سازگاری عصمت پیامبر(ص) و امامان (ع) با اختیار

پاسخ:

رابطه عصمت و اختیار، یکی از مباحثی است که پیوسته، ذهن عده‌ای را به خود مشغول داشته است گروهی ازمتفکران از آن جا که نتوانستند بین عصمت و اختیار جمع نمایند، منکر امکان عصمت شدند. مطالبی در پاسخ این پرسش اینگونه مطرح می‌گردد.

مفهوم شناسی

در ابتدا باید دید که عصمت از نظر لغوی و اصطلاحی به چه معناست؟ عصمت در لغت، به معنای منع کردن و باز داشتن است.[1] در اصطلاح به مصونیت خاصی اطلاق می‌شود و آن، مصونیت پیامبر و امامان در مقابل گناه و خطا است. این مصوینت بواسطه‌ی ملکه نفسانی است که همواره در وجود انسان معصوم حضور دارد.[2] اما این ملکه چگونه برای انسان معصوم حاصل می‌شود، دیدگاه‌های گفته شده است که از آن جمله، درجه بالای تقوا، و اطاعت خاص از خداوند است. هرگاهی انسان از این درجه تقوا برخوردار باشد، این تقوا آثاری دارد که آن دوری از گناه و خطا است.[3] و هم چنین از آن به نتیجه علم معصوم به عواقب گناه نیز یاد شده است. یعنی علم  انسان معصوم به آثاری گناه به گونه‌ای است که مغلوب قوای دیگر انسانی نشده و پیوسته بر تمام قوا پیروز می‌گردد.[4]

موهبتی و اکتسابی عصمت

پس از بیان معنای لغوی و  اصطلاحی عصمت،این سئوال پیش آید که عصمت یک امر موهبتی است یا اکتسابی؟ دانشمندان علم کلام، عصمت را موهبت الهی دانسته‌اند که پس از وجود زمینه و شایستگی، به شخص معصوم افاضه می‌شود[5] با این وصف، اگر عصمت موهبتی باشد، معلو م است که در اختیار انسان معصوم نیست و مایه کمال و افتخار هم نمی‌باشد، و اختیار برگناه و خطا هم ندارد. پاسخ این پرسش اینگونه ارائه می‌گردد.

عصمت و اختیار

عصمت هیچگاه مانع از اختیار نمی‌گردد. چون انسان معصوم به اختیار خود زمینه‌ای اعطای این موهبت الهی در وجود خودش فراهم نموده است. اعطای موهبت برای انسان کمال است، چون برای هرکس این موهبت نمی‌باشد. وقتی که یک امر عام نباشد، معلوم است که اعطای موهبت برای کسی است که زمینه و شایستگی آن راپیش از پیش در خود فراهم کرده است. 
در ثانی، از لازمه موهبت آن نیست که انسان معصوم از خود اختیار نداشته و او مجبور بر ترک گناه باشد. اگر آنها مرتکب گناه نمی‌شود نه از آن جهت است که قدرت بر ارتکاب گناه ندارد، بلکه آنها به اختیار خودش از مرتکب گناه خود داری می‌ورزند؛ چنانکه اشاره شد، تقوای بالا آثاری دارد که یکی از آثار آن دوری از معصیت است. وهم چنین، انسان معصوم در اثر ریاضت صحیح و تقرب به خداوند سبحان، علم به آثار و عواقب بدگناه پیدا کرده و لوازم آن را می‌داند، لذا دست به گناه نمی‌زند. چنانکه در زندگی روزمره انسانهای عادی، هیچگاه دست به آتش نمی‌زند وازسم خوردن نیزدوری می کند،چون علم قطعی پیدا کرده است که آتش سوزنده است وسم کشنده. در این دو مورد، همه انسانها معصوم‌اند. همان گونه که انسانهای عادی از عواقب بد‌ آنها آگاه است، انسانهای معصوم به همه آثار و عواقب معصیت علم دارند، لذا به اختیار خود از ان دوری می‌‌کنند. پس موهبت الهی مانع از اختیار نمی‌شود[6]
بنابراین، انجام ندادن فعل، دلیل بر عدم توانائی نیست، پیامبر و امام، در عین  اینکه معصوم است، اگر بخواهد می‌تواند انجام بدهد. چنانکه برخی از آیات قرآن کریم نیز اشاره بر آن دارد، از آن نمونه خداوند در قرآن کریم فرموده است:
{واجتبناهم و هدیناهم الی صراط مستقیم ذالک هدی الله یهدی به من یشاء من عباده ولواشرکوا لحبط عنهم ما کانوا یعلمون}[7] آنان(انبیاء) را برگزیدیم و به راه است هدایت نمودیم خداوند هرکس از بندگان خود را بخواهد هدایت می‌کند و اگر شرک ‌ورزیدند اعمالی که انجام داده‌آند حبط می‌گرداند. بنابراین، به انفاق همه مفسیرین این آیات مربوط به انبیایی الهی می‌باشند؛ چون انسانهای برگزیده کسی غیر از آنهای نمی‌باشند. و آنها نیز انسانهای معصوم‌اند. پس،  اگر فرد معصوم قادر بر انجام گناه نباشد، جمله: {ولو اشرکوالحبط عنهم کانوا یعلمون} که درباره معصومان است، بی مورد می گردد، زیرا فرض این است که انسان معصوم اختیار برگناه راندارند،چه شرک باشد و یا غیر شرک. در حالی که خداوند در این آیه خطاب به معصومین فرموده، پس معلوم می‌شود که عصمت مانع از گناه نیست، اگر بخواهد معصوم خطائی انجام دهد، داشتن عصمت او را مجبور بر ترک گناه نمی‌کند.
آیه دیگر، آیه تبلیغ است که خطاب به پیامبر خاتم(ص) فرموده است:‌ {یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته}[8] ای رسول خدا! آنچه به تو نازل گردیده برسان و اگر انجام ندهی رسالت خدا را ابلاغ نکردی. این آیه آشکار را قدرت پیامبر بر عصیان را تصریح می‌کند. کلمه«لو اشرکوا» در آیه اول، و {ان لم تفعل} در آیه دوم نشان می‌دهد که پیامبر با داشتن عصمت، قادر بر ترک رسالت است.[9]
از دیگر آیاتی که دلالت بر مختار بودن پیامبر است، آیه: {و لقد اوحی الیک و الی الذین من قبلک و لئن اشرکت لیحبطن عملک و لنکونن من الخاسرین}[10] است، و با اینکه به تو (پیامبر(ص) و انبیاء قبل از تو وحی شد که اگر شرک بورزی عملت بدون اجر می‌شود و بطور قطع از زیان کاران خواهی بود.
علامه طباطبائی(ره) در تفسیر این آیه می‌گوید: این آیه بالصراحت دلالت دارد که داشتن عصمت اختیار از انسان معصوم سلب نمی‌کند. اینگونه نیست که صرف اینکه انبیاء معصوم به عصمت الهی‌اند، دیگر ممکن نیست از آنها معصیت سر بزند. عصمت، نه سلب تکلیف می‌کند و نه مانع از گناه می‌شود؛ بلکه معصوم به کسی گفته می‌شود که بتواند گناه بکند ولی به اختیار خود از آن دوری کند. اگر قرار باشد معصوم اختیار از خود نداشته باشد، عمل شان اختیاری نباشد، فرق معصوم و سنگ و گیاه چیست، آنها هم یک زندگی اجباری دارد. 
آیه کریمه وقتی که می‌فرماید: اگر شرک بورزید، چنین می‌شوید اگر معصوم توان معصیت را نداشته باشد، چه معنا دارد که خداوند او را از عواقب بد شرک نهی کند. بترساند. ترس الهی در جای معنا دارد که اختیار باشد. به یک انسان زندانی تحت مراقبت اگر بگوید، مبادا گناه از شما سربزند؟‌اگر سر بزند چنین می‌شوی!! زندانی اختیار ندارد و آزاد نیست که گناه انجام بدهد. این خطاب اصلا بی‌معنا است. پس معلوم می‌شود که معصوم اختیار دارد که مورد نهی قرار می‌گیرد. در حقیقت، عصمت علم داشتن به عواقب گناه است، و علم قطعی هم مانع از انجام نمی‌شود. چنانکه همه علم قطعی به کشندگی سم دارد، ولی باز هم بعضی‌ها برای خودکشی از آن استفاده می‌کند.[11]

موهبتی در کودکی و قبل از خلقت

نکته دیگری که درباره عصمت و موهبتی آن، سبب جبر انگاری عصمت شده است، موهبت در کودکی و یا قبل از خلقت برای عده‌ای اولیاء، انبیاء و امامان معصوم‌اند. همانند حضرت یحیی و عیسی(ع) در انبیاء، امام جواد و امام هادی(ع) حضرت حجت(ع) در ائمه اطهار(ع) و حضرت فاطمه زهرا(س) که از برجسته‌ترین اولیای الهی است، قبل از خلقت، خداوند به آن موهبت خاص داشته‌اند. بنابراین، اگر موهبت اکتسابی را بپدیریم که از آن طریق عده‌ی به عصمت رسیده‌اند و علم به عواقب بد معصیت پیدا کرده و معصوم شده و موجب افتخار و کمال‌شان گردیده‌اند، پس در این گونه موارد، هیچ گونه کمال و افتخار نخواهد بود.
علامه طباطبائی(ره) در سوره یوسف، ذیل آیات22‌ـ34، بحثی مفصلی در باره عصمت و لوازم آن مطرح کرده است که پاسخی برای این پرسش است. از آن جمله می‌فرماید:«اجتبا» و برگزیده شدن عده‌ای ازانسانهای که خداوند از آنان این گونه خبر داده‌اند: {واجتبیناهم و هدینا هم الی صراط مستقیم}[12] آنان را اختیار کرده و برگزیدم و به سوی راه راست هدایت کردم. یا اینکه شیطان قسم یاد کرده که همه را گمراه می‌کنیم، جز {مخلصین}[13] مخلصین همان انسانهای بر گزیده‌اند. پس این یک امر مسلم است که خداوند عده‌ای را از میان  انسانها برگزید و مقام برتر به آنها داده‌اند. این برتری، در عین اینکه در اختیار آنها نبوده، یا در کودکی داده شده و یا پیش از خلقت و یادر مسیر زندگی طبیعی، همه موارد کمال و افتخار برای آنان‌اند، زیرا خداوند همانگونه که عالم به اسرار جهان آفرینش، چه قبل از خلقت و چه بعد از آن می‌باشد و هیچ ذره‌ای از ذرات عالم از حیطه‌ای علم خداوند دور نخواهد بود. پس وقتی که خداوند از اسرار هستی با خبرند ،معلوم است که از اسرار و آینده همین انسانهای برگزیده نیز با خبرند که از این موهبت درست و صحیح استفاده کرده و آن را درراه متعالی خود در راه هدایت دیگران بکار می‌گیرد. چنانکه در مقابل این نوع موهبت نیز علم داردکه عده‌ای پس از بدست آوردن مقام، ثروت، قدرت و... از آن سو استفاده می‌کنند. درحال که هر دو موهبت الهی است، اگر خداوند قدرت به کسی ندهد، هیچ قدرتی دیگری نیست که از قدرت بهره مند گردد. {تعز من تشاء و تزل من تشاء} هر دو درست خداوند است. و خداوند نه تنها به انسانهای برگزیده‌ای که در قرآن از آن‌ها یاد شده‌اند، موهبت کرده‌اند، بلکه هرکسی به اندازه توان و استعداد خود از موهبت الهی بهره‌مند بوده‌اند.
نکته دیگر اینکه، از طبیعت انسان بودن، اختیار است، علم خود از مبادی اختیار می‌باشد و معصومین هم به اراده و اختیار خود از معصیت منصرف می‌شوند اگر علم به عواقب گناه پیدا کرده، با همین علم و با کمال اراده می‌تواند گناه نکنند،چنانکه بعضی با علم به کشندگی سم، اراده خوردن آن را می‌کند. وهم چنین عده‌ای از انسانها، بدون اینکه معصوم هم باشند، گناه نمی‌کند. پس اگر انسانهای عادی و غیر معصوم به اراده و اختیار خود می‌تواند گناه نکند. انسان معصوم که برگزیده انسانهاست، به طریق اولی می‌تواند به اراده خود گناه نکند و از موهبت الهی خوب استفاده کند. چنانکه بنده مؤمن، از موهبتی به نام«تقوا» خوب استفاده می‌کند. از نمونه بارز استفاده صحیح از موهبت عصمت، جریان حضرت یوسف پیامبر است عزیزه‌ی مصر، حضرت یوسف را در فضای قرار داد که هیچ گونه‌ مانعی برای انجام عمل منافی انسانی نبود. و اگر انجام می‌داد، غیر از توجه به عظمت خداوند مانعی وجود نداشت. این بود که حضرت یوسف با فراهم شدند زمینه‌ای کام گیری، باختیار و اراده خود آن را ترک کرده و گفت «معاذ الله» پس اگر خداوند به عده‌ای از انسانها موهبت ویژه‌ دارد، چه قبل ازخلقت و یا بعد از خلقت، آینده او را نیز می‌داند که چگونه از آن استفاده می‌کند. با این وصف، این نوع موهبت هم کمال و هم اختیار خواهد بود.[14] هم چنین برخی از بزرگان دیگر نیز دراین باره چنین فرموده‌اند:
خداوند می‌دانست عده‌ای از بندگانش به اختیار خود، بیش از دیگران، در بالاترین حد ممکن از استعداد خود بهره برداری می‌کنند، این علم الهی سبب شده که خداوند فضلا این موهبت ویژه را به آنها اعطا نمایند. البته این اعطای موهبت الهی موجب سلب اختیار نشده است دلیل آن این است که راز و نیازها، اشک و ناله، توبه و استغفار آنان بیش از دیگران است؛ اگر موهبت عصمت اجباری بودی، دیگر اینگونه اعمال بی‌معنا و بی هدف خواهد بود. در حالی که عمل بی‌هدف دور از شأن انبیاء و اولیای الهی است. پس معلوم است که اعطای موهبت بر اساس شایستگی هیچگاه موجب سلب اختیار نمی‌گرددودرعین حال کمال وافتخارهم می باشد.[15]
نتیجه بنا به آنچه که بیان گردید، عصمت پیامبران و امامان معصوم(ع) هیچگونه منافاتی با اختیارشان ندارد. عصمت مانع از اختیار نمی‌گردد. زیرا اختیار از طینت و طبیعت انسان است که قابل جدایی از انسان ندارد. اگر انبیا و انسانهای معصوم دست به خطا نمی‌زند، از این باب نیست که نمی‌تواند، بلکه توان انجام معصیت را دارند ولی به اختیار آن را ترک می‌کند،‌چون علم به عواقب  آن دارد. از آن نمونه حضرت یوسف پیامبر است که بدون هیچگونه مانع، نافرمانی خدا را انجام نداد.

_______________________
[1]. لسان العرب، ج12،ص405، مقا بیس الغه، ج1،ص331.
[2]. وحی و نبوت، جوادی آملی، ص197 نشر اسراء قم،1380.
[3]. جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج5،ص12،دفتر نشر اسلامی، قم.
[4]. علامه طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن،ج2،ص82، مرکز نشر فرهنگی رجاء، تهران،1365.
[5]. سید مرتضی، تکمله امالی، ج3،ص347، انتشارات مکتبه المرعشی،قم.
[6]. تجرید الاعتقاد، ترجمه و شرح علامه شعرانی،ص228، دارالکتب اسلامیه،تهران.
[7]. انعام،87‌‌ـ88.
[8]. مائده،68.
[9]. منثور جاوید، ج5،ص27 و 28 پیشین.
[10]. زمر،65.
[11]. ترجمه و تفسیر المیزان،ج17،ص460 و 461، پیشین.
[12]. انعام،87.
[13]. ص،82 و 83.
[14]. ر.ک: ترجمه المیزان،ج11،ص219‌ـ223 منشور جاوید، جعفر سبحانی،ج5،ص99.
[15]. مصنفات شیخ مفید، ج5،(تصحیح الاعتقاد) ص129،سید مرتضی الافصاح فی الامامه،ص25