امروزه شبهه ای عمومیت یافته و آن این است که با توجه به مشکلاتی که در حکومت و جامعه مشاهده می کنیم آیا می توان گفت که هنوز نظام در مسیر اصلی خود حرکت می کند و دچار انحراف نشده است؟ چندی پیش هم مقاله ای نوشته شده بود که به خیال خود برخی عوامل مسلمانی را در قرآن استخراج کرده بود و مدعی شده بود که کشورهای غربی در بالای این فهرستند و ایران و بسیاری از کشورهای اسلامی در اواخر آن. شب جمعه گذشته در مسجدی در همدان بحثی مطرح شد درباره اینکه با چه منطقی می توان بررسی کرد که آیا ما در مسیر اسلامی هستیم یا دچار انحراف شده ایم که متن پیاده شده آن با اصلاحات مختصری تقدیم می شود.

خداوند متعال در قرآن کریم در مورد حضرت موسی (ع) می‌فرماید: «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللّهِ» ما موسی را با آیات خود فرستادیم تا دو کار انجام دهد. اول اینکه مردم را از ظلمات به سوی نور حرکت دهد؛ دوم اینکه دائما ایام الله را به یاد آنها بیاورد. چرا ایام الله را باید در خاطره‌ها و ذهن انسانها جدی کرد. به خاطر اینکه ما یکی از مشکلاتمان این است که دینداریهامان خیلی دچار خلل می‌شود و از مشکلات راه خسته می‌شویم. لذا باید ایام الله را به ما یادآوری کنند. ایام الله چه ایامی است؟ ایامی است که حضور الهی، دست یاری الهی در جامعه کاملا آشکار است. یعنی زمانی است که ما تجربه کرده‌ایم که “اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم و یثبت اقدامکم” ، اگر یاری کنید خدا را، خدا هم شما را یاری می‌کند و ثابت قدمتان می‌گرداند. ایام انقلاب ایامی بود که برخلاف تمام معادلات جهانی، یک حکومت بسیار مقتدر که ابرقدرتها حامی او بودند، با آن همه تبلیغی که علیه اسلام در این مملکت انجام داده بود، در مقابل یک جمعیتی که سلاحی جز سلاح ایمان نداشتند، شکست خورد و مقدمه‌ای شد برای انقلابهای عالم.

در اینکه ایام بهمن مصداق ایام الله بود هیچ منصفی که از وضعیت اجتماعی ایران و جهان خبر داشته باشد، تردید نمی‌کند؛ اما مساله‌ای که امروز گاهی مطرح می‌شود این است که آیا ما همچنان در مسیر انقلابمان حرکت می‌کنیم. برخی با بیان مشکلاتی که در کشور وجود دارد، و با اشاره به افراد نابابی که گاه در مسئولیتهای نظام قرار می‌گیرند و ضربه می‌زنند، مساله را این طور مطرح می‌کنند که آیا ما می­خواستیم این طوری شود که اکنون هست؟ آیا ما انقلاب کردیم که وضع کشور این گونه شود؟ و القا می‌کنند که انقلاب از مسیر خود دور شده و در حال انحطاط است.

برای اینکه جواب صحیحی برای سوال فوق بیابیم ابتدا باید ببینیم که واقعا در این انقلاب چه می­خواستیم و آیا به سمت خواستمان حرکت می‌کنیم یا از آن دور می­شیم؟

آنچه اجمالا ما – یعنی توده‌های مردمی که انقلاب کردند می‌خواستند، این بود که یک جمهوری اسلامی در این کشور برقرار شود؛ یعنی حکومتی که نقش مردم را جدی بگیرد و در مسیر اسلام حرکت کند. اگر یک انسان بی‌طرف، وضعیت کشور در این ۳۶ سال گذشته را بررسی کند، در اینکه نقش‌آفرینیِ مردم در این حکومت جدی بوده تردید نمی‌کند. بهترین شاهدش آمار مشارکت مردم در انتخابات‌های متعدد است که جزء بالاترین آمار مشارکت جهانی است. اما آنچه که امروزه بیشتر به عنوان شبهه مطرح می‌شود این است که آیا نظام واقعا در مسیر اسلام حرکت کرده است؟ آیا واقعا وضعیت ما به لحاظ اسلامی بهتر شده است یا بدتر؟ و هدف از این بحث، تحلیل این مساله است.

قطعا قضاوت درباره اسلامی بودن یا نبودن جامعه باید با استناد به آیات قرآن کریم و سنت معصومین به‌ویژه سنت نبوی باشد؛ نه بر اساس سلیقه‌های شخصی و برداشتهای احساسی ما از اسلامیت؛ آن هم با نگاهی واقع‌بینانه؛ یعنی با ملاحظاتی که بخواهد آرمان اسلام را در متن واقعی جامعه بررسی کند. بدین منظور بهترین مبنای مقایسه این است که انقلاب خود را با معتبرترین انقلاب اسلامی عالم، و حکومت خود را با اسلامی‌ترین حکومت اسلامی عالم مقایسه کنیم نه با تخیلات شخصی خود از انقلاب و حکومت اسلامی.

مهمترین انقلاب اسلامی عالم، انقلابی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم انجام داد که به شکل‌گیریِ اولین حکومت اسلامی منجر شد. پیامبر (ص) و اصحابشان تا در مکه بودند حکومت نداشتند. وقتی هجرت کردند و به مدینه آمدند اولین حکومت اسلامی را تاسیس کردند، یعنی انقلاب به ثمر رسید. و این هجرت جزء ایام­الله شد و برای اینکه دائما مسلمانان به این ایام الله متذکر شوند، مبدأ تاریخ مسلمانان قرار گرفت. نکته مهم این است که وقتی این انقلاب که رخ داد، چه شد؟ آیا انقلاب پیامبر دچار انحراف شد؟ یعنی نعوذ بالله آیا پیامبر (ص) کارش هدر رفت؟ مخصوصا در فضای ما شیعیان، به‌ویژه با توجه به آنچه بعد از پیامبر رخ داد، مسأله پیچیده‌تر می‌شود. اما فعلا محل بحث را زمان خود پیامبر قرار می‌دهم که بین شیعه و سنی در خصوص آن اختلاف نظری نیست. قطعا ما، اعم از شیعه و سنی، حکومت پیامبر اکرم (ص) در مدینه را برترین نمونه یک حکومت اسلامی می‌دانیم و در مسیر اسلام بودن همه حکومتها را باید با آن بسنجیم.

هرکس که اندکی از تاریخ اسلام مطلع باشد می‌داند که حکومت پیامبر در مدینه یک حکومت بدون مشکل نبود. اگر مشکلات خاصی در حکومت پیامبر (ص)، که بالاترین نمونه حکومت اسلامی در جهان است، وجود داشته باشد، معلوم می‌شود که با استناد به این سنخ مشکلات نمی‌توان در مسیر اسلام بودن یک حکومت را انکار کرد. به تعبیر دیگر، اگر بخواهیم آرمان خود را واقع بینانه تحلیل کنیم، آنگاه، ضمن اینکه از اصل آرمانمان دست برنمی‌داریم، در عین حال به اقتضای واقع‌بینی، انتظاری بیش از انتظار از حکومت پیامبر (ص) از حکومت خود نخواهیم داشت. پس قبل از اینکه در مسیر اسلام بودنِ حکومت فعلی را بخواهیم بررسی کنیم ابتدا خوب است به برخی مشکلات حکومت پیامبر (ص) اشاره کنیم، تا در گام بعد ببینیم علامت در مسیر اسلام بودن چیست و آیا نظام ما این ضابطه را دارد تا بگوییم در مسیر انقلاب مانده است یا خیر؟

در اینجا به دوتا از مشکلاتی که آن زمان به طور جدی وجود داشت و امروزه هم برخی از مخالفان نظام به همین دو مشکل استناد می‌کنند اشاره می‌شود و سپس ضابطه‌ها و علائم در مسیر بودن یا نبودن مطرح می‌شود.

۱) تَعَرُّب بعد الهجره. در زمان پیامبر (ص) عده‌ای بودند که از انقلاب پیامبر، تحلیل ناصوابی داشتند و لذا به این جمع‌بندی رسیدند که این انقلاب به اهدافش نرسیده و لذا از آن جدا شدند. این جدا شدن، در ادبیات دینی به «تعرب بعد الهجره» معروف شد که در اسلام یکی از گناهان کبیره شمرده می‌شود و اغلب مفسران آیه ۱۴۹ سوره آل عمران (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوَاْ إِن تُطِیعُواْ الَّذِینَ کَفَرُواْ یَرُدُّوکُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِینَ. ترجمه: ای کسانی که ایمان آورده‌اید اگر از کافران اطاعت کنید شما را به گذشته‌تان برمی‌گردانند در حالی که ضرر خواهید کرد) را ناظر به همین گناه کبیره می‌دانند. داستان از این قرار است که برخی از مسلمانها از سختی‌های زندگی در جامعه دینی خسته شدند و به این جمع‌بندی رسیدند که اگر به شهر مکه یا بادیه‌های اطراف برگردند برایشان راحت‌تر است. دشمنان دائما مسلمانان را در محاصره و تحریم قرار می‌دادند و جنگهای فراوانی را بر مسلمانان تحمیل کردند. عده‌ای در چنین شرایطی انتظار این داشتند که پیامبر به خاطر رفاه و راحتی مردم از اهداف خود دست بردارد. همان انتظاری که کافران قبلا از پیامبر داشتند. تعبیر قرآن کریم درباره این انتظارات نابجا از پیامبر این است که: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» (سوره ن، آیه ۹). تعبیر مداهنه در عربی به معنای «روغن‌مالی» است. به لحاظ اصطلاحی شبیه تعبیر عامیانه «ماست‌مالی» در زبان فارسی است. به تعبیر عامیانه، ترجمه آیه این می‌شود آنها آرزو دارند که تو ماست مالی کنی تا آنها هم ماست مالی کنند. در جای دیگر قرآن کریم برای اینکه خیال این گونه مسلمانان سست‌ایمان راحت شود، در همان اولین سوره‌ای که در مدینه نازل شد، فرمود: «وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ. بقره/۱۲۰: هرگز یهودیان و مسیحیان [ی که با شما دشمنی دارند] از تو راضی نخواهند شد مگر اینکه [از دینتان دست بردارید] و از آیین آنها تبعیت کنی.» پس گاه مشکلات عادی زندگی در جامعه دینی و حکومت دینی بقدری است که حتی عده‌ای حکومت پیامبر (ص) را نامطلوب ارزیابی می‌کنند؛ و قرآن این عده را تخطئه می‌کند و تحلیل آنها را ناصواب می‌داند. البته عده‌ای هم بودند که عملا فرار نکردند اما در دل خود این میل را داشتند و هنگام بروز سختی‌ آرزو می‌کردند که ای کاش ما هم فرار کرده بودیم که قرآن کریم این گونه از آنها یاد کرده است: « یَحْسَبُونَ الْأَحْزابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَ إِنْ یَأْتِ الْأَحْزابُ یَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بادُونَ فِی الْأَعْرابِ یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُم‏. (سوره احزاب، آیه ۲۰) ترجمه: گمان می‌کنند که احزاب [ که برای جنگ آمده بودن] هنوز برنگشته‌اند و اگر احزاب دشمن بیایند آرزو می‌کنند که ای کاش در میان بادیه‌نشینان بودند و از دور خبر شما را جویا می‌شدند.» اینها گروهی دیگر، یعنی همان منافقان‌اند، که در بند بعدی به سراغ آنها می‌رویم.

۲) منافقان. مورد دوم از مورد اول به مراتب پیچیده‌تر و تحلیلش دشوارتر است؛ و آن پیدایش گروهی در جامعه اسلامی هستند به نام منافقین. نفاق غیر از ریا است. ریا یک گناه فردی و مربوط به حوزه اعمال فرد است؛ اما نفاق اولا یک گناه اعتقادی و ثانیا و مهمتر اینکه یک گناه تشکیلاتی است. منافق فقط یک آدم دورو نیست، بلکه کسی است که به لحاظ ایمانی، ایمان عمیق ندارد ولی در جامعه دینی تشکیلات و حزب راه‌اندازی می‌کند (چنانکه خداوند از منافقان با تعبیر «حزب الشیطان» که نشاندهنده روابط تشکیلاتی آنهاست یاد می‌کند؛ سوره مجادله، آیه ۱۹) و حتی در رده‌های بالای حکومتی هم وارد می‌شود. این مهم است که حتی در جامعه و حکومتی که پیامبر رئیس این حکومت است، ممکن است افرادی پیدا شوند که در رده‌های حکومتی نفوذ و یارگیری کنند؛ به نحوی که مسلمانان عادی و حتی بسیجی‌های جامعه پیامبر از آنها حرف‌شنوی داشته باشند. اگر این مطلب در قرآن کریم نیامده بود باور کردنش بسیار سخت بود. آیا می‌شود رئیس حکومتی پیامبر باشد، اما منافقین در آن حکومت قدرت و نفوذ بالا داشته باشند؟ آن هم در بسیجی‌های آن حکومت؟ متاسفانه بله.

ما اول بار اصطلاح بسیجی را برای کسانی به کار بردیم که داوطلبانه برای جنگ با دشمنان عازم جبهه بودند. در زمان پیامبر اکرم (ص) هم جنگهای متعددی رخ داد و در یکی از اولین جنگها (یعنی جنگ احد) منافقان از میان بسیجیهای زمان پیامبر یارگیری کردند! در جنگ احد پیامبر و اصحابشان که برای جنگ حرکت کردند حدود نهصد نفر بودند. عبداله ابن ابی که بعدها به رئیس منافقین معروف شد، با حرفهایی که زد حدود سیصد نفر از اینهایی که برای جهاد از مدینه خارج شده‌ بودند را برگرداند؛ و ای کاش که فقط برمی­گرداند؛ بلکه در مسیر برگشت تعابیری درباره پیامبر (ص) به کار برد که آدم تعجب می‌کند. قرآن کریم سخن وی را چنین نقل کرده است: «یَقُولُونَ لَئِن رَّجَعْنَا إِلَى الْمَدِینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یَعْلَمُونَ (سوره منافقون، آیه ۸) ترجمه: می‌گویند اگر به مدینه برگردیم کسی که عزیزتر است [منظور خودش است] کسی را که ذلیلتر است [منظورش پیامبر (ص) بوده] بیرون خواهد کرد. در حالی که عزت از آنِ خدا و رسول و مومنین است در حالی که منافقان نمی‌دانند.». ببینید قدرت این آدم در جامعه تحت حکومت پیامبر (ص) چقدر بالا بود. عده‌ای از بسیجی‌ها را از لشکر پیامبر جدا می‌کند و در میان آنها سخنرانی می‌کند و می‌گوید من که عزیزترم پیامبر را که ذلیلتر است از شهر بیرون می‌کنم. و قرآن درجای دیگر به اینکه عده‌ای از مومنانی که برای جهاد آمده‌اند از این منافقان حرف‌شنوی دارند چنین تعبیر می‌کند: «و فیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُم‏» (سوره توبه، آیه ۴۷)

برای اینکه دشواری مساله بیشتر معلوم شود پاسخ این دو سوال را کنار هم بگذارید:

(۱) منافق بدتر است یا کافر؟ قرآن کریم صریحا می‌فرماید منافقین از همه بدترند. «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمْ نَصِیراً (نساء/۱۴۵)»

(۲) منافق در چه جامعه­ای پیدا می‌شود؟ در جامعه کفر یا در جامعه ایمانی؟ معلوم است: در جامعه ایمانی.

نتیجه: اگر حکومت دینی و جامعه دینی تشکیل دهید، آنگاه افرادی هم در این جامعه پیدا خواهند شد که از کافر بدترند!

حالا آیا نتیجه این می‌شود که نباید جامعه دینی و حکومت دینی تشکیل داد؟ آیا نعوذبالله پیامبر اکرم (ص) اشتباه کرد که جامعه دینی و حکومت دینی تشکیل داده است؟ قطعا چنین نیست. اگر رشد انسانها را جدی بگیریم و باور داشته باشیم خدایی هست که بشر را رها نکرده و برای رشد او دین آسمانی فرستاده، آنگاه شکل‌گیریِ جامعه دینی و حکومت دینی، قطعا برای رشد انسانها لازم است؛ اما نکته مهم این است که وقتی زمینه رشد مهیا می‌شود، زمینه انحطاط هم در کنارش مهیا می‌شود و مشاهده این انحطاط‌ها نباید توهم این را ایجاد کند که اصل تشکیل جامعه دینی و حکومت دینی نادرست بوده است. . آیا پیامبر ناموفق بود در حکومتش؟ قطعا خیر. موفقیت هرچیز را با اهداف خودش می­سنجند. موفقیت یک حکومت در این نیست که تمام افراد جامعه تحت این حکومت آدمهای خوبی باشند و تمام مشکلات اجتماعی حل شده باشد. این آرمانی است که حتی در نهایت حکومت امام زمان هم حاصل نمی‌شود؛ زیرا در حکومت آن حضرت، منافق نابود نمی‌شود، بلکه ذلیل می‌شود؛ چنانکه در دعای افتتاح ماه رمضان می‌گوییم: «اللهم انا نرغب الیک فی دوله کریمه تعز بها الاسلام و اهله و تذل بها النفاق و اهله.» منافق هست، اما ذلیل شده، چون بصیرت مردم به حدی بالا رفته که منافق نمی‌تواند با سوءاستفاده‌ها همچنان پیش برود. پس همه انسانها خوب نشده‌اند.

پس تا اینجا معلوم شد که پیدایش مشکلات زندگی و حتی پیدایش منافقانی در برخی لایه‌های مهم اجتماعی و حکومتی لزوما به معنای مسیر انقلاب از مسیر اصلی خود نیست. اگر چنین نیست با چه معیارهایی می‌توان در مسیر اسلام بودن انقلاب اطمینان حاصل کرد؟ آیا سخن فوق هرگونه انحراف در حکومت را توجیه نخواهد کرد؟ یعنی مثلا معاویه هم نمی‌تواند با تمسک به همین دو سخن فوق، حکومت خود را هم در مسیر اسلام معرفی کند؟ پاسخ این است که اگر به همین مقدار بسنده شود امکان این سوءاستفاده وجود دارد. لذا باید سراغ وجهه ایجابی مساله هم رفت. یعنی تا اینجا فقط نشان دادیم که پیدا شدن چنین مولفه‌هایی در جامعه، لزوما به معنای انحراف مسیر اصلی جامعه نیست. اما از کجا معلوم که در مسیر درست هستیم؟ باز باید به خود قرآن کریم و سیره اهل بیت مراجعه کنیم.

چه واژه قرآنی در مسیر اسلام بودن ما را نشان می‌دهد؟ واژه صبر و استقامت. خداوند در آیات متعدد از مسلمانها خواسته است که در مسیر اسلام صبور باشند و در مقابل مشکلات استقامت به خرج دهند و اگر استقامت به خرج دهند در مسیر اسلام خواهند بود. مثلا در آیه ۱۱۲ سوره هود می‌فرماید: « فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (ترجمه: آن گونه که خدا به تو دستور داده استقامت بورز و همچنین کسانی که با تو رجوع کرده‌اند؛ و [در مقابل دستور خدا] طغیان و سرکشی نکنید که خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است.) اما از کجا بفهمیم ما در مسیر استقامت هستیم؟ اگرچه در آیات متعددی ثمرات معنوی این استقامت توضیح داده شده، اما به عنوان یک ثمره، و به تعبیر دقیق‌تر، یک علامت اجتماعی برای اینکه در مسیر استقامت هستیم در آیات ۱۶ و ۱۷ سوره جن به نکته مهمی اشاره شده است. خداوند در این آیات می‌فرماید: «وَألَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاء غَدَقاً؛ لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَمَن یُعْرِضْ عَن ذِکْرِ رَبِّهِ یَسْلُکْهُ عَذَاباً صَعَداً. ترجمه: و اگر در این راه استقامت به خرج دهند آب گوارای فراوانی به آنها خواهیم نوشاند [کنایه از سرازیر شدن نعمات الهی] تا اینکه در این مساله آنها را دچار فتنه کنیم؛ و هرکس از یاد خدا روی گردان شود به سوی عذابی فزاینده حرکت خواهد کرد.»

دقت کنید: آیه می‌فرماید اگر استقامت کنید اولا آب گوارای فراوانی می‌دهیم. یعنی نعمتهایی می‌دهیم که شدت گوارایی‌اش را احساس می‌کنید. آیا این انقلاب ما را به این نعمتها رسانده یا نه؟ اگر خوب نگاه کنیم می‌بینیم به چه نعمتهای گوارایی رسیده‌ایم. ما و سایر مسلمانها قبلا از مسلمانی خودمان خجالت می‌کشیدیم. اما امروز همگی سرمان را بالا می‌گیریم و افتخار می‌کنیم به مسلمانی‌مان. نه فقط ما، بلکه عموم مسلمانان جهان، به برکت این انقلاب دیگر از مسلمانی خود خجالت نمی‌کشند. همان طور که در مکه همه اسلام خود را مخفی می‌کردند اما وقتی به مدینه آمدند مسلمانی مایه افتخار شد. آیا این علامت مهمی برای رو به رشد بودن نیست؟ آیا آب گوارایی به این عظمت سراغ دارید؟ ملتی که تا ۵۰ سال سمبل عقب ماندگی و تو سری خور بود الان با عزت سرش را بلند می‌کند. ما خودمان را باور کردیم. آیا این ثمره کوچکی است؟ ملتی که کسانی که خود را روشنفکر می‌نامیدند درباره‌اش می‌گفتند «ما یک لوله هنگ [= آفتابه] نمی‌توانیم بسازیم» الان در بسیاری از تکنولوژیهای برتر جهان در زمره چند کشور اول قرار گرفته است. عرض من این نیست که در کشور مشکل اجتماعی نداریم. یا به لحاظ اسلامیت مشکل نداریم. خیر؛ اما دقت کنید که افق مشکلات ما چیست؟ مثلا مشکل بدحجابی را دقت کنید. این یک مشکل به لحاظ اسلامیت ماست؛ اما سراغ اغلب همین افراد بدحجاب هم که می‌روید، از مسلمانیِ خود خجالت نمی‌کشند. آیا این عزت نعمت کوچکی است؟ این را قدر بدانیم. امثال طالبان و داعش را در جهان راه انداختند که ما از مسلمانی خود خجالت بکشیم، اما دیگر دیر شده است. در زمان شاه، اگر کسی مسلمان بود، خجالت می‌کشید از مسلمانیش، نمازخوانها از نمازخواندن در پارک و در ملا عام خجالت می‌کشیدند؛ امروزه نمی‌گوییم همه نمازخوان شده‌اند؛ اما کسی از نمازخوان بودن خجالت نمی‌کشد. بنده قبول دارم که ریا و نفاق زیاد شده؛ اما چرا زیاد شده؟ به خاطر اینکه ارزشهای خوب ارزشمند شده، و لذا عده‌ای دنبال سوءاستفاده از آنها برای رسیدن به دنیایشان شده‌اند. اگر حقیقتی در جامعه ارزش نداشته باشد، کسی نمی‌تواند از آن سوءاستفاده کند، زمانی پای سوءاستفاده‌چی‌ها باز می‌شود که آن موضوع به یک ارزش اجتماعی تبدیل شده باشد. در کشورهای غربی حقوق بشرو آزادی، به عنوان ارزش مهم قلمداد می‌شود لذا در اینها ریا می‌ورزند، اما در کشور ما اسلام و مسلمانی ارزشش بالا رفته و لذا منافقان هم زیاد شده‌اند.

اما آیه ادامه مهمی هم دارد. اگر استقامت داشتیم و در مسیر بودیم، به ما آب گوارا می‌دهند. چرا؟ لنفتنهم فیه. برای اینکه در همین زمینه ما را به فتنه بیندازند! فتنه به آزمایشهای سخت و تکان دهنده میگویند که خیلی از افراد در آن می­لغزند. دقت کنید. این هم ادامه علامت است. اگر نعمتها آمد و فتنه‌ای نبود، معلوم نیست که در مسیر بوده باشیم. لذا می‌بینید از ابتدای انقلاب تا کنون همین طور فتنه‌های پیاپی رخ داده و عده‌ای هم لغزیده‌اند. برخی این مطلب را که عده‌ای از قطار انقلاب پیاده می‌شوند دلیل ناموفقیت انقلاب وانمود می‌کنند، در حالی که اصلا چنین نیست. اینکه ما در مسیر باشیم لازمه‌اش این است که دچار فتنه‌ها شویم و طبیعی است که در هر فتنه‌ای عده‌ای از کسانی که تاکنون همراه بوده‌اند از همراهی بازمانند و خودشان به دشمن تبدیل شوند. مگر در حکومت پیامبر (ص) عده‌ای منافق نشدند؟ مگر در حکومت حضرت علی (ع) امثال طلحه و زبیرها که ابتدا بیعت کردند به دشمنی برنخاستند؟ مگر خوارج که در جنگ صفین در لشکر علی (ع) بودند دشمن علی (ع) نشدند؟ آیا این ریزش‌ها دلیل بر این می‌شود که کسی بگوید نعوذبالله حکومت امیرالمومنین در مسیر اسلام نبود و منحرف شد؟

دقت کنید: ما انقلاب نکردیم که یک حکومت گل و بلبل تشکیل دهیم. ما انقلاب کردیم که مقدمه­ای باشد برای ظهور امام زمان. ظهور امام یعنی چی؟ یعنی فقط یک وضعیت گل و بلبل؟ یعنی فقط یک رفاه ظاهری؟ خیر. یعنی وضعیتی که انسانها به اوج رشدشان می­رسند. اوج رشد یعنی چی؟ آیا یعنی اینکه مردم فقط خوب بخورند و خوب بخوابند، و مشکلات و دعواها کم شود؟ آیا این است اوج رشد؟ یعنی اگر مشکلات اقتصادی حل شود، مشکلات خانواده حل شود، و …، تمام است؟ آیا این است غایت تمام انبیاء در تاریخ؟ همه انبیاء موعود جهانی را وعده دادند. آیا این همه انتظار برای یک سلسله مسائل مادی دنیوی؟ اشتباه نکنید. عدالت کف اقدامات امام زمان (ع) است، نه سقف آن. قرار است انسانیت انسان را رشد دهند نه حیوانیت او را. خداوند افقی که برای انسان تصویر کرده برتر از فرشته است؛ این قرار است محقق شود. قرآن کریم می‌فرماید: « أَوَلَمْ یَنظُرُواْ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللّهُ مِن شَیْءٍ (سوره اعراف، آیه ۱۸۵) آیا نمی‌نگرند در ملکوت آسمانها و زمین و هرآن چیزی که خداوند آفریده است؟» خداوند از کافران تعجب می‌کند که چرا ملکوت عالم را نگاه نمی‌کنند، ما مسلمانان که جای خود داریم! این کاری که حضرت ابراهیم کرد «وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ (سوره ابراهیم، آیه ۷۵)» خداوند از همه ما انتظار دارد. به حضرت ابراهیم ملکوت عالم را نشان دادند. به ما هم گفتند بروید و نگاه کنید. تحقق عدالت، کمترین کاری که امام زمان در عالم انجام می‌دهد. کار اصلی گسترش توحید است. کارش این است که به ما نشان دهد که:

ما ز فلک برتریم، از ملک افزون­تریم               زین دو چرا نگذریم مقصد ما کبریاست.

در حدیث قدسی است که خداوند می‌فرماید «لَا یَسَعُنِی أَرْضِی وَ لَا سَمَائِی وَ لَکِنْ یَسَعُنِی قَلْبُ عَبْدِیَ الْمُؤْمِن‏» (العوالی اللئالی، ج۴، ص۷) یعنی زمین و آسمان من گنجایش مرا ندارند اما قلب بنده مومن من گنجایش مرا دارد. ما در این انقلاب یاد گرفتیم این گونه به عالم نگاه کنیم. امام خمینی، رحمه الله علیه، این نوع نگاه را به ما یاد داد. گفت آمریکا هیچ غلطی نمی­تواند بکند. آمریکا با این همه تجهیزات و قدرت و اسلحه و …، هیچ غلطی نمی‌تواند بکند؟ دقت کنید: آمریکا با همه ادعاهایش کجاست؟ در قسمت کوچکی از کره زمین. کره زمین کجاست؟ ذره‌ای در منظومه شمسی. منظومه شمسی کجاست؟ نقطه‌ای در کهکشان راه شیری. کهکشان راه شیری کجاست؟ قطره‌ای در میان میلیاردها کهکشان عالم. اینها تازه عالم مُلک است نه ملکوت. آنگاه حتی از این افق مادی، اگر میکروسکوپ هم بگذارید، کره زمین را نمیتوانید ببینید چه رسد به آمریکا. پس برای مومنی که قلبش از آسمان و زمین بزرگتر است آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. امام خمینی این روحیه را به مردم ما و به جوانان ما منتقل کرد و اکنون متأسفانه عده­ای می­خواهند این روحیه را بشکنند. ما در جهان نشان دادیم که آمریکا هیچ غلطی نمی­تواند بکند. آن وقت عده‌ای منافق فکر می‌کنند عزت در دوستی با آمریکاست. خداوند درباره این منافقین در آیه ۱۳۹ سوره نساء می‌فرماید: «الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمیعا: منافقان کسانی هستند که دوستی با کافران را بر مومنان ترجیح می‌دهند. آیا به خاطر این است که عزت را در دوستی با آنان می‌دانند؟ پس بدانید که عزت سراسر از آن خداست.»

پس قرآن علامت در مسیر بودن را با استقامت کردن تعبیر کرده، و علامت استقامت را این می‌داند که آب گوارایی ارزانی آنها شود که البته خود همین زمینه شروع فتنه‌ها و آزمایشهای سخت خواهد بود. حالا اگر فتنه رخ داد چه باید بکنیم؟ معلوم است باز باید استقامت کنیم. اگر استقامت کردیم چه می‌شود؟ دوباره آبی گوارا، و در نتیجه دوباره فتنه‌ای جدید. بعد چه؟ این مسیر ادامه پیدا می‌کند تا به یکی از این دو گزینه برسیم: یا خسته شویم و دست برداریم از استقامت و از یاد خدا، که خداوند هشدار داد که اگر بعد از طی این مسیر از یاد خدا دست بردارید دچار عذابی فزاینده خواهید شد (نسلکه عذابا صعدا). این عذاب فزاینده همان است که امام عزیزمان می‌فرمود: اگر اسلام در این کشور زمین بخورد تا قرنها سر بلند نخواهد کرد. یعنی چه بسا شبیه همان وضعیتی که بیش از هزار سال بعد از تنها ماندن امام علی (ع) و امام حسن (ع) ‌رخ داد. گزینه دوم این است که بقدری به استقامت خود ادامه می‌دهیم که باز فتنه‌ها پیچیده‌تر ‌شود تا معلوم ‌شود آمادگی و ظرفیت ظهور امام زمان در ما حاصل شده و اماممان را در آغوش خواهیم کشید. یعنی ما داریم راهی را هموار می­کنیم تا امام زمان (ع) بیاد. فتنه­های آخرالزمان در روایات بسیار معروف است. قبل از ظهور فتنه­ها شدید می‌شود. چرا؟ چون قرار است محبان آن حضرت پالایش شوند و کسانی بمانند که تا آخر می‌مانند. قرار نیست عاشورا و شهادت امام تکرار شود. ما با انقلابمان ظرفیتی در عالم ایجاد کردیم که با استقامتمان در این مسیر، این ظرفیت بالا می‌رود تا اینکه به انسانهایی برسد که بتوانند تا آخرین قطره خون خود پای امامشان بایستند. آیا این کار ریزش دارد؟ قطعا. اما مهمتر این است که رویشهای ناب دارد. مگر انقلاب اسلامی پیامبر اکرم (ص) ریزش نداشت؟ مگر منافقین وارد تشکیلات اجتماعی و حکومتی نشدند؟ این داستان همیشگی تاریخ است: آدم به زمین نیامد که بهشت را در زمین تجربه کند؛ بلکه آمد تا ظرفیت عظیم انسان بودن خود را نمایان سازد و این ظرفیت هرقدر نمایان شود، بدی‌ها هم همپای او رشد می‌کنند.

اگر نظام عالم چنین است و اگر معنای در مسیر اسلام بودن انقلاب این است، پس شما را بشارت می‌دهم به اینکه فتنه‌های بعدی در راه است! فتنه‌هایی سخت‌تر از آنچه تاکنون تجربه کرده‌ایم. فتنه­های انقلاب را در نظر بگیرید. آیا فتنه بنی­صدر فتنه کوچکی بود؟ فتنه مجاهدین خلق چظور؟ فتنه‌های زمان جنگ چطور؟ فتنه قائم مقام رهبری چطور؟ همین طور جلو بیایید تا فتنه ۸۸ . بین فتنه ۸۸ و فتنه بنی‌صدر مقایسه کنید. کدام پیچیده‌تر و سخت‌تر بود؟ بنی‌صدری که در مقابل امام ایستاده بود یا کسانی که زمانی کنار امام بودند و بتدریج کم آوردند. پس منتظر فتنه بعدی باشیم و غافلگیر نشویم تا انشاءالله جزء کسانی نباشیم که می‌لغزند. امام صادق علیه‌السلام فرمود: العالم بزمانه لا یهجم علیه اللوابس. (کافی، ج۱، ص۲۷: کسی که به زمانه خویش آگاه است، امور شبهه برانگیز بر او هجوم نمی‌آورند.)

آخرین سخن اینکه اگر فتنه‌ای رخ داد از کجا بفهمیم که آیا اکنون ما در مسیر رشد هستیم یا مخالفانمان؟ همه می‌دانیم که در تمام این فتنه‌هایی که در تاریخ انقلاب رخ داده، طرفی که ما او را منحرف می‌دانیم عین همین ادعا را در مورد ما دارد. هم بنی‌صدر خود را محق می‌داند، هم رجوی، هم منتظری و هم موسوی و کروبی. آیا شاخصی هست که بدانیم از مسیر اصلی منحرف شده‌ایم یا خیر؟ در اینکه ولی فقیه شاخص اصلی است برای کسانی که با ادبیات دینی عمیقا آشنا هستند جای تردیدی نیست. اما چه کنیم که مشکل این است که بقدری شبهه در جامعه رواج دارد که همواره در فتنه‌ها اولین اقدامی که انجام می‌شود تردیدافکنی در صلاحیت ولی فقیه است و از آنجا که شخص ولی فقیه معصوم نیست، این شبهه خیلی سریع اثر می‌گذارد.

اکنون آیا در تعالیم دین شاخص دیگری قرار داده شده است؟ پاسخ مثبت است. اگر کسی در جنگ جمل به خاطر سابقه افراد بین علی (ع) و طلحه و زبیر و عایشه شک کرد، چه باید بکند؟ اصل این است که به دامان امامت برگردد. اما اگر شبهه بقدری تقویت شده که او در امامت امام تردید دارد، چه کند؟ حضرت علی (ع) بخوبی پاسخ این مساله را داده است. حضرت می‌فرماید: «وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِی‏ تَرَکَه» (نهج‌البلاغه صبحی صالح، خطبه ۱۴۷)‏

این روایت دقیقا سوال اول بحث ما را پاسخ می‌دهد: از کجا بفهمیم که آیا نظام ما در مسیر اصلی انقلاب اسلامی حرکت می‌کند یا خیر؟ می‌دانیم که اگر در مسیر اصلی خود باشد یعنی دارد رشد می کند، پس سوال این است: از کجا بفهمیم که آیا نظام ما در حال رشد است؟ حضرت علی (ع) یک شاخص عینی می‌دهد: می‌فرماید شما راه رشد (در مسیر اصلی بودن) را نخواهید دانست مگر اینکه کسی که تارک این راه است را بشناسید. اگر بین علی (ع) با طلحه و زبیر و عایشه شک کردی، در مورد معاویه که شک نداری. ببین او از چه کسانی حمایت می‌کند. این همان ضابطه‌ای است که امام عزیزمان در اختیار ما قرار داد و فرمود: «هر وقت دشمن از شما تعریف کرد، بر خود بترسید.» یعنی دشمنی که در دشمنی‌اش تردیدی نداریم، درست بشناسیم؛ مادام که او به دشمنی‌اش ادامه می دهد نشان می‌دهد که ما در مسیر رشدیم. اما هر زمان، او که تارک حق است با ما راه آمد و دست دوستی داد در حقانیت مسیر خود تردید کنیم. این تعبیر حضرت امیر ترجمان همان آیه‌ای است که در اوایل بحث ارائه شد: «وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ. بقره/۱۲۰: هرگز یهودیان و مسیحیان [ی که با شما دشمنی دارند] از تو راضی نخواهند شد مگر اینکه [از دینتان دست بردارید] و از آیین آنها تبعیت کنی.».

پس الحمدلله که آمریکا همچنان دشمن ماست. اگر چنین است، مذاکره چیست؟ چرا ما مذاکره می‌کنیم؟ مذاکره می­کنیم تا نشان دهیم اگر به فرض محال، شیطان بزرگ بخواهد دست از شیطنت بردارد، ما مشکلی با او نخواهیم داشت! ما دشمنمان شیطان بزرگ است. اگر فرض کنیم شیطان دیگر نخواهد شیطان باشد، آیا باز باید با او دشمن باشیم؟ البته کسانی که نگاه عمیقی به وقایع عالم دارند می‌دانند که شیطان از شیطنت دست برنخواهد داشت. اما حداقل حجت بر همگان تمام می‌شود و کسانی که هنوز باور نکرده‌اند یهود و نصاری تا کاملا از آنها تبعیت نکنیم دست از سر ما برنمی‌دارند به اطمینان برسند و منافقانی که قصد دارند به تعبیر قرآن «ماست مالی کنند» ذلیل و رسوا شوند.

والحمد لله رب العالمین

منبع: /www.souzanchi.ir