جواب اجمالی:
از آیههای قرآن استفاده میشود که امامان معصوم ـ علیهمالسلام ـ اجمالاً از غیب و آینده آگاهی داشتهاند. حتی پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ و حضرت علی ـ علیهالسّلام ـ و خود امام حسین ـ علیه السلام ـ از شهادتشان خبر دادهاند. و آیه «لا تلقوا» اشاره به هلاکت دارد، نه شهادت و درباره کسانی است که انفاقی در راه خدا ننمودهاند، و موجب تسلط دشمن شدند آنها هلاکت را با دست خود خریدهاند. امّا شهادت در راه خدا هدفی است که خداوند وعده بهشت و جاودانگی داده است. امام حسین ـ علیهالسّلام ـ از طریق علم لدنی، آگاه به شهادت بوده است ولی میبایست از این علم استفاده نکند و تمام افعال خود را بر طبق سیره عقلا انجام میداد. مثلاً دعوت کوفیان و برای زعامت مردم و رفتن امام حسین ـ علیه السلام ـ به سوی آن دیار، و مانع شدن لشگر حر، و تقاضای برگشت و...
جواب تفصیلی:
قبل از هر چیز، ضرورت دارد درباره تفسیر آیه فوق و آگاهی امامان از علم غیب یا عدم آن مطالبی بیان شود:
آیه «وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ»[1] «و در راه خدا انفاق کنید (و با ترک انفاق) خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید و نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست میدارد.»
این آیه در ذیل آیات جهاد آمده است که مردم را به انفاق در راه خدا تشویق میکند و انفاق نکردن به سربازان اسلام که از لحاظ تجهیزات و اسلحه به توانایی برسند؛ مساوی با از بین رفتن مسلمانان است. یعنی اینکه اگر در راه خدا انفاق نکنید و تجهیزات نظامی و جنگی را آماده نسازید؛ خود را با دست خود به هلاکت رساندید و دشمن را بر خود مسلط کردید.[2] و علامه طباطبائی و تفسیر نمونه[3] از این آیه استفاده عام نمودهاند و محدود به انفاق نکردهاند و فرمودهاند: آیه اطلاق دارد و شامل هرگونه تباهی و هلاکتی را میشود خواه از حیث افراط در صرف مال در راه خدا باشد و خواه از جهت تفریط در آن، بلکه شامل غیر انفاق هم میشود.[4] در نتیجه آیه شامل هر هلاکتی که انسان به طور عمد یا اختیار اقدام به ضرر و هلاکت خود نماید، مانند: خودکشی، استفاده از غذای مضر و... .
این آیه شامل کسانی که به شهادت میرسند، نمیشود همانطور که در داستانی آمده است که در جنگ قسطنطنیه زمانی که شخصی به صفوف دشمن حمله نمود مردم گفتند: «این شخص با دست خود، هلاکت را برای خود آماده کرده است» ابوایوب انصاری که صحابه پیامبر بوده در آن جنگ حضور داشت و فرمود: شما این آیه (و لا تلقوا) تأویل به مردی میکنید که با حمله خویش شهادت را خواستار گردید؟ این در حق کسانی که در راه خدا به شهادت میرسند نازل نشده است. بلکه این آیه در حق ما انصار نازل شده بود که یکی از ما گفت: اکنون خدا، اسلام را شوکت داده خوب است ما به سر کار خود رویم و به اصلاح اموالی که ضایع شده بپردازیم. چرا که در راه جهاد، اموال ما به هدر رفت و اگر در مدینه میماندیم، مال خود را حفظ میکردیم؛ در این هنگام این آیه نازل شد که ماندن در مدینه و ترک جهاد به خاطر حفظ مال، هلاکت است.[5] «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً»[6] «و هرگاه کسی از خانه خویش برای هجرت به سوی خدا و رسول او بیرون آید و در سفر مرگ، وی فرا رسد، اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته بر خلق آمرزند و مهربان است.»
امّا این که آیا امامان ـ علیهمالسلام ـ به غیب و آینده خودشان و دیگران آگاهی داشتند؟ در جواب لازم است آیههای از قرآن را در این باره بررسی نماییم.
با دقت در آیات مختلف قرآن، به خوبی روشن میشود که دو دسته آیات در زمینه علم غیب، وجود دارد. دسته اول: آیاتی که علم غیب را مخصوص خدا معرفی میکند و از غیر او نفی میکند؛ مانند: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ»[7] «کلیدهای غیب نزد خداست و جز او کسی آنها را نمیداند» «قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلاَّ اللَّهُ»[8] «بگو هیچ یک از کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب را نمیدانند، جز خدا» و آیات دیگر مانند: (انعام: 50)، (اعراف: 188)، (یونس: 20) و... به صراحت دلالت دارند که علم به غیب، مخصوص خداوند است.
گروه دوم از آیات، به روشنی نشان میدهد که اولیای الهی «اجمالاً» از غیب آگاهی داشتند؛ مانند: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَی الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ»[9] «چنان نبود خدا شما را از علم غیب آگاه کند ولی خداوند از میان رسولان خود هرکس را بخواهد بر میگزیند (و قسمتی از اسرار غیب را در اختیار او میگذارد)» و در معجزات حضرت مسیح ـ علیهالسّلام ـ میخوانیم که فرمود: «وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ»[10] «من شما را از آنچه میخورید، یا در خانههایتان ذخیره میکنید؛ خبر میدهم» در نتیجه خداوند تمامی اسرار غیب را رسولان خود نداده است؛ ولی به طور اجمال به آنها اعطاء نموده است.
از طرف دیگر روایات زیادی وارد شده است که، نشان میدهد که پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ و امامان ـ علیهمالسلام ـ اجمالاً. آگاهی از غیب داشتند و گاه از آن خبر میدادند و در نهجالبلاغه پیشگوئیهای زیادی به چشم میخورد که نشان میدهد که حضرت علی ـ علیهالسّلام ـ به بعضی از اسرار غیب آگاهی داشت؛ مانند: آنچه در خطبه «13» در مذمت اهل بصره آمده است که میفرماید: «گویا میبینم عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود آمده و همه غرق شدهاید، تنها قله بلند مسجدتان همچون سینه کشتی در روی آب نمایان است.» یا نسبت به «حجر بن قیس» فرمود: «که تو را بعد از من مجبور به لعن میکنند.»[11] و آنچه درباره «مروان» فرمود: که او پرچم ضلالت را بعد از پیری به دوش خواهد کشید.[12] و آنچه کمیل بن زیاد به حجاج گفت که امیرالمؤمنین علی ـ علیهالسّلام ـ به من خبر داده که تو قاتل منی.[13] و آنچه درباره خوارج نهروان فرمود: که جنگ با آنها، از گروه ما ده نفر کشته نمیشوند و از آنها ده نفر نجات نمییابند[14] و مطلب عیناً چنین شد.
مرحوم علامه مجلسی (ره) در جلد «26» بحارالانوار، بالغ بر «22» حدیث در زمینه آگاهی پیامبران و امامان بر اسرار غیب آورده است.
از مطالب گذشته درباره آگاهی از غیب پیامبران و امامان میتوان چند نتیجه گرفت:
1. منظور از اختصاص علم غیب به خدا، علم ذاتی و استقلالی است. بنابراین غیر او هیچ کس مستقلاً آگاهی از غیبت ندارند و هرچه دارند از ناحیه خداست. «خداوند هیچکس را از اسرار غیب آگاه نمیکند، مگر رسولانی را که مورد رضایت او هستند.»[15] در نهجالبلاغه نیز به همین معنا اشاره شده است حضرت علی ـ علیهالسّلام ـ زمانی که از حمله مغول به کشورهای اسلامی پیشبینی میفرمود یکی از یارانش گفت: ای امیرالمؤمنین آیا دارای علم غیب هستی؟، حضرت خندید و فرمود: لیس هم بعلم غیب و انما هم من ذی علم» این علم غیب نیست این علمی است که از صاحب علمی (پیامبر) آموختهام.[16]
2. اسرار غیب دو گونه است. قسمتی مخصوص به خدا است و هیچ کس جز او نمیداند مانند: قیام قیامت، برزخ، بهشت و... و قسمتی دیگر را به اولیاء خود میآموزد. چنانکه در نهجالبلاغه نیز اشاره کرده است که بعض از علوم غیب تنها مخصوص خداست و غیر از خدا کسی نمیداند و بعضی از علوم غیبی دیگر را به پیامبر آموخته و او به من آموخته است.[17]
3. اسرار غیبت در دو جا ثبت میشود، یکی در لوح محفوظ، خزانه مخصوص علم خداوند است که هیچگونه دگرگونی در آن رخ نمیدهد و هیچکس از آن آگاه نیست و دیگری در لوح محو و اثبات که علم به مقتضیات است نه علت تامه. امام صادق ـ علیهالسّلام ـ در این زمینه میفرماید: «خداوند علمی دارد که جز خودش نمیداند و علمی دارد که فرشتگان و پیامبران را از آن آگاه ساخته، آنچه را به فرشتگان و پیامبران و رسولانش داده، ما میدانیم.»[18]
4. خداوند بالفعل از تمامی اسرار عالم باخبر است، ولی انبیاء و اولیاء ممکن است بالفعل بسیاری از اسرار غیب را ندانند، امّا هنگامی که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم میدهد امام صادق میفرماید: «اذا اراد الامام ان یعلم شیئاً اعلمه الله بذلک»[19] «هنگامی که امام اراده میکند چیزی را بداند خدا به او تعلیم میدهد».[20]
با این وجود امامان ـ علیهم السلام ـ هر وقت اراده کرده باشند، میتوانستند از بعضی از اسرار غیب و آینده اطلاع داشته باشند. و اما این که آیا امام حسین ـ علیهالسّلام ـ آگاهی از شهادت خود و یارانش را داشت؟
در جواب باید گفت: روایات زیادی وارد شده است که پیامبران گذشته[21] و پیامبر اسلام و حضرت علی ـ علیهالسّلام ـ از واقعه کربلا خبر دادهاند حتی شخص امام حسین ـ علیهالسّلام ـ نیز از شهادتش خبر داده است، حذیفه میگوید: از امام حسین ـ علیه السلام ـ شنیدم که میفرمود: به خدا سوگند، بنیامیه بر قتل من، اجتماع خواهند کرد و عمر سعد، فرمانده سپاهشان خواهد بود. سپس من عرض کردم یابنرسولالله آیا پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به شما خبر دادهاند. فرمودند: خیر. خدمت رسولالله ـ صلی الله علیه و آله ـ شرفیاب شدم و جریان سخنان امام را به عرض رساندم. پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: علم من، علم حسین ـ علیه السلام ـ است و علم حسین ـ علیه السلام ـ از علم من است.[22]
ایشان در خطبه آتشین خود در مکه قبل از مسافرت به کوفه فرمودند: «... هیچ نیرویی، حکمفرما نیست، مگر به اراده خداوند... برای من قتلگاهی معین گردیده است. که در آنجا فرود خواهم آمد. گویا با دیدگان خود مینگرم، درندگان بیابانها بین سرزمین نواویس و کربلا، اعضاء و اندامهای پیکرم را قطعه قطعه میکنند...»[23] پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ در عالم خواب به امام حسین فرمودند: «یا حسین اخرج الی العراق فان الله تعالی شاء ان یراک قتیلا...»[24] وظیفه تو حرکت به سوی کربلا و عراق است و خداوند خواسته تا تو را کشته ببیند» همه اینها دلالت بر این دارد که امام حسین ـ علیهالسّلام ـ از شهادت خود در این مسافرت آگاهی داشت.
از لحاظ ظاهری و تاریخی، امام به قصد کوفه حرکت نموده است نه به قصد کربلا. این با علم لدنی و آگاهی امام از شهادتش که از عمق معنویت امامت سرچشمه گرفته است؛ منافات ندارد. چون پیامبران و امامان ـ علیهمالسلام ـ انسانهای مافوق هستند نه مافوق انسان. لذا در کارهای اجتماعی خود، که در معرض دید عموم و تاریخ قرار میگیرد، باید با سیره عقلاء مطابقت داشته باشد و مورد فهم و پذیرش منطقی آیندگان قرار گیرد؛ اگر قرار بر این بود که حرکت امام حسین ـ علیه السلام ـ و شهادتش الهام خصوصی خدا میبود، نقض غرض پیش میآمد در حالی که به تاریخ مینگریم، تمام حرکات امام حسین ـ علیه السلام ـ از طریق عادی و بر اثر اتفاقات زمان و موافق با نظر عقلای عالم است. مثلاً: بیعت نکردن با ظالم، نوشتن نامه از طرف سران کوفیان برای امام حسین ـ علیهالسّلام ـ برای به دست گرفتن حکومت و زعامت مردم و حرکت امام به سوی کوفه برای تشکیل حکومت و امر به معروف و نهی از منکر، و مانع شدن لشکر حر و درخواست امام حسین ـ علیه السلام ـ برای بازگشت به وطن و شروع نکردن به جنگ و همراه بردن زن و بچه و... همه اینها، دلالت بر عادی بودن قضیه و بشری بودن آن دارد. همین امر سبب شده است که حرکت امام حسین ـ علیه السلام ـ ، مورد تحسین عقلاء عالم قرار بگیرد که امام حسین ـ علیه السلام ـ را شایسته تکریم و احترام بدانند.[25]
سخن در اینجاست ، که امام حسین ـ علیهالسّلام ـ که از شهادتش در کربلا آگاهی داشت چرا اقدام به مسافرت کرد و چگونه رفتارش با آیه قرآن توجیه میشود؟
نخست لازم به ذکر است که طبق عقیده شیعه، امامان معصوم ـ علیهمالسلام ـ عِدل قرآن بلکه قرآن، مجسم هستند و از قرآن، جداشدنی نیستند و تمام رفتار و گفتار و اعمالشان براساس قرآن و نیز قرآن مترجم و مفسر آنها میباشد. بنابراین اگر در مسئلهای نسبت به ائمه اطهار ـ علیهم السلام ـ ایجاد شبههای نمودیم که بعضی از اعمال آنها، مطابق با قرآن نیست! یا باید در فهم خود از قرآن شک کنیم یا برداشت ما از رفتار معصومین اشتباه بوده است، چون آنها قرآن ناطق هستند.
ثانیاًَ: در این جهان، اهداف مقدسی است که نفس و جان انسان در مقابل آن ارزشی ندارد لذا با به خطر افتادن آن اهداف (مانند: دین اسلام، حیثیت جامعه اسلامی، و...) لازم است جان را فدای آن هدف مقدس نمود. مانند امام حسین ـ علیهالسّلام ـ که با در خطر افتادن دین اسلام، و تحریف مطالب قرآن، جان خویش را در کف اخلاص گذاشت و شهادت در راه خدا را با علم و آگاهی قبول کرد. همچنین حضرت علی ـ علیهالسّلام ـ در لیلة المبیت، برای حفظ جان پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ که هدف مقدستری بوده است، در فراش پیامبر خوابیدهاند. در این موارد القاء نفس در هلاکت نیست. چون هلاکت مرگ بدون دلیل است که هم از زندگی دنیا متضرر شده و سرمایه عمر خویش را از دست داده است و هم از زندگی و جاودانگی آخرت. امّا شهادت هرچند حیات زودگذر زندگی دنیوی را از دست میدهد ولی در مقابل، حیات جاوید آخرت را خریده است و هم در دنیا یاد و خاطره آن زنده و الگوی آیندگان میگردد.
ثالثاً: عمر و جان انسان، سرمایهای است که از آن برای رسیدن به تکامل و سعادت اخروی باید استفاده نمود و کسی که در راه خدا به شهادت برسد، چندین برابر درجات تکامل معنوی را به دست میآورد. در حالی که هلاکت، از دست دادن چنین سرمایهای است. «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ»[26] «ای کسانی که ایمان آوردهاید! آیا شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی میبخشد؟»
رابعاً: از جهت بعد توحیدی، مالک تمام موجودات، آفریدگار یکتا است. و آنچه از طرف خدا صادر میشود چه در قضا و قدر تکوینی و چه در قضا و قدر تشریعی (دستور جهاد، امر به معروف و...) همه، دارای خیر و مصلحت و کرامت است وهیچگاه در آن هلاکت نیست. لذا معصومین ـ علیهم السلام ـ اگر از طرف خدا اجازه داشتند تا به شهادت برسند، برای آنها واجب بوده و عملی که به اذن خدا باشد، هلاکت نیست. اسرار غیب و آینده را که خداوند در اختیار ائمه قرار داده است، وقوعشان حتمی و دارای بار مصلحت برای خود آنها و دین اسلام و مردم بوده است. علامه طباطبائی (ره) درباره علم امام حسین ـ علیهالسّلام ـ میفرماید: علم امام به اعیان خارجیه و حوادث و وقایع دو قسم است. قسم اول: علم عادی مانند دیگران. قسم دوم: امام در هر شرایطی (به اذن خداوندی) به حقایق جهان هستی، آگاه است.[27] این آگاهی سبب نمیشود که امام برخلاف قضای الهی قدم بردارد. امامان موظف بودند بر طبق قضا و قدر الهی گام بردارند ولو اینکه منجر به شهادت آنها شود، و هیچگونه تکلیفی بر متعلق اینگونه علم، از جهت ضروری الوقوع بودن، تعلق نمیگیرد. اگر قرار بر این بود که هر چیزی که به ضرر آنها باشد و با علم قبلی انجام ندهند؛ با عصمت آنها سازگاری ندارد و مخالفت با اوامر الهی نمودهاند، چون آنها رضی الله رضانا اهلالبیت[28] راضی به رضای الهی هستند «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ»[29] حتی امام حسین ـ علیه السلام ـ در آخرین لحظات عمر خویش در میان خاک و خون فرمودند: «ای خدا بر قضا و حکم تو صبر پیشه میکنم ای فریادرسِ کسی که جز تو فریاد رسی ندارد.»[30]
پس فرق است بین شهادت و هلاکت. هلاکت ضایع شدن و هدر دادن خود بدون ثمره و هدف است، که مورد نکوهش خدا و خلق خدا قرار میگیرد. امّا شهادت در راه خدا مانند: شهادت امام حسین ـ علیهالسّلام ـ که با ریختن خون خود دین رسولالله ـ صلی الله علیه و آله ـ را حیات دیگری بخشید و اسلام ناب را زنده نگه داشت و دانشگاه و مکتب عشق و ایثار و از خودگذشتگی شده است، عین حیات است نه ممات.[31]
و این افتخاری بزرگ برای شهید است که امام حسین ـ علیه السلام ـ با علم به شهادت، به طرف کوفه حرکت میکند چون میداند که بقای اسلام و ریشه کن شدن ظلم امویان به شهادت او بستگی دارد ولی جای افسوس برای کسانی باقی است که از ترسوهای جنگ خندق و فراریان جنگ بدر پیروی میکنند و آنها را به خاطر فرارشان مذمت نمیکنند!
«والسّلام»
منبع: www.salam-shia.com
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . سورة بقره، آیة 195.
[2] . ر.ک؛ تفسیر نمونه، آیتالله مکارم شیرازی، (انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران 7، چ 24، 1371)، ج 2، ص 21.
[3] . تفسیر نمونه، همان.
[4] . تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، (انتشارات رجاء، قم) ج 2، ص 99.
[5] . ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج 2،ص 99؛ لهوف: سید بن طاووس، ص 49.
[6] . سورة نساء، آیة 100.
[7] . سورة انعام، آیة 59.
[8] . سورة نمل، آیة 65.
[9] . سورة آلعمران، آیة 179.
[10] . سورة آلعمران، آیة 49.
[11] . مستدرک الصحیحین، ج 2، ص 358.
[12] . طبقات ابن سعد: ج 5، ص 30.
[13] . الاصابة ابن حجر، ج 5، ص 325.
[14] . شرح ابن ابی حدید، ج 3، ص 174.
[15] . سورة جن، آیه 26.
[16] . نهجالبلاغه، خطبه 128.
[17] . نهجالبلاغه، خطبه 128.
[18] . بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 26، ص 160.
[19] . اصول کافی، کلینی، (دارالاسوه، چ 1، 1376، قم، ج 1، ص 284).
[20] . ر.ک: تفسیر نمونه، حضرت آیتالله مکارم شیرازی، ج 25، ص 142ـ151؛ ج 5، ص 245؛ ج 7، ص 46.
[21] . مانند حضرت آدم ـ علیه السلام ـ (بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 44، ص 223) و مانند حضرت ابراهیم ـ علیهالسّلام ـ (همان، ص 223) و حضرت نوح ـ علیهالسّلام ـ (همان، 243).
[22] . اثبات الهداة، ج 5، ص 207.
[23] . لهوف، ص 53.
[24] . لهوف، سید بن طاووس، ص 65.
[25] . حماسه حسینی، شهید مطهری، انتشارات صدرا، ج 3، ص 84، با اختصار و توضیح.
[26] . سورة صف، آیة 10.
[27] . ر.ک، چهرههای درخشان، حسین بن علی ـ علیه السلام ـ ، علی ربانی خلخالی، (انتشارات مکتب الحسین، قم، چ 6، 1379) ص 134ـ140.
[28] . لهوف، 53.
[29] . تکویر، 29.
[30] . مقتل حسین: سید عبدالرزاق مقرم، (انتشارات دارالکتب، بیروت) ص 283.
[31] . ر.ک؛ نهضت عاشورا، تحقیق، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه قم، چ 1، 1381، ص 25. و ترجمه و متن کامل لهوف سید بن طاووس، چ 8، انتشارات نوید اسلام، 1379، ص 47. و رهتوشه راهیان نور ویژه محرم، سال 1375، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم،ص 90ـ120. و پرتوی از عظمت حسین ـ علیه السلام ـ حضرت آیتالله صافی.