جواب اجمالی: 
شبهة تشریک در شخصیت ایمانی ابوطالب، که از سوی عده‌ای القا شده، ناشی از شناخت ناقص و انحراف اطلاعاتی آن‌ها است. ابوطالب شخصیتی است که ایمان خویش را با اعمال شایسته و صالح خود در حمایت‌های        بی‌دریغ و همه جانبه از مقام رسالت توحیدی اسلام، در پوشش های تدبیر مرموز خود، ابراز کرد و بر اساس روایات وافره از منابع معتبر اسلامی، با ایمان زندگی کرد و با آیین توحید از دنیا رفت. و بهترین ومهم‌ترین گواه بر ایمان واقعی ابوطالب، عملکرد صالحانه او است و اثبات ایمان او، هیچ نیازی به دلیل دیگری مانند استمرار ازدواج با فاطمه بنت اسد ندارد و موضوع زینب و ابی العاص، یک دسیسة سیاسی برای شخصیت شکنی حضرت علی ـ علیه السلام ـ بود. 

جواب تفصیلی: 
در فرهنگ قرآن، ایمان وعمل صالح توأمان مطرح است. هرجا سخن از عمل صالح در میان است، ایمان نیز در کنارش طرح می شود و در واقع عمل صالح، آیینة ایمان و باورهای درونی انسان می باشد «وَ مَنْ یَأتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصالِحاتِ»[1] کسی که از دریچة ایمان به حریم خدا وارد می شود، محققاً آن کس عمل صالح و شایسته انجام       می‌دهد. ایمان، طرح درونی است  واعمال مؤمن، بر مبنای این طرح بنا می شود و شکل شایسته و مطلوب به خود می گیرد. «کُلُّ یَعْمَلُ عَلَی شَاکِلَتِه»[2] پس از دیدگاه قرآن، چهرة واقعی اشخاص را در سیمای اعمال وآیینه ایمان آن ها باید جستجو کرد و بر این اساس دربارة آنها به داوری نشست. 

یکی از چهره‌های نامداری که داوری های متفاوتی را متوجه خود ساخته است، جناب ابوطالب، پدر بزرگوار حضرت علی ـ علیه السلام ـ می باشد. پیچیدگی شخصیت و سیاست پیشگی مرموز او، باعث شده که عده‌ای به انحراف شناخت و لغزش داوری در مورد ایشان دچار گردیده و شبهه و خدشه‌ای در ایمان ابوطالب ایجاد نمایند و اتّهام شرک را در سیمای آن عالی مقام بزنند غافل از آن که او، با کمال ایمان خود در میان مشرکین، پایه های توحید و دیانت اسلام را محکم و استوار می ساخت و به عنوان یک شخصیت مؤثر اجتماعی، زمینه های رشد و گسترش دین حنیف و توحیدی اسلام را آماده می‌کرد؛ چنان چه در روایتی از امام صادق ـ علیه السلام ـ که چشم بصیرت به حقایق ایمانی ابوطالب دارد و به تعبیر معروفی که «اهل البیت ادری بما فی البیت» دربارة او چنین    می گوید: « مثل ابوطالب، مثل اصحاب کهف است که ایمان خود را مکتوم می داشتند و خدا به ایشان دو برابر پاداش عطا کرد»[3]. 

اعمال شایسته و کردار بزرگ جناب ابوطالب، گواه زنده و صادق باورها و ایمان او است او با تحمل سختی‌ها و شداید فراوان دست حمایت و یاری از رسول خدا برنداشت. همه امکانات و قوای خویش را در این راه سرمایه‌گذاری کرد و در برابر فشارهای روزافزون مشرکان با مهارت ایستادگی نمود و با تدبیر نیرومند خویش، راه‌های مشکل و صعب العبور سیاسی واجتماعی را هموار می کرد و با موقعیت خاص اجتماعی که داشت، در راه حمایت برادرزادة خویش، از آن بهره می جست. 

آیا منصفانه است که کسی دربارة ایمان ابوطالب شک و تردید کند؟ و  یا بالاتر از آن، او را مشرک معرفی نماید؟! ابوطالب کسی است که حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در خانة خود پرورش داد و در زمان رسالت او، از مال و حیثیت و موقعیت اجتماعی و سیاسی خود، در راه یاری او کوتاهی نکرد، ابن ابی الحدید در این باره می‌گوید: «اگر ابوطالب و فرزند او نبود هرگز دین، قد راست نمی‌کرد. او در راه حفظ پیامبر(صلی الله علیه وآله) از پا ننشست و سه سال دربه‌دری و زندگی در کوه‌ها و دره‌ها را بر ریاست و سیادت مکه ترجیح داد. او راضی بود تمام فرزندانش کشته شوند ولی پیامبر(ص) زنده بماند. و در هنگام مرگ به فرزندان خود گفت: من محمد را به شما توصیه می‌کنم، زیرا او امین قریش و راستگوی عرب، و حائز تمام کمالات است، آئینی آورد که دل‌ها بدان ایمان آورد. مع‌الوصف دربارة ایمان و اعتقاد او باز باید تردید کرد و اعمال او را، گواه و گویای ایمان او ندانست؟! باید دانست که کردار نیک و بزرگ ابوطالب، نشأت یافته از ایمان سرشار و محکم و آهنین او می باشد چنان چه از  امام باقر ـ علیه السلام ـ دربارة ایمان ابوطالب سؤال شد، حضرت در جواب فرمود: « اگر ایمان ابوطالب در کفة ترازویی قرار گیرد وایمان این خَلْق در کفة دیگر نهاده شود، ایمان او برتر خواهد بود»[4] و همین ایمان برتر بود که ابوطالب را واداشت که حمایت‌های بی‌دریغ خود را از مقام رسالت و نبوت توحیدی دریغ نکند و گرنه ارتباط نسبی نمی‌توانست چنین انگیزة نیرومندی در ابوطالب ایجاد نماید. 

مگر ابولهب ارتباط نزدیک نسبی با محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ نداشت ؟ مگر ابولهب، عموی پیامبر نبود؟ چرا او بر اساس رابطة نسبی، برادرزادة خویش را یاری نکرد؟ نه تنها یاری نکرد که چون مشرکان دیگر  وبدتر از آنان، در صدد آزار و شکنجة پیامبر برآمد و موضع خصمانه در برابر دین توحیدی اتخاذ کرد و در برابر رسول خدا با تمام توان ایستاد تا جایی که کلمات عقاب آمیزی از سوی خدا نسبت به ابولهب نازل شد.[5] پس ایمان است که به انسان، شجاعت، خودگذری، مقاومت و ایثارگری می بخشد و نقش عوامل دیگر بسیار ضعیف و کمرنگ است و در شرایط حساس هرگز نمی‌تواند، تأثیرگذاری داشته باشد. ابوطالب هم چنان با ایمان ایستاد و زندگی کرد و با ایمان و شعار توحید، چشم از دنیا فرو بست. ابن ابی‌الحدید معتزلی می‌گوید با اسناد بسیاری، برخی از عباس بن عبدالمطلب و بعضی از ابوبکر بن ابی قحافه نقل کرده اند که ابوطالب رحلت نکرد مگر این که گفت: «لا اله الا الله، محمد(صلی الله علیه وآله) رسول الله»[6] اشعار و سروده‌های وی، کاملا گواهی بر ایمان و اخلاص او می‌دهد که ما به قسمتی از آن‌ها می‌پردازیم: «اشخاص شریف و فهمیده بدانند که محمد(صلی الله علیه وآله) بسان موسی و عیسی پیامبر است. همان نور آسمانی را که آن دو نفر داشتند او نیز دارد. او پیامبر است وحی از ناحیه خدا بر او نازل می‌گردد...» آری هر یک از این اشعار در اثبات ایمان و اخلاص گوینده آنها کافیست پس برای اثبات ایمان ابوطالب، شواهد و ادلّه فراوان است که هرگز نیاز به دلیل عدم جدایی او با فاطمه بنت اسد نیست. 

اما ابوالعاص بن ربیع اگرچه شخصیت بزرگواری بوده و به نقل ابن اثیر در جریان سقیفه کنار امیرالمؤمنین        ـ علیه السلام ـ بوده و از آن حضرت طرفداری کرده است[7] و دخترش امامه بر وصیت حضرت فاطمه – سلام الله علیها ـ بعد از وفات آن بانوی بزرگوار به ازدواج حضرت علی ـ علیه السلام ـ درآمده است از سوی دیگر ایشان شوهر دختر یا دختر خواندة پیامبر بوده است اما این ابوالعاص هیچ گاه با جناب ابوطالب قابل مقایسه نیست، ثانیاً آن گاه که همسری زینب با ابوالعاص در حال کفر دوام داشته که او در مکه بود، و در حال شرک می زیسته و از حیطة سلطه پیامبر خارج بوده است و به محض این که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ بعد از جنگ بدر به او دسترسی پیدا کرد از او تعهد گرفت که زینب را به مدینه بفرستد و آن گاه که او به مدینه آمده و به خانة زینب رفته بود، پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله به زینب گوشزد کرد که آنان به همدیگر حلال نیستند.[8] 

پس اولا: قضیه عدم جدائی فاطمه بنت اسد از جناب ابوطالب، به عدم جدائی زینب از ابو العاص قیاس نمی‌شود زیرا ابوالعاص و زینب در مکه و خارج از قلمرو و حکومت پیامبر بودند و مشرکان مانع از مهاجرت زنان می‌شدند. 

ثانیاً: بعد از اینکه ابوالعاص در جنگ بدر اسیر شد پیامبر از او تعهد گرفت که زینب را به مدینه بفرستد و او نیز این کار را کرد. 

ثالثاً: وقتی ابوالعاص به مدینه آمد و مهمان زینب بود پیامبر به او تذکر داد که آنان به همدیگر حرام هستند. 

از سوی دیگر اثبات ایمان ابوطالب نیاز به چنین دلیلی ندارد، چون دلایل محکم و متقنی بر ایمان آن جناب موجود می‌باشد و این مطلب در میان خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و شیعیان از مسلمات و واضحات است و آنان که در ایمان او خدشه کرده‌اند از مزدوران بنی امیه و دشمنان خاندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) مخصوصاً حضرت علی(علیه السلام) بوده‌اند.                                                                                           

«والسلام» 

منبع: www.salam-shia.com 


--------------------------------------------------------------------------------

[1] - سورة طه، آیة 75. 

[2] - سورة اسراء، آیة 84. 

[3] - سیرة صحیح پیامبر بزرگ اسلام، علامه جعفر مرتضی عاملی با ترجمة حسین تاج آبادی، ج 2، ص 230، ازکتاب امالی صدوق، ص 551 

[4] - همان مدرک، ص 217. از الدّرجات الرّفیعهَ، ص 49. 

[5] - آیات سورة مسد. 

[6] - سیرة صحیح پیامبر اسلام، ج 2، ص 211، از معتزلی، شرح المنهج، ج 14، ص 71. 

[7] - اسدالعابه دارالشعب، ج 6، ص 185. 

[8] - همان مآخذ.