جواب اجمالی: 
کفر معاویه فقط به خاطر قتال و جنگ با امام علی (ع) ثابت نمی‌شود، بلکه با دلائل دیگری هم ثابت می شود؛ از جمله: اولاً او از شجرة ملعونة بنی امیّه است و مطابق آیة قرآن و حدیث پیامبر مستوجب لعن و کفر است. ثانیاً: معاویه دست خود را به خون امام حسن (ع) و حجر بن عدی و یاران او و دیگران آلوده کرده است که این مخالف نص قرآن است پس او کافر است و غضب و عذاب الهی شامل حال اوست. ثالثاً: بنابر روایت اهل سنت پیامبر اکرم(ص) دستور بر قتل او صادر کرده پس او نمی‌تواند مؤمن بوده باشد و کافر است. رابعاً: او سبّ بر امام علی (ع) می‌کرد که با توجه به روایت پیامبر (ص) در مورد سبّ کننده بر علی (ع) او قطعاً کافر و معلون است. 

 جواب تفصیلی: 
در پاسخ به این شبهه باید گفت که، کفر معاویه نه تنها به خاطر قتال با امیر المؤمنین امام علی  (ع) ثابت می‌شود، بلکه به دلائل مختلف دیگر نیز ثابت شده و از مسلّمات است (و فقط عوام اهل سنّت او را مسلمان و کاتب وحی و صحابی پیامبر (ص) و خال المؤمنین می‌خوانند) که در ذیل به بعضی از آن دلائل اشاره می‌شود. اولاً، خداوند در قرآن می‌فرماید: «و ما جعلنا الرؤیا التی أرَیْناک الا فتنةً للناس و الشجرة الملعونة فی القرآن و نُخوِّفُهم فما یزیدهم الاّ طغیاناً کبیرا»[1] یعنی: «و ما آن رویایی که به تو نشان دادیم فقط برای آزمایش مردم بود، همچنین شجرة ملعونه (= درخت نفرین شده) را که در قرآن ذکر کرده‌ایم، ما آن‌ها را بیم داده و (انذار) می‌کنیم، اما جز طغیان عظیم چیزی برآنها نمی‌افزاید.» در مورد تفسیر این آیه مفسرین از جمله فخر رازی و سیوطی در ذیل این آیه آورده‌اند که، «رأی رسول الله  (ص) بنی امیّه ینزون علی منبره نزو القرد فساءه ذلک»[2] یعنی: «پیامبر (ص) در عالم رؤیا دید که بنی‌امیّه مانند بوزینگان بر منبر آن حضرت بالا و پایین می‌روند، در این هنگام جبرئیل آیة مذکور را بر پیامبر (ص) نازل فرموده است.» پس وقتی خداوند متعال نژاد بین‌امیه را که در رأس آن‌ها ابوسفیان و معاویه بودند، شجرة ملعونه خطاب می‌کند و قطعاً معاویه که اصلی‌ترین شاخه این درخت می‌باشد، ملعون بوده و مورد لعن الهی واقع می‌شود، چگونه می‌تواند مورد کفرو شرک به خداوند قرار نگیرد. 

ثانیاً: چگونه است این کلام خداوند راجع به معاویه که می‌فرماید: «و مَنْ یقتل مُومناً متعمداً فجزائُهُ جهنّم خالداً فیها و غضب الله علیه و لعنه و اَعَدَّ له عذاباً عَظیماً.»[3] یعنی: «هر کس فرد با ایمانی را از عمد به قتل برساند، مجازات او دوزخ است،‌در حالی که جاودانه در آن می‌ماند، و خداوند بر او غضب می‌کند و او را از رحمتش دور می‌سازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است. در حالی که معاویه خود را خلیفة مسلمین می‌دانست با رشوه دادن به جعده (همسر امام حسن (ع)) سبط اکبررسول خدا (ص) را به قتل رسانید، چرا که او سمّی را برای جعده فرستاد که اگر حسن بن علی (ع) را به قتل برسانی، یکصد هزار درهم به تو می دهم و همسر فرزند خود،‌یزید می نمایم؛ اما وقتی جعده دست خود را به خون آن حضرت آلوده کرد و سمّ را به ایشان خورانید، معاویه یکصد هزار درهم را به او داد، ولی او را به ازدواج پسرش یزید درنیاورد.[4] آیا به شهادت رسانیدن امام حسن (ع) که پیامبر (ص) دربارة او و برادرش امام حسین (ع) فرمود: «ان الحسن و الحسین سیداشباب اهل الجنة»[5] موجب کفر نمی‌شود؟ آیا پیامبر (ص) در حدیثی نفرمود: «اِنَّ الله حَرَّم الجنة من ظلم اهل بینی او قاتلهم او أغار علیهم اَوْ سَبَّهم»[6] و « حرمت الجنة علی من ظلم اهل بیتی و آذانی فی عترتی»[7]یعنی: «همانا خداوند حرام کرد بهشت را بر کسی که ظلم روا دارد نسبت به اهل بیت من یا آن‌ها را به قتل برساند یا آن‌ها را غارت کند یا دشنام بدهد.» و «بهشت حرام شده است بر کسی که بر اهل بیتم ظلم روا دارد و مرا به واسطة اذیت رسانیدن به عترتم، اذیت نماید.» آیا حجر بن عدی و هفت نفر از یاران و اصحاب او که به امر معاویه به قتل رسیدند موجب کفر و لعن معاویه نمی‌شود؟[8] 

ثالثاً روایتی که در کتب اهل سنّت آمده است که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «اذا رأیتم معاویه علی منبری فاقتلوه.»[9] یعنی: «هنگامی که دیدید معاویه بر منبر من نشسته است پس او را بکُشید.» اگر منظور از منبر در این روایت مطلق منبر باشد یعنی هر منبری که معاویه برآن بالا برود و دعوای اسلام کند و بر آن منبر خطبه بخواند، آن منبر از برای رسول خدا (ص) محسوب می‌شود و منبر پیامبر (ص) و اسلام است. اما اگر منظور از منبر دراین روایت خاص منبر رسول خدا باشد (همان چوبها)، ابن سعد در طبقات روایتی را نقل می‌کند که معاویه به مدینه آمده و بر منبر     رسول خدا (ص) بالا رفته است و بر آن قسم یاد کرد که ابن عمر را خواهم کشت.[10] پس در هر دو صورت معاویه واجب القتل بود، در حالی که مسلمین در این موضوع مسامحه کردند و کسی را که پیامبر (ص) دستور قتلش را صادر کند،‌مرتد است و کافر و موجب لعن او می‌شود. 

 رابعاً: از جمله دلائل واضحه بر کفر معاویه، سبّ و دشنام دادن بر امیرالمؤمنین علی (ع) بود، که معاویه بر مردم امر نموده بود، در قنوت نماز، نماز جمعه، منبرها و مجالس، علی بن ابی‌طالب (ع) را سبّ نمایند، و قطعاً آن کسی که، امام الموحدین، اخوالرسول، زوج البتول، امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب را در حیات و ممات آن بزرگوار سبّ نماید، یا به آن امر کند، ملعون و کافر است، زیرا پیامبر (ص) فرمود: «مَن سَبَّ عَلیّاً فقد سَبَّن» «و من سبّنی الله فَقَد سبَّ.»[11] یعنی: «هر کس سب و دشنام دهد علی (ع) را پس به تحقیق مرا دشنام داده است و هر کس مرا دشنام دهد همانا خداوند را دشنام داده است.» و باز پیامبر (ص) در خصوص علی بن ابی‌طالب (ع) می‌فرماید: یا علی انت سیّد فی الدنیا و سید فی الاخرة، حبیبک حبیبی، و حبیبی حبیب الله و عدوّک عدوّی و عدوّی عدوّالله والویل لمن ابغضک بعدی.»[12] یعنی: «ای علی تو آقا هستی در دنیا و آخرت، دوستدار تو، دوست من است و دوستدار من دوست خداست و دشمن تو، دشمن من است و دشمن من، دشمن خداست و وای بر کسی که بغض تو را بعد از من داشته باشد.» و یا روایت دیگر که پیامبر (ع) فرمود: «مَن احبنی فلیحب علیّاً و من أبغض علیّاً فقد أبغضنی، و من أبغضنی فقد أبغض الله عزّوجل و من أبغض الله ادخله النار.»[13] یعنی: «کسی که دوست بدارد مرا، باید دوست بدارد علی را و کسی که نسبت به علی بغض روا دارد مرا مورد بغض قرار داده و کسی که بغض مرا داشته باشد خدا را مورد بغض قرار داده که نتیجه اش آتش جهنّم است.» و یا در روایت دیگر که پیامبر (ص) فرمود: «لا یبغض علیّاً مؤمن، و لا یحبّه منافق»[14] یعنی: «مؤمن بغض علی (ع) را ندارد و منافق هم او را دوست نمی‌دارد.» و مثل این روایات و مضامین بسیار است که قطعاً کفر معاویه را اثبات می‌کند. 

برای اطلاع بیشتر به کتاب «النصایح الکافیه لمن یتولی معاویه» نوشته سید ابی عقیل حضرمی رجوع شود. 

والسلام 

منبع: www.salam-shia.com 


--------------------------------------------------------------------------------

[1]- سورة اسراء آیة 60. 

[2]- فخر رازی، تفسیر کبیر، مکتب الاعلام الاسلامی، 1413 هـ، ج 20، ص52 و سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، در ذیل آیه 60 سوره اسراء. 

[3]- سورة نساء، آیة 93. 

[4]- ابن حجر هیثمی، صواعق المحرقه، مطبعة میمینیه مصر، 83 و ابی نعیم، حلیة الاولیاء مطبعة سعادت مصر، ج 2، ص38. 

[5]- صحیح ترمذی، مطبعه بولاق، ج 2، ص302، و مستدرک الصحیحین، مطبعة دایرهَ المعارف حیدرآباد، ج 3، ص167. 

[6]- محب طبری،‌ذخائر العقبی، مکتبه قدسی، ص20. 

[7]- شیخ شبلنجی، نور الابصار، مطبعه میمنیّه مصر، ص100. 

[8]- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، دار بیروت و دار صادر، ج 3، ص484، تا ص486. 

[9]- المناوی، کنوز الحقائق، مطبعه اسلامبول، ص9 و ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ط: دایره المعارف حیدرآباد ج8، ص74 و ج 5 ص110 و ذهبی، میزان الاعتدال، ط: سعادت مصر، ج 2، ص7، 129. 

[10]- ابن سعد کاتب واقدی، طبقات الکبری، مطبعة بریل، ج 4،‌قسم اول، ص136. 

[11]- مستدرک الصحیحین، همان، ج 1، ص121 و مسند احمد بن حنبل، ط: میمنیة مصر، ج 6، ص323، و نسائی،‌ خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب مطبعة التقدم العلمیه مصر، ص24 و محب طبری،‌ذخائر العقبی، مکتبه قدسی، ص66 و محب طبری، الریاض النضره، مطبة اتحاد مصر، ج 2، ص167. 

[12]- مستدرک الصحیحین، همان ج 3، ص127 و خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، مطبعة سعادت، ج 4، ص40 و محب طبری: الریاض النضره، همان، ج 2، ص166، 167. 

[13]- تاریخ بغداد، همان ج 13، ص32. 

[14]- متقی هندی، کنزالعمّال، مطبعة دایرةالمعارف، حیدر آباد دکن، ج 6، ص 158.