق یوسف است، که بنا بر نقل زمخشری هفتاد سال گریه کرد و پاداش آن گریه‌ها برابر با پاداش هفتاد شهید می‌باشد. بنابراین عزاداری و گریه در مصائب برگزیدگان الهی و اهلبیت ـ علیهم السّلام ـ مورد تأیید روایات بوده و ممدوح قرآن کریم و در قرآن و روایات هیچگونه نهی و مذمتی از آن نشده است. 

جواب تفصیلی: 

پیش از پرداختن به بحث عزاداری از دیدگاه قرآن، لازم است به این نکته اشاره کنیم که اگر برای یک عمل و رفتار، دلیلی بر نفی یا اثبات آن وجود نداشته باشد، از نظر عقلی، نبود دلیل به معنای آن نیست که آن عمل یا رفتار، غیر مشروع است؛ چنان که از نظر شرع نیز روشن است که صرف نبودن استدلال، دلیل بر غیرمشروع بودن نیست و گرنه بایستی بسیاری از اعمال و رفتار مسلمانان که در صدر اسلام نبوده و پس از آن پدید آمده را غیرمشروع دانست. علمای اصول می‌گویند اگر در مواردی که حکمش روشن نیست و از جانب شرع دلیلی بر اثبات یا نفی آن نیامده، اصل و قاعدة برائت از حکم یا اصالة النفی به معنای استصحاب عدم حکم جاری می‌شود؛ چنان که قاعدة معروف قبح عقاب بلا بیان، و آیات نفی عذاب بدون حجت،[1] این اصل را تأیید می‌کند. برپایی مجالس در ایام میلاد پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و بزرگان دین، یا برپایی مجالس عزا بویژه در سالگشت شهدای کربلا، از مواردی است که می‌تواند مصداق این قاعده قرار گیرد. در عین حال ما دربارة مراسم عزاداری، به بررسی قرآن و سنت می‌پردازیم تا اثبات یا نفی آن روشن شود. 

شاید در اذهان بسیاری این پرسش مطرح شود که آیا قرآن کریم که خود جامع تمامی احکام و معارف  و منبع شناخت دین می‌باشد، از عزاداری و سوگواری سخن گفته است؟و آیا در قرآن شاهد و قرینه‌ای بر اثبات یا نفی عزاداری و یا تقسیم عزاداری به انواع مختلف وجود دارد یا نه؟ در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که مشروعیت، بلکه رجحان عزاداری و اقسام آن را اثبات می‌کند، که در اینجا به چند نمونه اشاره می‌کنیم: 

1. عزاداری؛ فریاد ستمدیدگان بر علیه ستمگران: 
«لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِمَ»[2] 

خداوند متعال فریاد زدن به بدگویی را دوست ندارد، جز برای کسانی که مورد ستم قرار گرفته‌اند. 

در این آیه دو فراز وجود دارد؛ نخست می‌فرماید: «لا یحب الله....» خداوند متعال بدگویی و افشای عیوب دیگران را دوست ندارد، جز کسانی که به حقوقشان تجاوز شده است که این گونه افراد استثنا شده‌اند. دوم: «الاّ من ظلم» این فراز، هشداری است به همة ستمگران که خداوند متعال نه تنها به مظلومان اجازه فریاد و افشاگری داده، بلکه چنین فریادی، محبوب ذات اقدس الهی قرار گرفته است. 

هر چند ظلم، دارای اقسام و مراتبی است مانند ظلم به نفس، ظلم به یتیمان و... اما بزرگترین مصداق ظلم، آن است که به حقوقی که خداوند برای برخی از افراد قرار داده است تجاوز شود. به عبارت دیگر خداوند برای برخی از افراد، حقی قرار داده و آن حق ولایت و امامت است؛ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ»[3]؛ به تحقیق سرپرست شما خدا و رسول خدا و کسانی هستند که به خدا گرویده و نماز را بپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند. 

روشن است که تعدّی به حق خدادادی، بزرگترین ظلم است زیرا سایر ظلم‌های فردی و تجاوزات اجتماعی، از آن سرچشمه می‌گیرد، بنابراین ستیزه با حاکمیت ولی خدا، و سایر ارزش‌ها، ظلم و ستمی بزرگ و نارواست. بی‌تردید امام حسین  ـ علیه السّلام ـ  یکی از کسانی است که خداوند متعال حق ولایت و حاکمیت برای ایشان قرار داده است و یزید و یزیدیان جزو طاغوت‌اند و غاصب حاکمیّت الهی؛ لذا نباید مسلمانان اطاعت آنها را قبول کنند. از این رو مردم کوفه در نامه‌های خود اظهار داشتند که ما ولایت معاویه و یزید را نمی‌پذیریم و شما هر چه زودتر به سوی کوفه بشتابید. آن حضرت با همة مشکلات و موانع موجود، به دعوت آنان پاسخ مثبت داده و به سوی کوفه حرکت کردند، اما دشمنان اهل بیت با تمام امکانات خویش در برابر حرکت الهی امام حسین  ـ علیه السّلام ـ  ایستادند و با شهادت آن حضرت، خسارت و ظلم بزرگی بر پیکر امت اسلامی وارد ساختند، به گونه‌ای که آثار شوم آن حادثه هنوز به چشم می‌خورد. 

آیا جامعة‌ اسلامی در برابر چنین حادثه‌ای اندوهبار و غمناک که در آن فرزند نازنین پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ را به شهادت رساندند، ‌باید دست روی دست گذاشته و سکوت نماید، یا وظیفة‌بسیار سنگینی بر دوش دارد؟ بر طبق آیه کریمه، باید فریاد برآورد و به افشاگری و بدگویی آشکار و رسوایی ستمگران پرداخت و چهرة کثیف و زشت آنان را روشن نمود و با زبان شعر و مدیحه سرایی و بیان مصایب و گردهمایی‌های گسترده، برائت و بیزاری از دشمنان خدا را اعلان نمود. به طور یقین فریادها و عزاداری‌هایی که در این راستا باشد از مصادیق «جهر من القول» است که خداوند متعال آن را دوست دارد و عزاداری‌های پیروان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ با این هدف مقدس انجام می‌گیرد و بایستی از هرگونه عزاداری که برخلاف این هدف مقدس باشد، جلوگیری شود. 

2. عزاداری و مودّت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ : 

«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»[4] 

قرآن کریم دوستی خاندان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را بر امت اسلامی فرض دانسته و محبت آنان را پاداش زحمات طاقت‌فرسای پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ در راه ابلاغ رسالت قرار داده است و این خود حکایت از عظمت رسالت آن حضرت و بزرگی پاداش مقرر برای آن می‌کند. بدیهی است که کار بزرگ، پاداش بزرگی لازم دارد و این آیه پاداش چنین رسالتی را مودّت نزدیکان و اهل بیت آن حضرت قرار داده است. 

عشق و دوستی، اثرات و لوازمی دارد، یار و دوست صادق کسی است که شرط دوستی را چنانکه شایسته است بجا آورد؛ در غیر این صورت دوستی، زبانی و ظاهری خواهد بود. از نشانه‌های مهم دوستی آنان، همدردی و همدلی در سوگ و یا شادی آنان است. در روایات فراوانی بر این نکته تأکید شده است که در جشن و سرور اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ شاد و در اندوه و ماتم آنان اندوهناک باشید و به راستی ابراز محبت در شادی‌ها و عزاهای اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ از امتیازات پیروان مکتب آنان است. 

امام علی ـ علیه السّلام ـ می‌فرماید: «ان الله تبارک و تعالی... فاختارنا و اختار لنا شیعة ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا اولئک منا و الینا»[5]؛ خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و برای ما پیروانی انتخاب نمود که همواره در شادی و غم ما شریک‌اند و با مال و جانشان به یاری ما می‌شتابند، آنان از مایند و به سوی ما خواهند آمد. 

امام رضا  ـ علیه السّلام ـ  به پسر شبیب فرمود: «اگر دوست می‌داری که همنشین ما در بهشت برین باشی در غم و اندوه ما اندوهناک، و در شادی ما شادمان باش ولایت ما را بپذیر، چراکه اگر کسی سنگی را دوست بدارد روز قیامت با آن محشور می‌گردد؛ «و افرح لفرحنا و علیک بولایتنا فلو انّ رجلاً تولی حجراً الحشره الله معه یوم القیامة»[6]. از این رو مودت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ که همانا پاداش ابلاغ رسالت خاتم پیامبران است طلب می‌کند تا با زبان گفتار و کردار،‌اشک و اندوه،‌ مرثیه‌سرایی و لعن و نفرین بر قاتلان آنان در سوگ آن عزیزان اندوهناک بود و به یادآوری ویژگی‌ها و خصلتهای الهی شهیدان پرداخت و بی‌تردید برپایی چنین مجالس و عزاداری‌هایی جز بیان حقایق چیز دیگری در بر ندارد. 

3. عزاداری و بزرگداشت شعایر الهی: 
«وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ»[7] 

بی‌شک تعظیم و بزرگداشت شعایر الهی از دستورات اساسی دین اسلام است. مطلبی که مورد بحث علما واقع شده، آن است که مقصود از شعایر الهی چیست؟ شعایر در لغت به معنای علامت آمده است، شعایر ـ شعائر ـ جمع شعار یعنی علامت، و نیز به معنای ندا نیز آمده است؛ «و العید، شعاره من شعائر الاسلام». همچنین شعایر از شعیره به معنای علامت و اعلام حج و اعمال آن نیز آمده است.[8] در مصداق شعایر اختلاف است: 

1. برخی گفته‌اند شعایر، قربانی حج است که علامت‌گذاری شده باشد. 

2. برخی دیگر عقیده دارند که شعایر، شامل تمام مناسک و اعمال حج است. 

3. گروهی می‌گویند شعایر موضع و جایگاه اعمال و عبادات حج است. 

4. و گروهی دیگر اعتقاد دارند شعایر به معنای نشانه‌های دین و طاعت خداوند بزرگ است.[9] 

هرچند در روایات، شعایر به هر یک از سه معنای اول تطبیق شده است، اما عموم لفظ و معنای لغوی آن دلالت بر معنای چهارم دارد و آنچه در روایات بدان اشاره شده از مصادیق کامل شعایر الهی به شمار می‌آید. بنابراین مقصود از بزرگداشت شعایر الهی، بزرگداشت نشانه‌های دین و اطاعت خداوند و آیین ابراهیمی است که در اسلام تبلور پیدا نموده است و هر یک از مناسک حج علامت و مصداق کامل شعایر می‌باشد، چنانکه در آیات قرآن طواف، سعی بین صفا و مروه، رمی جمرات، قربانی و... هر کدام علامت و نشانه‌ای است که انسان را به سوی تقوا و در نهایت توحید خالص و ناب رهنمون می‌شود. 

میان علامت‌های الهی و تقوای دلها، رابطة خاصی وجود دارد. برخی از علمای شیعه و سنی به عمومیت و شمول شعایر، اشاره کرده‌اند که در اینجا دو مورد از آنها ذکر می‌گردد: 

الف) صاحب جان هندی حنفی از علمای اهل سنت، در ذیل آیة مذکور می‌نویسد: 

«شعایر جمع شعیر به معنای علامت است و هرچه که از دیدن آن خدا به یاد آید، شعایر خداست و شعایر الله اختصاص به صفا و مروه ندارد. چنان که در کتاب حجت الله البالغه از دهلوی نقل شده است: بزرگترین شعایر و نشانه‌های خدا چهار چیز است: قرآن،‌ کعبه، پیامبر و نماز. در کتاب الطاف القدس نیز آمده است که: محبت شعایر الله عبارت است از محبت قرآن، پیامبر و کعبه؛ بلکه هر چیز که به خدا منتسب باشد حتی اولیای خدا.»[10] 

مولوی اسماعیل می‌نویسد: «تعظیم شعایر منعم، از فروع حب اوست؛ یعنی تمام اموری که مناسبت خاصی با او دارد به طوری که ذهن هر کس متوجه آن امور شود و به منعم متوجه گردد؛ مانند تعظیم نام، کلام، لباس، سلاح و حتی مرکب و مسکن او». 

ب) ملا احمد نراقی از علمای شیعه می‌نویسد: «برخی از فقها و مفسران عقیده دارند که آیه دلالت بر عموم و شمول دارد‌؛ چنان چه این نظر پذیرفته شود تعظیم همة شعایر اگر واجب نباشد استحباب و رجحان دارد، زیرا شعایر، منسوب به خداوند بزرگ است.»[11] علامة طباطبایی نیز شعایر را به معنای نشانه‌های عظمت و تقوای الهی دانسته و آن را منحصر به موارد خاصی نمی‌داند: «و الشعائر هی العلامات الدالة، و لم یقیّد بشیء مثل الصفاء و المروه و غیر ذلک، فکل ما هو من شعائر الله و آیاته و علاماته المذکره له فتعظیمه من تقوی الله و یشمله جمیع الایات الامرة بالتقوی»[12] 

از این رو بطور عموم می‌توان استفاده نمود که هر زمان، یا در هر مکان،‌فعل یا عملی که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوی و روحی را فراهم آورد، در صورتی که در چهارچوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد جزء شعایر الهی به شمار می‌آید. نماز، روزه و... هر کدام به نحوی از مصادیق شعایر الهی می‌باشند، بنابراین با توجه به دلایلی که عزاداری‌ها را مشروع دانسته، به طور مسلم مراسم عزا برای بندگان خاص خداوند که به حق قرآن ناطق و حجّ مجّسم بودند و برای اعتلای کلمه توحید جان خود را قربانی ساختند از بارزترین نشانه‌ها و شعایر است؛ چراکه در این مراسم جز فراگیری مسایل دین و یادآوری شهامت‌ها و ایثارگری‌های شهیدان بزرگ اسلام، سخن دیگری طرح نشده و سخن از دشمنی با دشمنان خدا و دوستی با دوستان خدا گفته می‌شود و همان‌گونه که قربانی در عید قربان از سنت‌های اسلامی و از شعایر الهی به شمار می‌رود، یادآوری حزن‌آلود یاد قربانی کربلا و سایر قربانیانی که جان خود را در راه خدا قربانی نمودند از شعایر الهی خواهد بود. پس چگونه می‌توان گفت برپایی مجالس برای کسانی که در راه خدا و گسترش دین او شهید شده و جانبازی نمودند از شعایر الهی به شمار نمی‌آید؟ آیا یادآوری ایثارگری و اخلاص آنان، دلهای عزادار را به سوی خداوند بزرگ رهنمون نمی‌سازد؟ بنابراین مسلمانان و موحّدان، وظیفه دارند که این شعایر را حفظ کنند. عزاداری‌ها نیز در اقسام و صورتهای مختلف هر یک به نحوی حافظ و نگهبان آن ارزش‌هاست. 

4. سوگواری یعقوب  ـ علیه السّلام ـ  در فراق یوسف  ـ علیه السّلام ـ : 
«یا أَسَفی عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ»[13] 

ای اندوه من بر فراق یوسف! و در حالی که اندوه خود را فرو می‌خورد، چشمانش از اندوه سفید شد. 

حضرت یعقوب  ـ علیه السّلام ـ  در جدایی فرزند خود دچار حزن و اندوه فراوانی گشت، به طوری که سالیان درازی در غم یوسف  ـ علیه السّلام ـ  اشک ریخت تا دیدگانش سفید شد و بینایی خود را از دست داد. فرزندان یعقوب یعنی برادران یوسف، از بسیاری گریه و حزن پدر به ستوه آمده و گفتند: «قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُ تَذْکُرُ یُوسُفَ تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکِینَ»[14] به خدا سوگند ـ تو ای پدر ـ همیشه به یاد یوسف هستی و خاطرة او را از یاد نمی‌بری و دست از او برنمی‌داری، تا حدّی که خود را مشرف به هلاک کنی! 

این آیات، گریه طولانی حضرت یعقوب  ـ علیه السّلام ـ  را از ویژگی‌های مهم زندگی آن حضرت یاد کرده است چنانکه برخی روایات نیز گریه فراوان یعقوب را به عنوان ویژگی خوب ایشان قلمداد نموده است. 

زمخشری روایت کرده است که حضرت یوسف از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد، پاسخ داد: هفتاد سال به طول انجامید و دربارة پاداش گریه او سؤال کرد، پاسخ داد: پاداش گریه او برابر هفتاد شهید دارد.[15] 

طبری دربارة مدت زمان گریه حضرت یعقوب، از حسن بصری روایت کرده است: «کان منذ خرج یوسف من عند یعقوب الی یوم رجع ثمانون سنة لم یفارق الحزن قلبه یبکی حتی ذهب بصره و قال الحسن و الله ما علی الارض یومئذ خلیفة اکرم علی الله من یعقوب»[16]؛ از هنگامی که حضرت یوسف از نزد پدر بیرون رفت تا زمانی که مراجعه نمود هشتاد سال طول کشید و در این مدت همواره اندوه قلبی او را فراگرفته بود و گریه می‌کرد تا بینایی خود را از دست داد. حسن بصری گفته است در آن روزگار در روی زمین خلیفه‌ای بزرگوارتر از حضرت یعقوب در پیشگاه خداوند متعال وجود نداشت. 

از آیه‌ای که بدان اشارت شد چنین می‌توان نتیجه گرفت که گریه و اندوه هر چند سالیان درازی طول بکشد مانعی ندارد بلکه مشروع و از ویژگی‌های مثبت به شمار می‌آید. 

مؤید آنچه گفته شد تمسک و استدلال امام سجاد  ـ علیه السّلام ـ  است که در پاسخ به کسانی که به گریه آن حضرت اعتراض می‌کردند، فرمود: «مگر شما از گریه و عزاداری یعقوب اطلاع ندارید؟ او سالیان طولانی در فراق یوسف گریست تا بینایی خود را از دست داد؛ در صورتی که فرزندش حیات داشت و تنها از جلوه چشمانش ناپدید شده بود اما من با چشمان خود دیدم که پدرم و 17 تن از اهل بیت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ را شهید کرده و سرشان را از تن جدا نمودند!»[17] 

با نظری به آیات و روایات مزبور، به راحتی می‌توان استنباط کرد برپایی مجالس عزا و اقسام گوناگون عزاداری، نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگاری ندارد بلکه از مصادیق شعایر الهی، مودّت اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ و مبارزه با ظلم و ستم می‌باشد. 

ممکن است کسی اشکال کند که این آیات مخصوص به موارد خاصی است و هیچ ربطی به عزاداری‌های یاد شده ندارد و ارتباط آن با آیات روشن نیست. 

در پاسخ باید گفت: قرآن کتابی است که دستورات آن مخصوص یک عصر و زمان خاصی نیست، اگر در آغاز نزول، موارد ویژه‌ای را نقل و بر موارد خاصی منطبق شده به معنای آن نیست که مخصوص آن عصر یا آن مردم می‌باشد؛ از این رو علما گفته‌اند حکم آیات را نمی‌توان منحصر به همان مورد ذکر شده در آیه نمود و هرجا موضوع آن محقق شود حکم نیز مترتب می‌گردد چنان که در بسیاری از احکام و موضوعاتی که پس از صدر اسلام پدید آمده، مراجعه به آیات قرآن، زمینه استدلال شده است؛ نظیر اثبات حجیّت اجماع به آیه «وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدى وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ»[18]. صرف نظر از این که، از آیة مورد اشاره، مسألة اجماع را می‌توان استنباط کرد یا نه، به طور یقین می‌توان گفت: در زمان نزول آیه مسأله‌ای به نام اجماع وجود نداشته است بلکه در زمان‌های بعدی به آن استدلال شده است. بر همین منوال می‌توان نمونه‌های بسیاری را جستجو کرد که در آنها به آیاتی این چنین استدلال شده است. در مسألة عزاداری نیز با توجه به ویژگی‌هایی که برای آن یادآوری شد به خوبی روشن می‌شود که عزاداری تا آن حدی که با اصول کلی اسلام و دستورات صریح آن مخالف نباشد، از مصادیق روشن این آیات به شمار آمده و ممدوح قرآن کریم می‌باشد. 

 

«والسّلام» 

منبع: www.salam-shia.com 
--------------------------------------------------------------------------------

[1] . «وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً»؛ هرگز ما بدون فرستادن رسولان و ابلاغ دستورات الهی، کسی را عذاب نمی‌کنیم، سورة اسراء، آیة 15. 

[2] . سورة نساء، آیة 148. 

[3] . سورة مائده،‌آیة 55. 

[4] . سورة شوری، آیة 23. 

[5] . بحارالانوار، مجلسی،‌ج44، ص287،‌باب ثواب البکاء علی مصیبة الحسین  ـ علیه السّلام ـ . 

[6] . امالی، شیخ صدوق، مجلس 27 و بحارالانوار، مجلسی، ج44، ص286. 

[7] . سورة حج، آیة 32. 

[8] . مصباح المنیر، فیومی، 315 و اساس البلاغه، زمخشری، ص236،‌مادة «شعر». 

[9] . عوائد الایام،‌نراقی، ص31، عائده 3. 

[10] . حجة الله البالغه، شاه ولی الله دهلوی، ص69 به نقل از اصول الاربعه فی تردید الوهابیه، صاحب جان هندی حنفی، ص30. 

[11] . عوائد الایام، ص31. 

[12] . تفسیر المیزان، ج1، ص414، ‌ذیل آیة 165 سورة بقره. 

[13] . سورة یوسف،‌آیة 84. 

[14] . همان، آیة 85. 

[15] . تفسیر کشاف، زمخشری، چ2، ص497 و تفسیر کبیر،‌فخر رازی، ج18، ص193،‌ذیل آیات 84و85. 

[16] . همان. 

[17] . مناقب آل ابیطالب، علی بن شهر آشوب، ج4، ص179،‌باب فی کرمه و صبره و بکائه و وسائل الشیعه، ج2، ص923، باب جواز البکاء علی المیّت. 

[18] . سورة‌نساء آیة 115.