طرح سؤال:

یکی از شبهات و سؤالاتی که پیرامون بحث امامت مطرح کرده‌اند این است که در سلسه نورانی امامان هدایت، چرا «امامت» به فرزندان شان منتقل می‌شد با اینکه آن بزرگواران برادرانی نیز داشتند، مانند امام حسن عسکری علیه السلام که برادرش جعفر بود. پس چرا مقام «امامت» به فرزندش حضرت بقیة الله ارواحناه فداه منتقل شد نه به برادرش؟



پاسخ: از این سؤال می‌توان جوابهای متعدد ارائه کرد:

پاسخ نقضی: در میان ائمه اطهار علیهم السلام بعد از شهادت امام حسن علیه السلام، مقام امامت به برادرش حضرت امام حسین سید الشهداء علیه السلام، منتقل شد. بنا براین، با وجود این مورد این سؤال کلیت ندارد.

پاسخ حلی:

در باور شیعه،‌ مقام «امامت» عهد الهی است که فقط افراد شایسته به آن مقام می‌رسند؛ ‌نه همه افراد انسان. به عبارت دیگر: «امامت» همانند «نبوت» از جمله مقاماتی است که خداوند آن را جعل کرده و به کسانی که لایق آن باشد واگذار می‌نماید؛ زیرا در «امامت» ویژگیهائی همانند عصمت، اعلمیت و.. شرط است که خداوند آن را اعطاء می‌نماید.لذا هر کسی این ویژگی ها را نداشته باشد به این مقام دست نخواهد یافت؛ هرچند برادر و یا پسر امام باشد. روی این لحاظ خداوند همانگونه که پیامبران و رسولانش را برگزیده؛ امامان هدایت را نیز برگزیده و اسامی آنان را به رسول خدا صلی الله علیه وآله عرضه کرده و حضرت نیز آن پیشوایان برگزیده را برای امت اسلامی معرفی نموده‌ است. 

برای روشن شدن مطلب، عقیده امامیه را در رابطه با مقام امامت از زبان بزرگان شیعه بیان می‌کنیم:
نظربزرگان شیعه در مورد امامت
بزرگان امامیه تصریح کرده‌اند که جعل و نصب مقام «امامت» مستقیماً‌ به دست خداست و هیچ بشری حتی پیامبر،‌ حق جعل و نصب و واگذاری آن را به دیگران ندارند.

الف) علامه حلی:

علامه حلی در یک عبارت کوتاه کلامی،‌ از باب قاعده لطف، امامت را لطف الهی دانسته و نصب و تعیین آن را از آن خدا می‌داند: المقصد الخامس: فی الإمامة، الإمام لطف فیجب نصبه على الله تعالى تحصیلا للغرض.[1] 
مقصود از تعبیر: «الامام لطف» این است که «امامت» هم نظیر «نبوت» از مسائلی است که از حد توان بشر بیرون است. همانگونه که نبوت از طریق وحی و تعیین الهی است؛ تعیین امام نیز از جانب خداست.

ب) شهید ثانی:

شهید ثانی از علمای قرن هفتم می‌نویسد: وجود امام، لطف از جانب خداوند (در راستای هدایت انسان) است که آن را انجام داد. و ایجاد این لطف‌ بر خداوند واجب است؛ زیرا ایجاد امام، عام است شامل ریاست دنیوی و شریعت می‌شود. و امام به خاطر عصمتی که در وجود اوست؛ صلاح و مصلحت امور زندگی و اخروی مردم را پیش کشیده و فساد را از آنها دور می‌سازد که این درک مصلحت و دفع مفسده، برای سایر مردمی که عصمت را ندارند مقدور نیست. بنا براین،‌ باید امام را که دارای این ویژگی ها است؛‌ خداوند معین کند.[2]
 
ج) علامه مظفر:

علامه مظفر از علمای متأخرین در کتاب عقائید الامامیه می‌نویسد: اعتقاد ما براین است که «امامت» همانند «نبوت» به نص از جانب خداوند است که این نص توسط رسول خدا یا امامی که به نص خدا به این مقام برگزیده شده است؛‌ هنگام معرفی امام بعدش بیان کرده‌است. و مقام «امامت»‌ همانند مقام «نبوت» به نص خداست. بنا براین،‌ مردم حق ندارند در باره کسانی که خداوند آنان را هدایتگر عموم بشر قرار داده با هم مخاصمه کنند ؛ چنانچه که مردم حق تعیین و انتخاب امام را ندارند؛‌ زیرا شخصی که دارای نفس قدسی و استعداد تحمل بار سنگین امامت عامه و هدایت کل بشر را دارد؛‌ جز با معرفی خدا شناخته نمی‌شود و جز به تعیین خدا معین نمی‌شود. (یعنی؛ واجب است که فقط خداوند آن را معین و معرفی کند.)[3] 

دلایل الهی بودن جعل امام 

در اثبات سخن امامیه (الهی بودن جعل امام) دلائل متعدد از قرآن و روایات وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

الف: آیات قرآن

آیه اول: وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ. (بقره/124)
(به خاطر آورید) هنگامى‌که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند.
این آیه در مورد جعل «امامت» صحبت می‌کند، نه جعل نبوت؛ ‌زیرا حضرت ابراهیم قبل از این جعل الهی، نبی و رسول بود.؛ لذا مراد از «عهد» در آیه،‌ عهد «امامت»‌ است نه عهد «نبوت». مفسران فریقین گفته اند که مراد از عهد، عهد امامت است. در این جا به سخنان سه تن از مفسران اهل سنت اشاره می‌کنیم. 
بیضاوی در تفسیر «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ» می‌گوید: این جمله، پاسخی است به خواست ابراهیم علیه السلام تا به او توجه دهد که در ذریه او ظالمان قرار دارد و به شخص ظالم امامت نمی‌رسد؛ زیرا «امامت»‌ امانت و عهد از خداست و ظالم صلاحیت این امانت را ندارد.[4] 
طبری از مفسران به نام اهل سنت در ذیل آیه از مجاهد نقل می‌کند: {لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ} قال: لا یکون إماماً ظالماً. یعنی؛‌ امام ظالم نیست.[5] 
ابن کثیر از دیگر مفسران اهل سنت در تفسیر آیه می‌گوید: خداوند بلند مرتبه در این آیه، بر شرافت ابراهیم خلیل و بر اینکه خداوند او را امام و پیشوای مردم قرار داده؛ آگاهی می‌دهد.[6] 
بعد از این که روشن شد مراد، عهد امامت است؛ جمله: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً» به صراحت می‌رساند که جعل مقام «‌امامت»‌ تنها به دست خداوند است نه به دست انسان؛ زیرا در این جمله خداوند جعل را به خودش نسبت داده و آن را یک هدیه الهی برای انسان می‌داند.

آیه دوم: وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَیَعْقُوبَ نافِلَةً وَکُلاًّ جَعَلْنا صالِحینَ وَجَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا وَأَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْراتِ وَإِقامَ الصَّلاةِ وَإیتاءَ الزَّکاةِ وَکانُوا لَنا عابِدینَ (انبیاء/73- 72) 
«و اسحاق و یعقوب را [به عنوان نعمتى‏] افزون به او بخشودیم و همه را از شایستگان قرار دادیم. و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مى‏کردند، و به ایشان انجام دادن کارهاى نیک و برپاداشتن نماز و دادن زکات را وحى کردیم و آنان پرستنده ما بودند.» 
وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَکانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ (سجده/ 24)
«و چون شکیبایى کردند و به آیات ما یقین داشتند، برخى از آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مى‏کردند.»
این آیات علاوه بر این که شرایط و صفات امام را بیان می‌کند؛ از این که جعل را به خود خداوند نسبت داده است؛ صریح در این است که جعل و نصب مقام امامت به دست خدا است.

آیه سوم: وَرَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَیَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَتَعالى‏ عَمَّا یُشْرِکُونَ (قصص/ 68)
«و پروردگار تو هر چه را بخواهد مى‏آفریند و برمى‏گزیند، و آنان اختیارى ندارند. منزّه است خدا، و از آنچه [با او] شریک مى‏گردانند برتر است.»
شیخ طوسی از مفسران شیعه در مورد مای «‌ما کان»‌ دو وجه را ذکر کرده‌است:

وجه اول:‌ این که «ما» نافیه باشد در این صورت باید بر کلمه «ویختار» وقف کرد و جمله بعد، از ماقبلش جدا معنا می‌شود‌ یعنی؛‌ اختیار به دست آنها نیست؛‌ بلکه به دست خداست.

وجه دوم:‌ »ما»‌ موصوله باشد در این صورت هردو جمله به هم وصل است معنا این می‌شود : پرودگار تو هرچه را بخواهد می‌آفریند و آنچه را برای آنان خیر و مصلحت دارد بر می‌گزیند.[7] 

اگر دقت شود نتیجه‌ی هر دو وجه یکی است و آن اینکه گزینش نبی و نزول قرآن و مصلحت اندیشی برای انسان در اختیار خداست نه در اختیار مردم؛ زیرا اختیار به دست کسى است که علم به احوال انسان داشته باشد و چنین علمى مربوط به خداوند است. 

شأن نزول آیه

مفسران شأن نزول این آیه را در مورد ولید بن مغیره (مرد ثروت مند مکه) و عروة بن مسعود ثقفى (رئیس طائف) ذکر کرده‌اند که مشرکان گفتند: چرا قرآن بر این دو نفر نازل نشد؟ وَقالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیم. أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ورَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ. (زخرف/ 31- 32)
و گفتند: «چرا این قرآن بر مرد بزرگ (و ثروتمندى) از این دو شهر(مکه و طائف) نازل نشده است؟!»آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم مى‏کنند؟! ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضى را بر بعضى برترى دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده (و با هم تعاون نمایند)؛ و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع‏آورى مى‏کنند بهتر است! 
آنگاه خداوند در آیه‌ی 68 سوره قصص، جواب این گفتار مشرکان را داده است که اختیار جعل نبوت و نزول قرآن به دست خداست بر هر که بخواهد آن را نازل می‌کند.

کیفیت استدلال علامه مجلسی در آیه 

ایشان بعد از این که آیات:31- 32 سوره زخرف را بعد از آیه‌ی مورد بحث ذکر نموده؛ بر عدم صلاحیت و اختیار انسان درگزنیش امام، این گونه استدلال می‌نماید: این دو آیه، صریح در این است که قسمت و تقدیر روزی و مراتب دنیوی به دست خداست؛ پس مراتب اخروی و درجات معنوی، همانند نبوت و امامت که یک مقام بلند معنوی و خلافت دینی است سزاوارتر است که به تعیین خدا باشد و خداوند تعیین آن را به بندگان موکول ننماید. و نیز طبق این آیات، عقل بندگان از قسمت درجات دنیوی قاصر است؛ پس به طریق اولی عقل بشر از تعیین امامت که یک ریاست دنیوی و دینی است قاصر است. روی این لحاظ بشر نمی‌تواند امام را تعیین کند. و سپاس خدا را که این دو امر در این دو آیه به صورت روشن بیان شده که هیچ گونه شکی در آن نیست.[8] 

آیه چهارم: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِین.( مائده/67)
«اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن و اگر نکنى پیامش را نرسانده‏اى. و خدا تو را از [گزند] مردم نگاه مى‏دارد. آرى، خدا گروه کافران را هدایت نمى‏کند.»‏
به اعتراف مفسران و مورخان این آیه در باره ابلاغ ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده‌است.
حاکم حسکانی از محدثان به نام اهل سنت نقل کرده که ابن عباس و جابر بن عبدالله انصاری می‌گویند: انتصاب علی علیه السلام به مقام خلافت، به دستور خداوند انجام شد.
ابن عباس و جابر می‌گویند: خداوند محمد (ص) را امر نمود که على را بر ولایت و پشوایی مردم‏ منصوب کند، پیامبر از این ترسید که مردم بگویند از پسر عموى خودش طرفدارى کرد و در این موضوع طعنه بزنند، پس خداوند به او وحى کرد: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» پس از نزول آیه، رسول خدا صلی الله علیه وآله در غدیر خم ولایت او را اعلام کرد.[9] 
این آیه، بهترین دلیل بر این است که امر «امامت» عهد الهی و در تحت اختیار خداوند است و هیچ بشری حتی پیامبرش نمی‌تواند در جعل و نصب آن دخالت کند و اگر رسول خدا صلی الله علیه وآله حضرت علی را در غدیر به این مقام نصب فرمود؛ به امر خدا و ابلاغ پیام خدا بوده‌است.

ب: روایات

همانگونه که آیات قرآن صریح در این است که امر «امامت» به دست خداوند است؛ روایات فراوانی نیز وجود دارد که این مطلب را اثبات می‌نماید:

روایت اول:

ابن کثیر در سیره نبویه، روایتی از رسول خدا نقل کرده که به تصریح پیامبر، واگذاری امر خلافت و امامت به دست خداوند ‌است نه به انتخاب خودش و نه دیگران.
زهری می‌گوید: رسول خدا صلی الله علیه وآله بر قبیله بنی عامر بن صعصعه وارد شد و آنها را به سوی خداوند دعوت کرد و خودش را به عنوان فرستاده خدا معرفی نمود مردی به نام بیحره (یا بحیره) که از بزرگان آن قبیله بود به قوم خود گفت: به خدا سوگند اگر من این جوان از قریش را برگزینم توسط او تمام عرب را می‌گیرم سپس به رسول خدا عرض کرد : اگر ما امر تورا متابعت کنیم و خداوند تو را بر مخالفانت پیروز گرداند؛ آیا امر جانشنی بعد از تو برای ما خواهد بود؟ رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «الامر لله یضعه حیث یشاء». این امر به دست خداست به هر کسی بخواهد می‌دهد. آن مرد گفت‌: آیا می‌خواهی سینه های ما را مورد هدف [تیرهای] جنگجویان عرب قرار دهی و هنگامی که خداوند تو را پیروز گرداند جانیشنی تو برای غیر ما باشد! در این صورت ما به امر تو محتاج نیستیم و آنها از دعوت رسول خدا سرباز زدند.[10] 
ابن کثیر نظیر همین روایت را که در جریان دعوت قبیله بنی کلاب است از پیامبر آورده‌است. تعبیر حضرت در پاسخ نظیر پرسش فوق، این است: الْأَمْرُ لِلَّهِ فَإِنْ شَاءَ کَانَ فِیکُمْ وَکَانَ فِی غَیْرِکُمْ؛ اختیار به دست خدا است اگر او بخواهد امر امامت در شما خواهد بود و گر نه در قبیله‌ی دیگرى است.[11]
 ‏
روایت دوم:

در روایت دیگر،‌ رسول خدا صلی الله علیه وآله تصریح می‌کند که خداوند من و اهلبیتم را از میان بندگانش برگزید. مرا پیامبر و علی را وصی من قرار داد و در این گزینش، بندگان خدا هیچ گونه اختیار ندارند:
از انس نقل شده است که پیامبر اکرم فرمود: خداوند آدم را از گل آنگونه که خواست آفرید. سپس خداوند فرمود: «ویختار»یعنی؛ خداوند من و اهل بیتم را بر جمیع مردم انتخاب کرد. ما را برگزید، برای من مرتبه نبوت داد و علی بن ابى طالب را وصى قرار داد. آنگاه فرمود: «ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» یَعْنِی مَا جَعَلْتُ لِلْعِبَادِ أَنْ یَخْتَارُوا وَلَکِنِّی أَخْتَارُ مَنْ أَشَاءُ فَأَنَا وَأَهْلُ بَیْتِی صَفْوَةُ اللَّهِ وَخِیَرَتُهُ مِنْ خَلْقِه. یعنى اختیار انتخاب را به مردم نداده‏ام ولى من [خدا] بر مى‏گزینم کسى را که میخواهم پس من و اهل بیتم برگزیده و امتیاز دار از میان مردمیم.[12] 

روایت سوم

عمرو بن اشعث می‌گوید: ما در حدود بیست نفر خدمت حضرت امام صادق علیه السّلام بودیم. حضرت رو به جمعیت نموده فرمود: شما خیال می‌کنید در مسأله امامت، امام مى‏تواند هر کس را که بخواهد به جانشینى خود تعیین کند. بعد فرمود: وَاللَّهِ إِنَّهُ لَعَهْدٌ مِنَ اللَّهِ نَزَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله إِلَى رِجَالٍ مُسَمَّیْنَ رَجُلٍ فَرَجُلٍ حَتَّى یَنْتَهِیَ إِلَى صَاحِبِهَا « به خدا قسم این عهدی است از جانب خدا که به پیامبر ابلاغ کرده و مردان معینى را با نام و نشان یکى پس از دیگرى مشخص نموده تا منتهى بصاحب آن شود.»[13] 
روایات دراین باره فراوان است در این جا به همین مقدار بسنده می‌شود.
نتیجه کلی:
با در نظر داشت آیات قرآن و روایات فوق، نتیجه این است: مقام «امامت»‌ (که محور اتصال انسان با خدا و استمرار نبوت است؛) همانند مقام «نبوت» تحت اختیار خداوند است. به این بیان که خداوند این مقامات را خودش جعل می‌کند و پیامبر و امام را برای تصدی این امور بر می‌گزیند و در جعل این امور و نصب متصدیان آن ها، بشر هیچ گونه نقش و اختیاری ندارند؛‌ چون برای نبوت وامامت ویژگیهای شرط است که عقل بشر قاصر از درک باطن انسان و تشخیص و احراز آن ویژگی ها برای فرد است. 
کلمات بزرگان فقهاء و علماء، که بیانگر عقیده شیعیان در باره نبوت و امامت است؛ نیز هماهنگ با مضمون آیات قرآن و روایات است. و حتی نظر بزرگان اهل سنت که بعضی را در ذیل آیه‌ی امامت بیان کردیم این است که جعل مقام امامت به دست خداست و خداوند خود شخصی را به این مقام بر می‌گزیند.
بنا براین،‌ اگر در سلسله خاندان پیامبر، مقام امامت به فرزندان آنها منتقل می‌شد؛ به انتخاب و اختیار خداوند بوده‌است و حتی خود آنان نیز در این امر اختیاری نداشتند و اگر امامی،‌ مقام امامت را بعد از خودش به فرزندش می‌سپرد و او را به عنوان امام به جانشینی خود معرفی می‌کرد؛ به دستور خداوند بوده‌است. از این جا روشن می‌شود، هر کسی که لیاقت و شایستگی این مقام را داشت به آن دست یافت.
ریشه این گونه پرسشها در این مطلب نهفته است که می‌گویند: در نظر شیعه، «امامت»‌ یک امر موروثی است به همین جهت از پدر به فرزند رسیده است. در حالیکه با توجه به مطالبی که بیان شد؛‌ این سخن صحیح نیست؛‌ زیرا در نظر شیعه، امامت مقام الهی و تکوینی و وراثت روحی و معنوی است؛‌ به این معنا که روح امام بعد همانند روح امام قبل،‌ استعداد و شایستگی پذیرش کمالات و افاضات الهی را دارد و هر کسی این استعداد و لیاقت را داشته باشد خداوند این مقام را به او می‌دهد. به همین جهت در روایات است که رسول خدا به علی فرمود: یَا عَلِیُّ أَنْتَ صَاحِبُ حَوْضِی وَصَاحِبُ لِوَائِی وَمُنْجِزُ عِدَاتِی وَحَبِیبُ قَلْبِی وَ وَارِثُ عِلْمِی وَأَنْتَ مُسْتَوْدَعُ مَوَارِیثِ الْأَنْبِیَاءِ..
«اى على تو صاحب حوض منى پرچمدار منى و بر آورنده وعده‏هاى منى دوست دل منى وارث علم منى و امانت دار مواریث پیغمبرانى. [14]
بنا براین،‌ مقام امامت مقام وراثت علم و مواریث انبیاء‌ سلف است نه وراثت سببی و نسبی.
در لابلای سخنان متذکر شدیم که خداوند اسامی امامان هدایت را برای رسول خدا بیان کرده و آنحضرت نیز این مطلب را برای مردم بیان کردند . بهترین و جامع ترین روایت در این رابطه حدیث لوح جابر بن عبدالله انصاری است که ایشان در زمان تولد حضرت امام حسین علیه السلام آن را از نزد حضرت زهرا سلام الله علیها دریافت کرد و برای خودش نسخه برداری نمود و در زمان امام باقر علیه السلام نزد حضرت آورد که طبق املاء حضرت برابر بود. 
در این لوح که از جانب خداوند برای پیامبر داده شده؛ اسامی تمامی ائمه علیهم السلام درج شده‌است. این حدیث را مرحوم کلینی در کافی از راویان موثق امامی نقل کرده که در صحت آن شکی نیست و به تعبیر خود امام باقر علیه السلام اگر در این باره هیچ روایتی به غیر از این نداشته باشیم همین روایت به تنهایی برای ما کافی و حجت قاطع است.[15] 
منابع برای مطالعه: همان کتابهای است که در این مقاله استفاده‌شده است.
پاسخ دهنده: علیجان محمدی (قره‌باغی)


[1]:الحلی الأسدی، أبی منصور الحسن بن یوسف بن المطهر، شرح التجرید ص، 362. عبارت علامه را این عبارت از علامه تستری توضیح می‌دهد: ان القول فی الخلافة اثنان: ولا ثالث لهما الأول: ما ذهب إلیه الشیعة من ان الامام لطف ولا بد فیه من العصمة والعلم بمصالح الأمة وغیرهما من الشرائط فیجب نصبه على الله تعالى تحصیلا للغرض ولأن العصمة من الأمور الخفیة التی لا یعلمها الا عالم السرائر، فیجب أن یکون منصوصا من عنده أو من رسوله والثانی ما علیه العامة من انه واجب علینا ویکون باختیار الأمة، (إحقاق الحق للتستری ج 3 ، ص 484)
[2]:الشهید الثانی ، (متوفای : 966 )،‌ حقائق الإیمان، ص 154، تحقیق : السید مهدی الرجائی، إشراف : السید محمود المرعشی، ناشر : مکتبة آیة الله العظمى المرعشی النجفی- قم طبع الأولى: 1409)
[3]:نعتقد أن الإمامة کالنبوة لا تکون إلا بالنص من الله تعالى على لسان رسوله أو لسان الإمام المنصوب بالنص إذا أراد أن ینص على الإمام من بعده، وحکمها فی ذلک حکم النبوة بلا فرق، فلیس للناس أن یتحکموا فیمن یعینه الله هادیا ومرشدا لعامة البشر، کما لیس لهم حق تعیینه أو ترشیحه أو انتخابه، لأن الشخص الذی له من نفسه القدسیة استعداد لتحمل أعباءالإمامة العامة وهدایة البشر قاطبة یجب ألا یعرف إلا بتعریف الله ولا یعین إلا بتعیینه.( المظفر، الشیخ محمد رضا، (متوفاى 1383) عقائد الإمامیة، ص 75 ، ناشر: انتشارات أنصاریان، إیران – قم.)
[4]:إجابة إلى ملتمسه وتنبیه على أنه قد یکون فی ذریته ظلمة أو أنهم لا ینالون الإمامة، لأنها أمانة من الله تعالى وعهد والظالم لا یصلح لها.( البیضاوی، ناصر الدین ابوالخیر عبدالله بن عمر بن محمد، أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی)، ج1 ، ص397ـ 398، الناشر: دار الفکر ـ بیروت)
[5]:الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر جامع البیان عن تأویل آی القرآن،ج1 ، ص 738 ، ناشر: دار الفکر، بیروت – 1405هـ
[6]:یقول تعالى منبّهاً على شرف إبراهیم خلیله، وأن الله جعله إماماً للناس. (ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (متوفای774هـ)، تفسیر القرآن العظیم، ج1، ص169.ناشر: دار الفکر- بیروت – 1401هـ) 
[7]:الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفای460هـ)، التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏8، ص 170، تحقیق وتصحیح: أحمد حبیب قصیر العاملی، ناشر: مکتب الإعلام الإسلامی، الطبعة الأولى، 1409هـ 
[8]:المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏23 ، ص 67 ، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء- بیروت - لبنان، الطبعة الثانیة المصححة، 1403- 1983 م.
[9]:عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالا أَمَرَ اللَّهُ مُحَمَّداً أَنْ یَنْصِبَ عَلِیّاً لِلنَّاسِ- لِیُخْبِرَهُمْ بِوَلَایَتِهِ- فَتَخَوَّفَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله أَنْ یَقُولُوا حَابَى ابْنَ عَمِّهِ- وَأَنْ یَطْعَنُوا فِی ذَلِکَ عَلَیْهِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ:یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْآیَةَ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ بِوَلَایَتِهِ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ. (الحاکم الحسکانی، عبید الله بن محمد الحنفی النیسابوری، شواهد التنزیل،ج‏1، ص256، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، ناشر: مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامی- مجمع إحیاء الثقافة، الطبعة الأولى، 1411- 1990م) 
[10]:ابن کثیر الدمشقی، إسماعیل بن عمر ابوالفداء القرشی (متوفای774هـ)، السیرة النبویة،ج 2 ، ص 158، طبق برنامه الجامع الکبیر. ایشان همین روایت را در البدایة والنهایة،ج 3 ، ص 171، (نشر مکتبة المعارف– بیروت) نیز نقل کرده‌ است. و عسقلانی شافعی در الإصابة فی تمییز الصحابة، ج 1، ص 52، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل – بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.
[11]:ابن شهرآشوب، رشید الدین أبی عبد الله محمد بن علی السروی المازندرانی (متوفای588هـ)، مناقب آل أبی طالب،ج1 ، ص 221 ، تحقیق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المکتبة والمطبعة الحیدریة، 1376هـ 1956م؛ المجلسی، محمد باقر (متوفای 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 23 ، ص 71 ، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء- بیروت- لبنان، الطبعة الثانیة المصححة، 1403 - 1983 م.
[12]:همان، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏23 ، ص 74 ، 
[13]:همان،‌ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏23 ، ص 76 
[14]:الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفای381هـ)، الأمالی، ص 307، تحقیق و نشر: قسم الدراسات الاسلامیة - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة الأولى، 1417هـ 
[15]:الکلینی الرازی، أبی جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفای328 هـ)، الأصول من الکافی، ج‏1 ، ص 527 ، ناشر: اسلامیه‏، تهران‏، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش. روایات دیگر نیز در همین رابطه در منابع ذیل نقل‌ شده‌است: اعلام الورى بأعلام الهدى، ص 397،‌ و کشف الغمة فی معرفة الأئمة،ج‏2، ص510، وکمال الدین و تمام النعمة ،ج‏1، ص 253