جواب اجمالى: 

شیعه استناد به دلائل متقن و سنت نبوى، اعتقاد راسخ به وصى بودن حضرت على (ع) دارد. 

شیعه، قائلین به نبوت و الوهیت حضرت على (ع) را غلاة مى داند و معتقد است که قائلین به چنین عقیده اى کافر هستند و نسبت قول به نبوت و الوهیت على (ع) به شیعه افتراء محض است. 

شیعه مخالفین وصى بودن حضرت على (ع) را مسلمان مى داند و همه احکام اسلام را بر آنان جارى و سارى مى داند. 

شیعه معاندین و سبّ کنندگان حضرت على (ع) و فرزندان او را ملعون و کافر مى داند. 

جواب تفصیلى: 

جواب: شبهه فوق داراى دو قسمت است الف: اینکه عقیده شیعه نسبت به حضرت على (ع). ب: چرا مخالفین با آنحضرت و با فرزندان او، کافر یا فاسق هستند؟ 

عقیده شیعه درباره حضرت على (ع): 

در شبهه فوق به شیعه نسبت داده شده که بعضى آن حضرت را وصى و بعضى نبى و بعضى خدا مى دانند. در مورد این نسبت باید گفت: این کلام نشان مى دهد که نسبت دهنده آگاهى از عقیده شیعه ندارد و تحت تأثیر تبلیغات مخالفین اسلام و شیعه قرار گرفته است، زیرا کسانى که در مورد شیعه این چنین مى اندیشند اگر به خود کمى زحمت دهند و به منابع کلامى و فقهى شیعه نظرى بیافکنند به وضوح خواهند دید که شیعه براى اثبات وصى بودن حضرت على (ع) دلائل متقن و محکمى دارد، ولى عقیده به نبى بودن و خدا بودن حضرت على (ع) را غلوّ دانسته و قائلین به آنرا از جرگه مسلمین خارج مى داند و کافر مى شمرد. 

توضیح: 

همانطورى که یاد آور شدیم شیعه بر وصى بودن حضرت على (ع) اعتقاد راسخ دارد، و معتقد است همانگونه که پیامبر را خدا تعیین مى فرماید، وصى وى نیز باید از جانب او ـ جل و علا ـ تعیین گردد. 

تاریخ زندگانى رسول خدا (ص) بر این ادعا گواهى مى دهد، چرا که ایشان در موارد بسیار زیادى، على (ع) را به عنوان خلیفه خویش تعیین نموده اند که نمونه هایى از آن را ذکر مى کنیم. 

1ـ در آغاز بعثت آنگاه که پیامبر (ص) از طرف خدا مأموریت یافت تا خویشانش را به مقتضاى آیه شریفه «و انذر عشریتک الاقربین» به آیین توحید دعوت کند، خطاب به آن جمع فرمود: «هر کس مرا در این راه یارى کند، او وصى و وزیر و جانشین من خواهد بود» تنها کسى که به این نداى ملکوتى پاسخ مثبت داد حضرت على (ع) بود. در این هنگام، رسول خدا رو به خویشاوندان خود کرده و فرمودند: «او (على)، برادر، وصى و جانشین من در میان شما است، به سخنان وى گوش فرا دهید و از او پیروى نمائید([1])». 

2ـ در حدیث معروف منزلت که پیامبر اکرم (ص) به على (ع) فرمود: «یاعلى تو نسبت به من به منزله هارون نسبت به موسى مى باشى، جز اینکه پس از من پیامبرى نیست([2])». 

پس حضرت على (ع) جز نبوت، همه منزلت هاى هارون نسبت به موسى را دارست، و از جمله فضائل هارون نسبت به موسى خلافت بعد از اوست که اگر زنده مى ماند خلیفه و وصى او بود([3]). 

3ـ حدیث غدیر، که پیامبر اکرم (ص) در سال دهم هجرت در منطقه غدیر خم، حضرت على (ع) را به عنوان ولى مسلمانان و مؤمنان معرفى کرد و چنین فرمود: «آیا من برتر از شما نیستم؟» و مسلمانان همگى به تصدیق او برخاستند بعد فرمود: هر کس تاکنون من سرپرست و صاحب اختیار او بودم از این پس، على مولى و سرپرست اوست([4])». و لفظ مولى به معناى مقام اولویت بر مؤمنان است به دلیل اینکه در ابتداى سخن فرمود: آیا من برتر از شما نیستم؟» و این جمله بمعناى اولویت است و هم در لغت و هم در قرآن به همین معنا استعمال شده است، مانند آیه زیر که فرموده: «جایگاهتان آتش است و همان سرپرستتان مى باشد»، حدید/15»([5]) 

افتراء به شیعه: 

اما اینکه گفته شده بعضى از شیعیان قائل به نبوت حضرت على (ع) و بعضى قائل به الوهیت او هستند، نسبتى ناروا و افترایى محض است زیرا شعیه صاحبان این عقیده را غلات مى نامد، شیخ مفید در این باره مى گوید: «غلات، گروهى از متظاهرین به اسلامند که امیرالمؤمنین و امامان و فرزندان او را به الوهیت و نبوت توصیف کردند([6])». 

موقف ائمه شیعه درباره غلات: 

حضرت على (ع) مى فرماید: «خدایا من از غلات بیزارى مى جویم همانگونه که عیسى بن مریم از نصارى بیزارى جست، خدایا آنان را خوار گردان و احدى از آنان را یارى مکن([7])». 

امام صادق (ع) مى فرماید: «بر جوانان خود از خطر غلات بر حذر باشید، مبادا عقیده آنان را تباه سازند، زیرا غلات بدترین خلق خدایند، عظمت خدا را کوچک نشان داده و براى بندگان خدا دعوى ربوبیت مى کنند([8])». 

علماى شیعه و تکفیر غلات: 

علماى شیعه هم که تابع ائمه اهل بیت هستند، به تکفیر غلات حکم داده اند چنانکه شیخ صدوق فرمود: «اعتقاد ما درباره غلات و مفوّضه این است که آنها کافرند و بدتر از یهود و نصارى و مجوس و قدریه و حروریه و دیگر فرقه هاى گمراهند([9])». شیخ مفید نیز آنان را گمراه و فاسد دانسته و تأکید کرده است که ائمه اهل بیت (ع) به کفر و خروج آنها از اسلام حکم کرده اند([10]). 

سئوال: چرا و به چه دلیل، افرادى که مخالفت با على (ع) و فرزندان او مى کنند، کافر و یا فاسق هستند؟ 

منظور از مخالفت با آن حضرت چیست؟ اگر مقصود، عدم اعتقاد به امامت و وصى بودن آن حضرت است ـ یعنى همان عقیده اى که اهل سنت دارند ـ باید متذکر شد که شیعه، اهل سنت را که نه تنها عنادى با حضرت على (ع) ندارند بلکه به او محبت مىورزند و فقط امام و وصى بودن او را قبول ندارند،: کافر نمى داند. 

بلکه شیعیان اهل سنت را مسلمان مى دانند پس چطور به شیعه چنین افترایى مى زنند. 

امام صادق (ع) فرموده است: «اسلام همین صورت ظاهرى است که مردم دارند یعنى شهادت دادن به اینکه موجودى جز خداى یگانه شایسته پرستش نیست و اینکه محمد (ص) بنده و رسول اوست. و به جا آوردن نماز، دادن زکوة، حج خانه خدا و روزه ماه رمضان، این است اسلام([11])». 

کاشف الغطاء از علماى برجسته شیعه در این باره مى گوید: کسى که ایمان به خدا و رسولش و روز قیامت داشته باشد، مسلمان است و جمیع احکام اسلام بر او جارى مى شود، خون و مال و عرضش، محترم مى گردد نه اینکه به علت عدم اعتقاد به امامت از مسلمان بودن خارج گردد (معاذالله)([12]). 

اما اگر مقصود از مخالفت با حضرت على (ع) عناد با اوست و منظور کسانى است که آن حضرت را سب مى کنند، البته شیعه معتقد است که چنین گروهى ملعون و کافر هستند، چگونه کسى که امام الموحدین، اخ الرسول و زوج البتول را سب و دشنام نماید یا امر کند به سب او کافر نباشد در حالیکه پیامبر (ص) فرموده است: «کسى که على (ع) را سب نماید، هر آینه مرا سب کرده و هر کس مرا سب کند به تحقیق خدا را سب کرده است([13])». آیا کسى خدا و رسول او را سب کند کافر نیست؟ 

اگر مى بینید شیعه، سبّ کننده على (ع) و فرزندان او را کافر مى داند، بخاطر کلام نورانى پیامبر اکرم (ص) است که فرموده: «کسى که اهل بیت مرا سبّ کند از خداى تعالى و از اسلام مرتد شده است و کسى که مرا درباره عترتم اذیت کند لعنت خدا بر او باد([14]). 

آرى دشمن على (ع) کافر است، چون پیامبر اکرم (صلّى الله علیه و آله) فرمود: «کسى على (ع) را دوست نمى دارد مگر مؤمن و او را دشمن نمى دارد مگر کافر([15])». 

والسلام 

 منبع: www.salam-shia.com 





--------------------------------------------------------------------------------

[1]- تاریخ طبرى، ج2، ص 62 ـ 63 ـ تاریخ کامل ابن اثیر، ج2، ص 40 ـ 41، مسند احمد، ج1، ص 111 و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج13، ص 212 ـ 210. 

[2]- العمده ص 183 ـ 180، مسند احمد ج3 ص 32، فضائل الصحابه ج2 ص 623، الغدیر ج1 ص 51 و ص 197 ـ 201. 

[3]- علامه حلّى، شرح تجرید الاعتقاد، تعلیقه جعفر سبحانى (قم، انتشارات مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ اول، سال 1375) ص 192. 

[4]- العمدة، ص 139، مناقب ابن مغازلى ص 25 ـ 26، الغدیر ج1 ص 14 ـ 15. طبرانى، المعجم الکبیر، دار احیاء التراث العربى، چاپ دوم، ج2 ص202 رقم 92. 

[5]- علامه حلى، شرح تجرید الاعتقاد، تعلیقه جعفر سبحانى (قم، مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ اول، سال 1375) ص 192. 

[6]- على ربانى گلپایگانى، فرق و مذاهب کلامى، (دفتر تحقیقات و تدویت کتب درسى مرکز جهانى علوم اسلامى، چاپ اول سال 77 ص 306 به نقل از تصحیح الاعتقاد ص 109. 

[7]- مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار (تهران، انتشارات الاسلامیه) ج 25 ص 266 باب 10 ح 7. 

[8]- همان ص 265 باب 10، ج 6. 

[9]- على ربانى گلپایگانى، فرق و مذاهب کلامى (مرکز جهانى علوم اسلامى، چاپ اول سال 77) ص 308 به نقل از الاعتقادات فى دین الامامیة ص 71. 

[10]- همان به نقل از تصحیح الاعتقاد ص 109. 

[11]- کلینى، اصول کافى، سید جواد مصطفوى (نشر فرهنگ اهل بیت ـ تهران) ج 3 ص 39. 

[12]- اصل الشیعه و اصولها، محمد حسین کاشف الغطاء (دار الفواء، چاپ اول 1410 هـ 1990 م) ص 134 ـ 135. 

[13]- مسند احمد ـ کتاب باقى مستد الانصار حدیث 25523. 

[14]- سلطان الواعظین شیرازى ـ شبهاى پیشاور ـ (دارالکتب الاسلامیه، تهران چاپ 35، 1372) ص 780 ـ 782 به نقل از صواعق المحرقه ابن حجر مکى. 

[15]- سلطان الواعظین شیرازى ـ شبهاى پیشاور ـ (دارالکتب الاسلامیه، تهران چاپ 35، 1372) ص 135 ـ 134 به نقل از تفسیر سیوطى، تفسیر ثعلبى، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید.