جواب اجمالی: 


موارد بسیاری از عزاداری اصحاب در روایات اهل سنت نقل شده است، همچون گریه اصحاب بر خبر شهادت امام حسین  ـ علیه السّلام ـ  و عزاداری صحابه در رحلت پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ مرثیه سرایی و گریة فاطمة زهرا  ـ سلام الله علیها ـ در لحظة جان دادن پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ و بعد از رحلت آن حضرت، ودر مرگ مادرش خدیجة کبری ـ سلام الله علیها ـ و عموی بزرگوارش حمزه، و گریستن خلیفه اول و دوم در سوگ پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ همراه سخنان ام ایمن و گریة امیرالمؤمنین علی  ـ علیه السّلام ـ  و ابن عباس در هنگام عبور از سرزمین کربلا و اقدام نمادین عبدالله عمر پس از وفات رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و... که از مسلمات تاریخ اسلام می‌باشد. 


جواب تفصیلی: 


در ابتدا لازم است این نکته را یاد آور شویم، که ما در این پاسخ بنا نداریم به سیره شخص گرامی پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ بپردازیم، با اینکه حضرت در موارد متعددی عزاداری و سوگواری نموده‌اند، مانند گریه بر شهدای احد، حمزه سیدالشهداء، عزاداری در شهادت جعفربن ابی طالب، و سعد بن خولد، گریه در مرگ دختران و فرزندان خود چون ابراهیم و... و گریه در مرگ عثمان بن مظعون و...[1] لذا فقط به گریه و عزاداری صحابه در زمان پیامبر و بعد از حضرت می‌پردازیم. 


1. گریه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و اصحاب، هنگام اطلاع از شهادت امام حسین  ـ علیه السّلام ـ : 


در روایت آمده است؛ امام حسین کودکی دو ساله بود، پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ برای سفری آماده گردیدند، در همان گامهای نخستین، ناگهان توقف نموده و فرمودند، «انا لله و انا الیه راجعون» اشک از چشمان مبارکشان جاری گردید، علت گریه را جویا شدند، حضرت فرمود: «هذا جبرئیل یخبرنی عن أرض بشط الفرات یقال لها کربلا یقتل فیها الحسین بن فاطمه» هم اکنون جبرئیل مرا به سرزمینی آگاه نمود که در کنار شط فرات قرار دارد و نامش کربلا است، حسین فرزند فاطمه در آن سرزمین به شهادت می‌رسد. از قاتل او جویا شدند فرمود: «رجل یقال له یزید و کأنّی انظر الی مصرعه و مدفنه» مردی که نامش یزید است و هم اکنون محل کشته شدن و دفن حسین را با چشم خود می‌نگرم. آنگاه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ با حالت غمگین و ناراحت از سفر برگشتند. سفر را ناتمام گذاشته، پس از پایان خطبه دست راست را بر سر حسن  ـ علیه السّلام ـ  و دست چپ را بر سر حسین  ـ علیه السّلام ـ  گذاشت، سپس دست مبارک را به سوی آسمان بلند نمود و فرمود: «اللهم ان محمداً عبدک و رسولک و نبیک و هذان أطائب عترتی و خیار ذریتی و... اللهم فبارک له فی قتله و اجعله من سادات الشهداء اللهم ولا تبارک فی قاتله و خاذله» بار الها! محمد بنده و پیامبر توست و این دو پاکان اهل بیت و برگزیدگان ذریة من و  اصل و ریشة من هستند این دو را در میان امتم به جانشینی خود می‌گذارم. خدایا شهادت را برای حسین  ـ علیه السّلام ـ  مبارک گردان و او را سرور شهیدان قرار ده. خدایا برای قاتل و خوار کننده‌اش برکتی قرار مده. زمانی که سخن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ به اینجا رسید، صدای مردم حاضر در مسجد به گریه بلند شد حضرت فرمود: «بتکون ولا تنصرونه؟» آیا بر او گریه می‌کنید و او را یاری نمی‌کنید؟ پس از آن از مسجد خارج شد و بعد از لحظاتی در حالی که رنگشان متغیر و چهره‌شان برافروخته بود به مسجد بازگشتند و با چشمانی گریان فرمود: «ایها الناس انی خلفت فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و اهل بیتی و مزاج مائی و ثمری لن یفترقا حتی یردا علی الحوض و انی لا أسئلکم فی ذلک الا ما أمرنی ربی أن أسئلکم المودة فی القربی فانظروا ان لاتلقونی غداً علی الحوض و قد أبغظکم عترتی و ظلمتموهم»[2] ای مردم دو گوهر گرانبها در میان شما برجای می‌گذارم: کتاب خدا و عترتم که آمیخته با آب حیاتم و ثمره وجودم می‌باشند. این دو از هم جدا نخواهند شد تا هنگامی که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و من در مورد اهل بیتم از شما چیزی جز دوستی آنان نمی‌خواهم و این چیزی است که پروردگارم به من دستور فرموده است پس مواظب باشید که در روز قیامت در کنار حوض کوثر شما را ملاقات نکنم در حالی که با اهل بیتم دشمنی نموده و بر آنان ستم کرده باشید. 


2. عزاداری صحابه پس از ارتحال پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ : 


عبدالله بن وهب از ام سلمه روایت می‌کند «قالت نحن مجتمعون نبکی لم ننم و رسول الله فی بیوتنا و نحن نسکن لرؤیته علی السریر، اذ سمعنا صوت الکرازین و السحر، قالت ام سلمه فصحنا و صاح اهل المسجد، فارتجت المدینه صیحه واحدة و اذن بلال بالفجر، فلما ذکر النبی بکی... فیالها من مصیبة؟ ما احبنا بعد بمصیبة الا هانت اذ ذکرنا و مصیبتنا به»[3] زمانی که رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در میان ما بود ما از دیدن ایشان آرامش می‌یافتیم، اما هنگامی که رحلت فرمود، اجتماع کرده بیدار بودیم، سحرگاه صدای گوسفندان بلند شده‌ ام‌سلمه می‌گوید، ما و مردمی که در مسجد جمع شده بودند بانگ برآوردیم و مدینه یکپارچه فریاد، ناله و گریه بود، نزدیک صبح، بلال مؤذن پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ بانگ اذان را سر داد، وقتی که به نام مبارک پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ  رسید با صدای بلند گریه کرد و با گریه او، اندوه چند برابر شد. وفات آن حضرت برای ما مصیبت بزرگی بود، پس از آن هر مصیبتی که بر ما وارد می‌شد با یاد مصیبت جانسوز آن حضرت آسان می‌گردید. 


ابو ذوئب هلالی می‌گوید: «پس از رسیدن خبر وفات پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ به سوی مدینه حرکت کردم پس از ورود به مدینه با گریه و آواز و سر و صدای مردم روبرو شدم، گریه‌ها به گونه‌ای بلند بود که گویا مردم برای احرام حج، محرم می‌شوند و لبیک می‌گویند «و لها  ضخرج بالبکاء تضبیح الحاج از اهلوا بالاحرام فقلت مه؟ فقالوا قبض رسول الله»[4] 


3. مرثیه سرایی فاطمه زهرا  ـ سلام الله علیها ـ : 


بخاری از انس روایت کرده است که پس از وفات پیامبر اکرم  ـ صلی الله علیه و آله ـ  فاطمه  ـ سلام الله علیها ـ  می‌فرمود: «و ابتاه ربا دعاه، یا ابتاه من جنة الفردوس ماواه یا اتباه الی جبرئیل ننعاه...»[5] ای پدربزرگوار که دعوت پروردگارت را لبیک گفتی! ای پدری که فردوس برین جای توست! ای پدری که جبرییل می‎خواهد تو را همراه خود  ببرد. پس از آن که جنازه آن حضرت را دفن کردند، به انس بن مالک فرمود: چگونه راضی شدید که خاک بر بدن رسول خدا بریزد. 


در روایت دیگری آمده است که آن حضرت در وفات پدر چنین گفت «ماذا علی من ثم تربة احمد ان لایشمّ مد الزمان غوالیا صبّت علی مصائب لو انها صبت علی الایام عدن لیالیاً»[6] در این مصیبت اگر به جای من روزگار بود روز سپیده‎اش شب تاریک می‎نمود. 


حضرت زهراء همچنین در لحظات آخر عمر پدر، سخت اشک می‎ریخت، پیامبر اسلام  ـ صلی الله علیه و آله ـ نه تنها نهی نکرد بلکه فرمود: «والذی بعثنی بالحق، یا لحق لقد بکا ببکائک عرش الله و ما حوله من الملائکة و السموات و الارضون و ما فیها» 


قسم به آن کسی که مرا به رسالت برانگیخت همانا از گریة تو، عرش خدا و ملائکه و آسمان‎ها و زمین و تمام موجودات گریستند.[7] 


و همچنین بعد از رحلت مادرش خدیجه کبری حضرت فاطمة ـ سلام الله علیها ـ اشک می‎ریخت و گاهی به رسول خدا می‎آویخت و می‎گریست و می‎گفت مادرم کجاست، مادرم کجاست؟[8] 


و در حدیث دیگر  می‎خوانیم که «ان فاطمة کانت تذور قبر عمها حمزة کل جمعة فتصلی و تبکی عنده»[9] فاطمه در هر روز جمعه، قبر عمویش حمزه را زیارت می‎کرد، نماز می‎خواند و اشک می‎ریخت. 


4. گریستن خلیفه اول و دوم در سوگ پیامبر اکرم  ـ صلی الله علیه و آله ـ  که ایمن وانس بن مالک روایت کرده‌اند خلیفه اول پس از وفات رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ به خلیفه دوم گفت:‌ «انطلق بنا الی ام ایمن نزورها فلما انتهینا الیها بکت، فقال لها: ما یبلیک؟...[10] 


به زیارت ام ایمن برویم، پس از ورود ما،  ام ایمن گریه کرد ابوبکر گفت چرا گریه می‎کنی؟ پیشگاه خداوند برای رسول بهتر است ام ایمن گفت: این را می‎دانم و گریه من از این جهت نیست بلکه گریه من بدان جهت است که وحی دستورات الهی قطع شده و ما از بهره‎گیری آن محروم شدیم، این سخنان در اسامه موجب تحریک آن دو گردید به گونه‎ای که پس از سخنان وی خلیفه اول و دوم شروع به گریه کردند. 


در روایت دیگری از عایشه آمده است که «پدرم نزدیک جنازة پیامبر آمده و سه مرتبه پیشانی آن حضرت را بوسید، در مرتبة اول گفت وانبیاه مرتبه دوم گفت واصغیاه و مرتبه سوم گفت واخلیلاه مات رسول‎الله»[11] 


5. گریة امیرالمؤمنین علی ـ علیه السّلام ـ  و ابن عباس در هنگام عبور از سرزمین کربلا؛ ابن عباس می‎گوید همراه علی  ـ علیه السّلام ـ  در جنگ صفین از سرزمین نینوا گذشتم به من فرمود: «یا ابن عباس أتعرف هذا الموضع قلت له ما اعرفه یا امیرالمؤمنین فقال  ـ علیه السّلام ـ : لو عرفته کمعرفتی لم تکن تجوزه حتی تبکی کبکائی قال: فبکی طویلاً حتی اخضلت لحیته وسالت الدموع علی صدره و بکینا معاً و هو یقول: اوه اوه مالی و لال أبی سفیان مالی و لال حرب،‌ حرب الشیطان و اولیاء الکفر صبراً ابا عبدالله ثم بکی بکاء طویلاً و بکینا معه حتی سقط لوجه و غش علیه طویلاً ثم أفاقت؛ ای ابن عباس آیا این سرزمین را می‌شناسی؟ عرض کردم خیر ای امیرمؤمنان، آن حضرت فرمود: اگر مثل من آن را می‌شناختی از اینجا عبور نمی‌کردی مگر آن که مانند من می‌گریستی، آنگاه شروع به گریستن کرد تا اینکه اشک محاسن ایشان را گرفت و بر سینه مبارکشان جاری شد. ما نیز با آن حضرت گریستیم. علی  ـ علیه السّلام ـ  می‌فرمود: شگفتا ما را با آل ابوسفیان و آل حرب حرب شیطان و اولیای کفر،‌ چه کار! در همین حال فرمود:‌ ای عبدالله صبر و مقاومت داشته باش و آنگاه بسیار گریست و ما نیز با و گریستیم، به گونه‌ای که آن حضرت با صورت به زمین فرود آمد و از هوش رفت و پس از مدتی به هوش آمد، اصبغ بن نباته نیز می‌گوید: «همراه علی  ـ علیه السّلام ـ  از سرزمین کربلا گذر کردیم، محل سوار شدن،‌ پیاده شدن و محل ریختن خونهای شهدا را به من نشان داد و فرمود: در این محل جوانانی از آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ کشته می‌شوند که آسمانها و زمین بر آنها گریه خواهند کرد.[12] 


همچنین عبدالله بن نجی از پدرش نقل می‌کند: «در کنار علی  ـ علیه السّلام ـ  عازم جنگ صفین بودیم، ناگهان علی  ـ علیه السّلام ـ  فریاد زد: «اصبر یا اباعبدالله بشط الفرات قلت و ماذا؟ قال دخلت علی رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ ذات یوم و عیناه تفیضان،‌ قلت یا نبی الله أغضبک أحد؟ ما سال عینیک تفیضان؟ قال بل قام من عندی جبرئیل قبل فحدثنی ان الحسین یقتل بشط الفرات...»[13] ای اباعبدالله در کنار شط فرات توقف نما عرض کردم مگر چه شده است؟ فرمود: روزی نزد رسول خدا وارد شدم، چشمان مبارکش پر از اشک بود عرض کردم: یا رسول الله کسی شما را ناراحت کرده است؟ چرا چشمانتان پر از اشک شده است؟ فرمود: نه بلکه جبرئیل نزد من آمد و مرا از شهادت حسین در کنار شط فرات آگاه ساخت و گفت آیا از خاک آنجا می‌خواهی؟ گفتم: بلی، آنگاه مشتی از خاک آنجا را به من داد. از آن زمان ریزش اشک امانم نمی‎دهد.» 


6. اقدام نمادین عبدالله عمر پس از وفات رسول خدا؛ 


عبدالله عمر پس از وفات رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ هیچ نخلی را نکاشت «ما غدست منذ قبض رسول الله»[14] 


نتیجه این شد که عزاداری و گریه از سنت‌های پیامبر اکرم  ـ صلی الله علیه و آله ـ  بوده و نیز در میان اصحاب و یاران پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ کاملاً شایع بوده است که جای هیچ شکی را باقی نمی‌گذارد. 


 «والسّلام» 

منبع: www.salam-shia.com 

  



--------------------------------------------------------------------------------


[1] . سیرة الحلبیه، حلبی، ج2، ص260 ـ وسایل الشیعه، حرّعاملی،‌ج2، ص924 ـ مغازی، واقدی، ج1، ص315؛ 2. طبقات، ابن سعد، ج8، ص282 ـ سیره ابن هشام، ج4، ص22؛ 3. صحیح بخاری، ج1، کتاب الجنائز، باب 828، ص158 ـ فتح الباری، ج3، ص135؛ 4. جامع الاصول، محمدبن اثیر جزری، ج11، ص95، شماره 8566. 


[2] . مقتل،‌ابن جوزی، ج1، ص164. 


[3] . ابن عبدالله قرطبی، اسد الغابة، ج5، ص102. 


[4] . اسد الغابه (پیشین)، ج5، ص102،‌ ر.ک: ابن اثیر جزری، جامع الاصول رقم، 8534،‌و بخاری المغازی، ص138، و انسایی ج4، ص13 و رواه احمد و ابن ماجه. 


[5] . حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین (دکن مطبعة مجلس دائرة المعارف النعمانیه) کتاب الجنائز ج 1 و در ک دهلوی، مختصر حیاة الصحابه ص 285. 


[6] . ابوالعباس قسطلانی، ارشاد الساری فی شرح صحیح بخاری، ج 2 ص 406. 


[7] . محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، (بیروت، داراحیا التراث العربی، جاپ سوم، 1403) ج 22، ص 484. 


[8] . ابن واضح یعقوبی، تاریخ بعقوبی، ترجمة محمد ابراهیم آیتی (مرکز انتشارات علمی فرهنگی آموزش عالی، چاپ سوم 1362) ج 1، ص 390. 


[9] . مستدرک الصحیحین (پیشین) ص 377. 


[10] . ابو نعیم اصفهانی، حلیة الاولیاء (مصر مطبعة السعادة) ج 2، ص 67، شماره 147؛ و دلائل النبوة،‌ بیهقی،‌ج7، ص266، و سنن ابن ماجه، ج1، ص524 حدیث 1635. 


[11] . نورالدین ابوالحسن،‌علی ابن ابی‌بکر هیثمی، مجمع الزوائد (بیروت،‌دارالکتاب العربی) ج9، ص33، و مختصر حیاة الصحابه دهلوی (پیشین) ص 285 و البدایة ج 5، ص 241. 


[12] . ابوالمظفر، بسط‌بن‌جوزی، تذکرة الخواص (بیروت، دارالکتب العلمیه) ص225؛ و مقتل خوارزمی (پیشین) ص162؛ ر.ک: نصربن مزاحم، کتاب صفین،ص58. 


[13] . ر.ک: حافظ شمس‌الدین محمدبن احمد ذهبی، سید اعلام النبلأ (بیروت، مؤسسة الرسالة) ج3، ص288 و امام حنبل، مسند ص85،‌ و ر.ک: کتاب الفتن، حدیث 259و... 


[14] . نورالدین علی بن ابی‌بکر هیثمی، مجمع الزوائد (بیروت، دارالکتاب العربی) ج5، ص268؛ و ر.ک: دهلوی، مختصر حیاة الصحابه، ص285 و البدایه، ج5، ص241.