جواب اجمالی: 

در حجم زیادی از روایات اهل سنت این مطلب آمده که پیامبر اکرم  ـ صلی الله علیه و آله ـ  در سوگ مصائب آیندة حسین ابن علی  ـ علیه السّلام ـ  اشک ریختند، مانند گریة حضرت، هنگام ولادت امام حسین  ـ علیه السّلام ـ ، سوگواری حضرت در منزل ام سلمه، زینب، عایشه و همین طور گریة رسول خدا در خانة امام علی  ـ علیه السّلام ـ  هنگام روبرو شدن با بنی‌هاشم و همچنین گریة حضرت و اصحاب، هنگام اطلاع از شهادت امام حسین  ـ علیه السّلام ـ  و گریة امیرالمؤمنین علی  ـ علیه السّلام ـ  و ابن عباس در هنگام عبور از سرزمین کربلا و... 

جواب تفصیلی: 

بدون تردید یکی از مصیبتهای جانسوز و فراموش نشدنی در تاریخ اسلام، حادثة جانگداز عاشورا و کربلاست؛ به طوری که پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  بارها دربارة این حادثه سخن فرموده و ضمن پیشگویی‌هایی از چگونگی وقوع آن، بر شهادت مظلومانه فرزندشان امام حسین  ـ علیه السّلام ـ  اشک ریخته‌اند. 

در این فصل نگاهی خواهیم داشت به سیره آن حضرت دربارة حادثة کربلا به نقل از منابع معتبر اسلامی. 

پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ  نسبت به حوادث و جریاناتی که امت اسلامی با آن روبرو بوده و یا پس از ایشان روبرو می‌شده‌اند، از راه وحی و علم الهی آگاه بوده‌اند و این حقیقت را در مناسبت‌های گوناگون ابراز داشته‌اند. در روایات وارد شده که آن حضرت هرگاه امام علی  ـ علیه السّلام ـ  را می‌دید، به ایشان احترام گزارده و به طور مکرّر می‌فرمودند: «پدرم به قربان شهید بی‌یاور!» و از کیفیت صبر و تحمل وی در برابر حوادث ناگوار می‌پرسیدند. روزی پیامبراکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ  با دست، به  سر و محاسن امام علی  ـ علیه السّلام ـ  اشاره ‌نموده و ‌فرمودند: «چگونه است صبر تو در آن زمان که محاسنت با خون سرت رنگین گردد؟» 

دربارة امام حسین  ـ علیه السّلام ـ  نیز چنین پیشگویی‌هایی از آن حضرت نقل شده است، هرگاه اندوه آن حضرت شدت می‌یافت، حسین  ـ علیه السّلام ـ  را در ‎آغوش گرفته و او را به مسجد می‌آورد،اشک از چشمان مبارکشان جاری می‌شد و تربت کربلا را به دست گرفته، کودک شیرخوار خود را به اصحاب نشان داده و می‌فرمودند: «امتم فرزند مرا خواهند کشت و این خاک کربلای اوست!» سپس نحوة شهادت امام حسین  ـ علیه السّلام ـ  را بیان داشته و می‌فرمودند: 

«اندوه و بلا! وای از اندوه و بلا! کربلا سرزمین اندوه و بلا.» 

اینها نکاتی است که در روایت‌های فراوانی وجود دارد که در این بخش به بعضی از آنها اشاره خواهد شد: 

1. گریة پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ  هنگام ولادت امام حسین  ـ علیه السّلام ـ  
حافظ احمدبن حسین بیهقی به نقل از علی بن حسین  ـ علیه السّلام ـ  و آن حضرت از اسماء بنت عمیس روایت می‌کند که گفت: «من در ولادت حسن و حسین، قابلة جد‌ه‌ات فاطمه  ـ سلام الله علیها ـ  بودم. وقتی حسین  ـ علیه السّلام ـ  به دنیا آمد،‌ رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ به سراغ من آمد و فرمود: ای اسما فرزندم را بیاور. حسین ـ علیه السّلام ـ  را در پارچة سفیدی قنداق کرده به دست آن حضرت دادم. در گوش راست اذان و در گوش چپ ایشان اقامه گفتند، آنگاه او را در دامن خود گذاشته و گریستند! عرض کردم پدر و مادرم فدایت، چرا گریه می‌کنید؟ فرمود: بر این پسرم! گفتم: او که هم‌اکنون متولد شده است. فرمود: ای اسما! پسرم را گروه ستمگران خواهند کشت، خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند! آنگاه فرمود: ای اسما این مطلب را برای فاطمه مگو، چون تازه بچه‌دار شده است.»[1] 

در اسلام این نخستین مجلسی بود که در منزل رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  برای عزای حسین شهید منعقد شد و گوش دنیا تا آن روز نشنیده بود که در روز ولادت، به جای مجلس سرور و شادی، مجلس ماتم بپا کنند و در ساعت اول ولادت، به جای تبریک، خبر از شهادت طفل تازه به دنیا آمده بدهند! تاریخ از زمان آدم تا خاتم هرگز چنین رخدادی به خود ندیده است که چون فرزندی به دنیا آمده باشد، به جای هدایای مسرت‌بخش، خاک قتلگاه او را به پدر اهدا کنند! 

2. خوابی که ام‌الفضل دید 
ام‌ الفضل می‌گوید: «به محضر رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  وارد شدم و عرض کردم دیشب خواب بسیار ناراحت کننده‌ای دیدم. حضرت فرمود: خوابت را نقل کن. عرض کردم: در خواب دیدم گویا قطعه‌ای از بدن مبارک شما جدا و در دامن من گذاشته شد! حضرت فرمود: رأیت خیراً تلد فاطمه غلاماً فیکون فی حجرک، فولدت فاطمه الحسین فکان فی حجری کما قال رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ  فدخلت یوماً الی رسول الله  ـ صلی الله علیه و آله ـ  فوضعته فی حجره ثم حانت منی التفاته فاذاً عینا رسول الله تهرقان من الدموع فقال یا نبی الله بأبی أنت و امی مالک قال: اتانی جبرئیل علیه الصلاة و السلام فاخبرنی ان أمتی ستقتل ابنی فقلت هذا؟ فقال نعم و أتانی تربة حمراء؛[2] خواب خوبی دیده‌ای، از فاطمه  ـ سلام الله علیها ـ  فرزندی به دنیا می‌آید و در دامن تو رشد می‌کند. چندی بعد فاطمه حسین را به دنیا آورد؛ چنانچه رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  فرموده بود. روزی بر آن حضرت وارد شدم. حسین را در دامن خود نشاند و چشمانش پر اشک شده و گریست. عرض کردم پدر و مادرم به قربانت، ای رسول خدا! شما را چه شده است؟ فرمودند: جبرئیل نازل شد و خبر داد که امتم فرزندم حسین را به قتل می‌رسانند. گفتم این فرزند را؟ فرمودند: آری. سپس خاک سرخی را به من دادند.» و این خاک همان خاکی بود که سالیان بعد حسین بر روی آن به شهادت رسید. 

3. سوگواری پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  در منزل  ام‌المؤمنین ام‌سلمه 
ام‌سلمه می‌گوید: «حسن و حسین  ـ علیها السّلام ـ  در جلو پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  در خانة من مشغول بازی بودند، جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! ان امتک تقتل ابنک هذا من بعدک فأومأ بیده الی الحسین فبکی رسول الله  ـ صلی الله علیه و آله ـ  و وضعه الی صدره ثم قال رسول الله  ـ صلی الله علیه و آله ـ  ودیعة عندک هذه التربة و قال رسول الله  ـ صلی الله علیه و آله ـ  یا أم سلمه اذا تحولت هذه التربة دماً فاعلمی ان ابنی قد قتل؛[3] ای محمد! امت تو فرزندت حسین را شهید خواهند کرد. آنگاه رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  گریست، سپس حسین  ـ علیه السّلام ـ را در ‎آغوش گرفته و به سینه چسبانید و فرمود: این تربت در نزد تو امانت باشد. خاک را بوییدند و فرمودند: ای ام‌سلمه! هرگاه این تربت رنگ خون به خود گرفت، بدان که فرزندم حسین به شهادت رسیده است.» 

در اینجا مناسب است به این نکته اشاره کنیم که ام‌سلمه دخترعمة پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  از همسران پاکدل و وفادار رسول اکرم  ـ صلی الله علیه و آله ـ است که زفاف علی و زهرا در حجره او رخ داد. آیة تطهیر بر اصحاب کسا در منزل او نازل شد و پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  در همان ماجرا او را در مسیر خیر شمرد. ام‌سلمه علاقه شدیدی به اهل بیت داشت و از خسارت عمیق و جبران‌ناپذیری که در اثر شهادت آل‌الله گریبان امت اسلام را گرفت، به شدت اندوهگین بود. وقتی خبر شهادت سالار شهیدان را شنید، با حالتی پریشان فرمود آیا به راستی چنین کردند؟ خداوند قبورشان را از آتش پر سازد. سپس گریست تا اینکه بیهوش شد و بر زمین افتاد. دلبستگی شدید ام‌سلمه سبب شد که برپایی مجلس عزای آن حضرت رواج یابد.[4] 

امام حسین  ـ علیه السّلام ـ  او را مادر خویش می‌نامید و او نیز ایشان را فرزند خطاب می‌کرد. امام باقر  ـ علیه السّلام ـ  فرمود: «زمانی که امام حسین عزم خروج به سوی عراق کرد، ام‌سلمه کسی نزد وی فرستاد و گفت: پسر عزیزم کجا می‌خواهی بروی؟ فرمود مادر! ارادة خروج به سمت عراق دارم.»[5] 

ام‌سلمه حدود 7 سال همسر پیامبر و بیش از 50 سال با امامان معصوم ـ علیهم السّلام ـ از نزدیک محشور و مأنوس بوده و از اصحاب سرّ آن بزرگواران به حساب می‌آمده است. حضرت علی  ـ علیه السّلام ـ  کتاب جامعه را که به وسیله املای رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  و دستخط امام علی  ـ علیه السّلام ـ  نوشته شده بود نزد او به ودیعه گذاشت. 

4. سوگواری رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  در منزل ام‌المؤمنین زینب 
حافظ ابویعلی از زینب دختر جحش روایت می‌کند: «در یکی از روزهایی که رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  در منزل من بود، امام حسین که تازه راه افتاده بود در آنجا بود. وارد اتاق رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  شد. او را گرفتم. فرمود: «رهایش کن. او را رها کردم، آنگاه وضو گرفته و به نماز ایستادند و همچنان او را در آغوش داشتند هرگاه به رکوع می‌رفتند او را بر زمین می‌نهادند. پس از نماز نشستند و گریستند. وقتی نماز تمام شد، عرض کردم: یا رسول الله! امروز موضوعی از شما مشاهده کردم که تا کنون مثل آن را ندیده بودم. فرمودند: جبرئیل آمد و خبر داد که امتم این کودک را می‌کشند. به جبرئیل گفتم تربت او را به من نشان ده. جبرئیل خاک سرخ رنگی برایم آورد.»[6] 

5. گریة رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  در منزل ام‌المؤمنین عایشه 
عایشه می‌گوید: «روزی جبرئیل بر رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  نازل شد و به آن حضرت وحی نمود. حسین  ـ علیه السّلام ـ  نزد پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  وارد شد و از شانه و پشت آن جناب بالا می‌رفت و بازی می‌کرد. جبرئیل گفت: یا محمد! ان امتک ستفتن بعدک و یقتل ابنک هذا من بعدک و مدّ یده فأتاه بتربة بیضاء و قال فی هذه الارض یقتل ابنک اسمها الطف. فلما ذهب جبرئیل خرج رسول الله الی اصحابه و التربة فی یده و فیهم ابوبکر و عمر و علی و حذیفه و عمار و ابوذر و هو یبکی فقالوا ما یبکیک یا رسول الله فقال: أخبرنی جبرئیل ان ابنی الحسین یقتل بعدی بأرض الطف و جائنی بهذه التربة فأخبرنی ان فیها مضجعه؛[7] ای محمد! به زودی امت تو فتنه می‌کنند و این فرزند کوچک تو را پس از تو خواهند کشت. آنگاه جبرئیل دست برد و خاک سفید رنگی آورد و گفت: فرزندت در این سرزمین کشته می‌شود. نام آن طف است! پس از آنکه جبرئیل از نزد رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  رفت، آن حضرت در حالی که خاک را در دست داشت و گریه می‌کرد بر گروهی از یارانش که ابوبکر، عمر، علی، حذیفه عمار و  ابوذر در بین آنها حضور داشتند وارد شدند و فرمودند: جبرئیل به من خبر داده است که فرزندم حسین پس از من در سرزمینی به نام طف کشته می‌شود و این خاک را به من نشان داده که محل شهادت و قبر او در این خاک خواهد بود.» به همین مضمون روایات فراوانی از ام‌المؤمنین عایشه نیز نقل شده است. 

6. گریة رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  در خانة امام علی  ـ علیه السّلام ـ 
ابوالحسن عبیدلی عقیقی در اخبار المدینه به نقل از امام علی  ـ علیه السّلام ـ  می‌گوید: «رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  برای دیدار به منزل ما آمدند، غذای خزیره[8] آ‌ماده کرده بودیم، ام‌ایمن هم کاسه‌ای از شیر و طبقی از خرما برای ما فرستاده بود. رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  از این غذا میل فرمودند ما نیز همراه ایشان تناول کردیم، آنگاه دست آن جناب را شستم. حضرت دست به سر و صورت و محاسن خود کشیدند، سپس رو به قبله دست به دعا برداشتند و با چشمانی اشکبار سه‌بار خود را به زمین انداختند. نتوانستم سبب را جویا شوم، در این میان حسین  ـ علیه السّلام ـ  از پشت آن حضرت بالا رفت، مجدداً رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ گریستند، حسین  ـ علیه السّلام ـ گفت: پدر جان از شماحرکتی دیدم که نظیر آ‌ن را تاکون ندیده بودم! رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمودند: فرزندم! از دیدار شما مسرتی یافتم که تاکنون اینطور خوشحال نشده بودم، اما حبیبم جبرئیل بر من نازل شد و مرا از کشته شدن تو آگاه نمود و قتلگاه شما پراکنده خواهد بود. این خبر مرا بسیار اندوهگین ساخت. از خداوند متعال برای شما خواستارخیر و خوبی شدم.»[9] 

7. گریة پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  در هنگام روبرو شدن با بنی‌هاشم 
حافظ ابوبکر ابن ابی‌شیبه از عبدالله مسعود روایت کرده است: «همراه جمعی از صحابه در محضر رسول خدا  ـ صلی الله علیه و آله ـ  بودیم، گروهی از بنی‌هاشم به سوی آن حضرت می‌آمدند؛ چون چشم پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  به آنان افتاد، چشمان مبارکشان غرق در اشک شد و رنگ رخسارشان دگرگون گردید. ابن مسعود می‌گوید: خدمت آن حضرت عرض کردم در چهرة شما آثار ناراحتی می‌بینم؟ فرمود: ما اهل بیتی هستیم که خداوند متعال آخرت را برای ما، بر دنیا ترجیح داده است. اهل بیتم پس از ما بلاها خواهند دید و از بلاد خویش طرد خواهند شد، تا آنکه قومی از ناحیه شرق با پرچم‌های سیاه بیایند و حق را خوستار شوند؛ اما امت، حق را به ایشان ندهند. ناگزیر به مبارزه شوند و خواسته‌های خود را بر آنها عرضه نمایند و لیکن مورد پذیرش آنها واقع نشود، تا اینکه کار را به یکی از اهل‌بیت من واگذار کنند. او دنیا را هم چنانکه پر از ظلم شده است از عدل و داد پر خواهد ساخت. هرکس از شما این زمان را درک نماید باید به آنها بپیوندد؛ هرچند خود را با سینه و شکم روی یخ بکشد.»[10] 

8. گریة پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  و اصحاب هنگام اطلاع از شهادت امام حسین  ـ علیه السّلام ـ 
در روایت آمده است: امام حسین  ـ علیه السّلام ـ  کودکی دو ساله بود. پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  برای سفری آماده گردیدند، در همان گامهای نخستین ناگهان توقف نموده و فرمودند: «انا لله و انا الیه راجعون». اشک از چشمان مبارکشان جاری گردید. علت گریه را جویا شدند، فرمود: «هذا جبرئیل یخبرنی عن أرض بشط الفرات یقال لها کربلا یقتل فیها الحسین بن فاطمه  ـ سلام الله علیها ـ »؛ هم اکنون جبرئیل مرا از سرزمینی آگاه نمود، که در کنار شط فرات قرار دارد و نامش کربلا است حسین  ـ علیه السّلام ـ فرزند فاطمه  ـ سلام الله علیها ـ  در آن سرزمین به شهادت می‌رسد. از قاتل او جویا شدند؟ «رجل یقال له یزید و کأنی أنظر الی مصرعه و مدفنه»؛ مردی که نامش یزید است، قاتل فرزندم خواهد بود و هم‌اکنون محل کشته شدن و دفن حسین را با چشم خود می‌نگرم. آنگاه پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  با حالت غمگین و ناراحت از سفر برگشتند. سفر را ناتمام گذاشته، پس از پایان خطبه، دست راست را بر سر حسن  ـ علیه السّلام ـ و دست چپ را بر سر حسین  ـ علیه السّلام ـ گذاشت سپس دست مبارک را به سوی آسمان بلند نمود و فرمود: «اللهم ان محمداً عبدک و رسولک و نبیک و هذان أطائب عترتی و خیار و ذریتی و... اللهم فبارک له فی قتله و اجعله من سادات الشهداء اللهم و لاتبارک فی قاتله و خاذله»؛ بار الها! محمد بنده و پیامبر توست و این دو، پاکان اهل‌بیت و برگزیدگان ذریة من و اصل و ریشه من هستند. این دو را در میان امتم به جانشینی خود می‌گذارم. خدایا شهادت را برای حسین مبارک گردان و او را سرور قرار ده. خدایا برای قاتل و خوار کننده‌اش برکتی قرار مده! 

زمانی که سخن پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ  به اینجا رسید صدای مردم حاضر در مسجد به گریه بلند شد. حضرت فرمود: «أتبکون و لا تنصرونه؟»؛ آیا بر او گریه می‌کنید و او را یاری نمی‌کنید؟ پس از آن از مسجد خارج شد و بعد از لحظاتی در حالی که رنگشان متغیر و چهره‌شان برافروخته بود به مسجد بازگشتند و با چشمانی گریان  فرمود: «ایها الناس انی خلفت فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و مزاج مائی و ثمری لن یفترقا حتی یردا علی الحوض و انی  لاأسئلکم فی ذلک الا ما أمرنی ربی أن أسئلکم المودة فی القربی فانظروا ان لاتلقونی غداً علی الحوض و قد أبغضتم عترتی و ظلمتموهم»؛[11] ای مردم دو گوهر گرانبها در میان شما برجای می‌گذارم؛ کتاب خدا و عترتم که آمیخته با آب حیاتم و ثمره وجودم می‌باشند. این دو از هم جدا نخواهند شد تا هنگامی که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و من در مورد اهل بیتم از شما چیزی جز دوستی آنان نمی‌خواهم و این چیزی است که پروردگارم به من دستور فرموده است. پس مواظب باشید که در روز قیامت در کنار کوثر شما را ملاقات نکنم در حالی که با اهل بیتم دشمنی نموده و بر آنان ستم کرده باشید. 

9. گریة امام علی  ـ علیه السّلام ـ  و ابن عباس در هنگام عبور از سرزمین کربلا 
ابن عباس می‌گوید: «همراه علی  ـ علیه السّلام ـ  در جنگ صفین از سرزمین نینوا گذشتیم به من فرمود: یا ابن عباس أتعرف هذا الموضع، قلت له ما اعرفه یا امیرالمؤمنین فقال  ـ علیه السّلام ـ : لو عرفته کمعرفتی لم تکن تجوزه حتی تبکی کبکائی قال: فبکی طویلاً حتی اخضلت لحیته و سالت الدموع علی صدره و بکینا معاً و هو یقول: أوه أوه مالی و لآل أبی سفیان مالی و لآل حرب، حزب الشیطان و اولیاء الکفر صبراً ابا عبدالله... ثم بکی بکاء طویلاً و بکینا معه حتی سقط لوجهه و غش علیه طویلاً ثم أفاقت؛ ای ابن عباس آیا این سرزمین را می‌شناسی؟ عرض کردم خیر،‌ای امیر مؤمنان. آن حضرت فرمود: اگر مثل من آن را می‌شناختی از اینجا عبور نمی‌کردی مگر آنکه مانند من می‌گریستی. آنگاه شروع به گریستن کرد تا اینکه اشک محاسن ایشان را فراگرفت و بر سینه مبارکشان جاری شد. ما نیز با آن حضرت گریستیم. علی  ـ علیه السّلام ـ  می‌فرمود: شگفتا ما را با آل ابوسفیان و آل حرب، حزب شیطان و اولیای کفر، چه کار! در همین حال فرمود:‌ای عبدالله صبر و مقاومت داشته باش و آنگاه بسیار گریست و ما نیز با او گریستیم، به گونه‌ای که آن حضرت با صورت به زمین فرود آمد و از هوش رفت و پس از مدتی به هوش آمد.» 

اصبغ بن نباته نیز می‌گوید: «همراه علی  ـ علیه السّلام ـ  از سرزمین کربلا گذر کردیم. محل سوار شدن، پیاده شدن و محل ریختن خونهای شهدا را به من نشان داد و فرمود: در این محل جوانانی از آل محمد  ـ صلی الله علیه و آله ـ  کشته می‌شوند که آسمانها و زمین بر آنها گریه خواهند کرد.»[12] 

همچنین عبدالله بن نجی از پدرش نقل می‌کند: «در کنار علی  ـ علیه السّلام ـ  عازم جنگ صفین بودیم ناگهان علی  ـ علیه السّلام ـ  فریاد زد: اصبر یا ابا عبدالله بشط الفرات قلت و ما ذا قال دخلت علی رسول الله  ـ صلی الله علیه و آله ـ  ذات یوم و عیناه تفیضان قلت یا نبی الله أغضبک أحد؟ ما سال عینیک تفیضان؟ قال بل قام من عندی جبرئیل قبل فحدثنی ان الحسین یقتل بشط الفرات...؛[13]ای ابا عبدالله در کنار شط فرات توقف نما. عرض کردم مگر چه شده است؟ فرمود: روزی نزد رسول خدا وارد شدم، چشمان مبارکش پر از اشک بود، عرض کردم: یا رسول الله کسی شما را ناراحت کرده است؟ چرا چشمانتان پر از اشک شده است؟ فرمود: نه! بلکه جبرئیل نزد من آمد و مرا از شهادت حسین در کنار شط فرات آگاه ساخت و گفت آیا از خاک آنجا می‌خواهی؟ گفتم: بلی! آنگاه مشتی از خاک آنجا را به من داد، از آن زمان ریزش اشک امانم نمی‌دهد.» 

نکته آخر این‌که؛ علم پیامبر اکرم  ـ صلی الله علیه و آله ـ  و ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ علم عادی بشری نیست بلکه علمی است الهی و برگرفته از نزول وحی «علّمه شدید القوی» که روایات فراوانی در بیان اثبات علم غیب و علم الهی معصومین، وجود دارد که مورد قبول فریقین می‌باشد. همچنین اطلاع از آینده، به طور متواتر و مکرّر در کتب معتبر نقل شده است. حال چگونه می  تواند ادّعا کرد که علم پیامبر  ـ صلی الله علیه و آله ـ از شهادت حسین ابن علی  ـ علیه السّلام ـ و سوگواری ایشان معقول باشد؟! 

«والسّلام» 

منبع: www.salam-shia.com 
--------------------------------------------------------------------------------

[1] . حافض ابوالمؤید خوارزمی، مقتل (چاپ جامعه مدرسین) ج1، ص88 فصل ششم ـ حافظ محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص119 باب 9. 

[2] . حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین (مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیّه) ج3، ص176ـ متقی هندی، کنز العمال (بیروت،‌ مؤسسة الرسالة 1409 هـ) ج12، ص123،‌حدیث 34300 و ر.ک: ابوالفرج ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک (بیروت،‌ دارالکتب العلمیه، 1412 هـ) ج5، ص78 و ج6، ص386. 

[3] . نورالدین ابوالحسن علی بن ابی بکر هیثمی، مجمع الزوائد‌(بیروت، دارالکتاب العربی) ج9، ص189، باب مناقب الحسین بن علی ـ ابوالعباس احمدبن عبدالله بن محمد طبری، محب الدین ذخائر العقبی (مصر، مطبعة القدسی، مطبعة السعادة) ص147 باب ذکر رؤیا ام سلمه و ابن عباس ـ مسند احمد، احمدبن محمدبن حنبل (مصر المطبعة المیمنة) ج3، ص265. 

[4] . ابوعیسی ترمذی، الجامع الصحیح (بیروت، داراحیاء التراث) ج13، ص193. 

[5] . سیدهاشم بحرانی، مدینة المعاجر، باب ثلاث فی معاجز الامام ابی عبدالله، ص243 رقم 45. 

[6] . مجمع الزوائد (پیشین) ج9، ص188 ـ کنز العمال (پیشین) ج6، ص223. 

[7] . احمدبن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه (بیروت، دارالکتب العلمیه) فصل ثالث، ص192 ـ ماوردی، اعلام النبوة، ص83 ـ مقتل خوارزمی (پیشین) ج1، ص159. 

[8] . خزیره نام غذایی است که در آن گوشت را به قطعات ریز تقسیم کرده و سپس آب زیادی روی آن می‌ریزند و هرگاه کاملاً پخته شدبر آن آرد می‌پاشند. 

[9] . مقتل خوارزمی، ج2، فصل چهاردهم، ص167. 

[10] . المستدرک علی الصحیحین (پیشین) ج4، ص464 ـ ابن ابی شیبه، المصنف، ج2، ص697 ـ ابن ماجه، صحیح، ج2، ص518. 

[11] . مقتل، ابن جوزی، ج1، ص164. 

[12] . مقتل خوارزمی (پیشین) ص162، باب ثامن ـ ابوالمظفر سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص (نجف، مطبعة الحیدریة) ص225 و ر.ک: نصربن مزاحم، کتاب صفین، ص58. 

[13] . احمدبن محمدبن حنبل، مسند احمدبن حنبل، (مکتبة التراث الاسلامی) ج1، ص85 و ر.ک: حافظ شمس الدین محمدبن احمد ذهبی سیر اعلام النبلاء (بیروت، مؤسسة‌ الرساله) ج3، ص288 و ر.ک: ابی شیبه، المصنف، ج8، ص632،‌کتاب الفتن ج259، و الصواعق المحرقه (پیشین) ص193.