آیا در دین اسلام, فقط تشیع, بر حق است؟

 

پس از آن‌ که به مزیت و حقانیت اسلام پی بردیم, اینک می‌‌توانیم علاوه بر دلیل عقلی, از نصوص قطعی آن, برای اثبات حقانیت یکی از مذاهب اسلامی استفاده کنیم.

 

می‌‌دانیم که مسئله اساسی مورد اختلاف میان شیعه و اهل‌سنت, مسئله تعیین و عدم تعیین جانشین, توسط حضرت رسول اکرم ص می‌‌باشد. از این رو در پاسخ, به سراغ همین مسئله رفته, سایر مسائل موارد اختلاف را مسکوت می‌‌گذاریم. اگر حقانیت تشیع در این امر ثابت شود, بی‌‌شک در سایر مسائل نیز ثابت می‌‌شود؛ زیرا اختلافات دیگر, از این آبشخور سرچشمه می‌‌گیرد.

 

به‌طور کلی در زمینه جانشینی حضرت پیامبرص, هم دلایل و قرائن عقلانی وجود دارد و هم نصوص دینی که می‌‌توان با توجه به آنها, به حقانیت مذهب تشیع پی برد.

 

دلیل عقلی: یکی از دلایل یا قرائن عقلانی این است که از یک طرف, دعوت اسلام یک دعوت جهانی بود و ازسوی دیگر, پیامبر اسلام فرصتی برای رساندن این پیام آسمانی به تمام جهانیان نداشت؛[44] بنابراین, کار او هنوز تمام نشده بود. از دیگر سوی, مسئله تعیین جانشینی که بتواند عهده‌‌دار ادامه آن مسئولیت خطیر باشد, مهم‌‌ترین مسئله جامعه و حکومت نوبنیاد اسلامی بود؛ مسئله‌‌ای که هم خلیفه اول به اهمیت اساسی آن توجه کرده و برای آن تدبیری اندیشید[45] و هم خلیفه دوم چنین کرد.[46] از دیگر سوی پیامبر اکرم ص, عقل کُل و به اعتراف دوست و دشمن, یک نابغه به تمام معنا در امور سیاسی و نظامی بود. با این اوصاف, چگونه می‌‌توان باور کرد که چنین فردی, متوجه اهمیت مسئله تعیین جانشین برای خود نشده یا اگر شده کاری نکرده است؟!

 

بنابر روایت مورخان, در اسلام, برای هیچ اصلی به اندازه اصل امامت خون ریخته نشده است.[47] با این حال آیا رواست که تهمت غفلت یا کوتاهی را درباره موضوعی با این اهمیت, نسبت به بزرگ‌ترین پیامبر اولوالعزم خداوند روا داریم؟! گمانی که حتی نسبت به یک فرد معمولی نیز توهین شمرده می‌‌شود.

 

علاوه بر این استبعاد عقلی, آن‌‌چه مهم است, دلایل متعدد نقلی است که به سبب ظرفیت محدود این نوشته, تنها یک آیه و دو حدیث نبوی را در این مقام بیان می‌‌کنیم.[48]

 

دلیل قرآنی: به اجماع تمام مفسران شیعه و اهل‌سنت,[49] آیه مبارکه: {إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ}؛[50] درباره حضرت علیع نازل شده است.

 

در شأن نزول این آیه آمده است, هنگامی که علی ع در مسجد مشغول نماز بود, سائلی وارد شده، درخواست کمک کرد. علیع به انگشترش اشاره کرد و سائل آن را از انگشت حضرت بیرون کشید؛ سپس این آیه نازل شد.

 

این شأن نزول, همان‌‌گونه که گفته شد، مورد اتفاق تمام مفسران امت اسلام است.[51] علاوه بر مفسران, ائمه علم کلام اهل‌سنت همچون قاضی عضدالدین ایجی, شریف جرجانی, سعدالدین تفازانی و علاءالدین قوشجی سمرقندی, به اجماعی بودن نزول آیه درباره امام علیع, اذعان و تصریح کرده‌اند.[52]

 

درباره کلمه «ولی», میان مفسران شیعه و اهل‌سنت, اختلاف است. مفسران شیعی آن را به معنای سرپرست, صاحب اختیار, اولی بالتصرف و به معنای «ولی امر» که در آیه {أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ}[53] آمده است, می‌‌دانند؛ در حالی که اکثر مفسران اهل‌سنت این کلمه را به معنای «دوست» دانسته و معتقدند موضوع اطاعت و فرمان‌‌برداری از آن, قابل استنباط نیست.

 

حقیقت آن است که این شبهه‌‌ها در باره واژه «ولی» در صدر اسلام نبوده و بعدها به واسطه مفسران قرن دوم و سوم و قرون بعدی بر آیه مبارکه تحمیل شده است. این مفسران, در مقابل عمل انجام شده قرار گرفته بودند و چاره‌‌ای جز آن‌‌ نداشتند![54] با این حال برخی از قرائنی که معنای این کلمه را معین کرده و تردیدها را از میان می‌‌برد, در ادامه (هنگام ذکر حدیث شریف غدیر) خواهد آمد.

 

دلیل روایی: احادیثی که در موضوع مورد بحث از رسول اکرم صرسیده، فراوان است؛ مانند حدیث ثقلین, حدیث سفینه, حدیث کساء و... که از طریق اهل تسنن و تشیع روایت شده است. ولی در این‌‌جا فقط به دو حدیثی که از حیث سند, نزد شیعه و اهل‌سنت, متواتر و هم اکنون نیز در منابع مختلف فریقین وجود دارد, بسنده می‌‌شود.

 

1. حدیث غدیر

 

یکی از این دو حدیث, حدیث غدیر است که پیامبرصدر بازگشت از آخرین حج و در حضور حدود 120000 نفر از حجاج سراسر جزیرة العرب, در ضمن خطبهْ مفصلی فرمود: «من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله.» این حدیث را علامه امینی ره در کتاب معروف و مبسوط الغدیر از 110 نفر از صحابه که در میان آنان ابوبکر, عمر, عثمان و عایشه هم می‌‌باشند[55] و نیز 84 نفر از تابعان[56] و 360 نفر از علمای طراز اول جهان اسلام, با ذکر کتاب و مشخصات منبع،[57] نقل کرده است. 26 نفر از عالمان بزرگ اهل‌سنت و شیعی مانند طبری, ابن‌عقده, ذهبی ابن‌جزری شافعی درباره این حدیث, کتاب‌‌های مستقلی نوشته‌اند.[58]

 

سند این حدیث, غیر قابل تردید است و دلالت آن فقط, از سوی شماری از عالمان اهل‌سنت مورد تردید واقع شده است. ایشان گفته‌اند: کلمه «مولا» در این حدیث شریف, به معنای ولی و سرپرست نیست؛ بلکه به معنای دوست است. بنابراین, معنای حدیث این است که هرکس مرا دوست می‌دارد, علی ع را نیز دوست بدارد.

 

علمای شیعه در رد این احتمال, دلایل متقنی ارائه کرده‌اند؛ برای مثال, شیخ مفید (از برجسته‌ترین متکلمان شیعه) کتاب مستقلی درباره معنای حقیقی واژه «مولا» نوشته به نام اقسام المولی فی اللسان. وی در این کتاب ده معنا برای کلمه «مولا» ذکر کرده و می‌‌گوید: با تأمل در این معانی, درمی‌یابیم که لفظ «مولا» میان این معانی مشترک نیست؛ بلکه موضوع‌‌له و معنای حقیقی لفظ, همان «اولی بالتصرف» و سایر معانی, مجازی است و به گونه‌ای به همان معنای حقیقی بازمی‌‌گردند. وی سپس برای اثبات این ادعا, به بررسی تک‌تک این معانی پرداخته, چگونگی بازگشت معانی مجازی به حقیقی را روشن کرده و بر آن استدلال می‌‌کند.[59]

 

خلاصه آرای علمای امامیه این است که هم قرینه لفظی و هم قرینه مقامی،[60] چنان احتمالی را رد می‌‌کند. از جمله قراین لفظی این است که خود پیامبر از جمعیتی که بالغ بر 120000 هزار یا بیشتر بود, اقرار گرفت و فرمود: «ألست اولی بکم من انفسکم؟»؛ یعنی آیا من از خودتان نسبت به شما, اولی‌تر نیستم؟ همه گفتند بله. معنای این اولویت و این‌گونه تسلط بر جان‌‌ها چیست؟ بی‌‌شک این اولویت که در کلمه «مولا» نیز تکرار شده, چیزی جز اختیار تام داشتن و سرپرستی و امارت نیست.[61]

 

از سوی دیگر, با توجه به این که در ادامه حدیث آمده است: «وانصر من نصره واخذل من خذله» معنای این نصرت و خذلان چیست؟ اگر فقط مسئله دوستی مطرح بود, این تأکید بر یاری کردن علیع و دوری از خوار و سبک کردن او معنا نداشت. هر انسان منصفی می‌‌داند که پیامبرص از آن جمع کثیر, در امور شخصی علیع, مانند مزرعه‌‌داری و... کمک نخواسته است؛ بلکه منظور از این یاری خواستن, درخواست همکاری با علیع در امور کلانی است که بدون یاری مسلمین امکان انجام آنها نیست؛ اموری مانند خلافت و امارت. این همان قرینه مقامی است که با توجه به آن, معنای واژه «مولا» در این حدیث, و واژه «ولی» در آیه {إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا...} کاملاً روشن می‌‌گردد.

 

علاوه بر این, سخنان پیامبرص, نیز مانند قرآن, بعضی, بعض دیگر را تفسیر می‌کند؛[62] زیرا او از روی هواهای نفسانی سخن نمی‌‌گوید.[63] حتی اگر آن حضرت را فقط در حد فردی که دارای انسجام فکری است، بشماریم نیز روش علمی آن است که از کلمات خود او, برای فهم کلمات و جملات دیگرش, استفاده کنیم.

 

2. حدیث منزله

 

یکی از روایاتی که با طرق و سندهای متواتر نقل شده, حدیثی معروف به «حدیث منزله» است[64] که در ضمن جریان مفصلی آمده است که حضرت پیامبرص, در جریان غزوه تبوک با دیدن ناراحتی علیع از عدم شرکت در جهاد و ماندن در مدینه, فرمود: «أما ترضی أن تکون منی بمنزلة هارون من موسی, إلا أنه لا نبی بعدی».[65] بنابر این حدیث شریف, پیامبرص, فلسفه نبُردن علی را در غزوه تبوک, به وی توضیح داده است؛ یعنی بدان سبب او را در مدینه باقی گذاشت که جانشینش در پایتخت حکومت اسلامی باشد؛ مانند هارون که در مواقع مختلف, جانشین موسی بود؛ با این تفاوت که پس از رسول اکرمص, پیامبری نیست.

 

از این حدیث و شأن صدور آن, به خوبی روشن می‌شود که حضرت رسول‌ اکرمص, هم در عمل و هم با تصریح, نسبت علیع را با خود و منظور خود از کلمه «مولا», را در «حدیث غدیر», روشن کرده است. این بیان‌‌ بی‌‌ابهام, آن‌قدر قطعی و روشن است که جای هیچ تردیدی نسبت به دلالت «حدیث غدیر» بر امارت و خلافت امام علیع باقی نمی‌‌گذارد؛ هرچند که خود به تنهایی نیز دلیل تردیدناپذیری است بر جانشینی علیع.

 

ممکن است گفته شود جانشینی در یک مورد خاص, چه ربطی به جانشینی در تمام امور دارد؟ در پاسخ باید گفت که علمای علم اصول, علم فقه, علم تفسیر و دیگر علوم اسلامی معتقدند «مورد مخصّص نیست»؛ یعنی کلامی که عام یا مطلق باشد, ولو در مورد خاصی آمده باشد, اختصاص به آن مورد ندارد و شامل تمام موارد و مصادیق مشابه می‌‌گردد. از این رو این حدیث شریف, بنابر مبنای تمام علمای اسلام, اختصاص به جریان غزوه تبوک ندارد و دلالت آن اطلاق داشته به‌طور مطلق نسبت علیع را با پیامبرص روشن، و جانشینی او را ثابت می‌‌کند.

 

اثبات حقانیت مذهب تشیع در مسئله جانشینی که مهم‌ترین و بنیادی‌ترین مسئله مورد اختلاف است, به‌طور طبیعی حقانیت این مذهب را در مسائل فرعی‌‌تر در پی دارد. علامه شهید محمدباقر صدرره می‌‌گوید: بعضی از مورخان و تحلیل‌‌گران معاصر تلاش می‌‌کنند مذهب تشیع را به مشابه جریانی که از اول نبوده و بعداً به عنوان یک جنبش مخالف در میان امت اسلام پدید آمده است معرفی کنند؛ اما واقعیت آن است که در زمان حیات حضرت پیامبر دو جریان «اجتهادگرا» و «سنت‌‌گرا» پدید آمد. جریان اجتهادگرا که بیشتر، از افراد موجه, شیوخ و رؤسای قبایل و پیروان آنها[66] تشکیل شده بود, بارها در مقابل پیامبرص برای خود, شأنی قائل شده و در مواردی دست به مخالفت ‌‌زدند؛ اما کار اصلی ایشان, پس از رحلت پیامبرص و در ماجرای سقیفه صورت گرفت.[67] این در حالی بود که گروه وفادار به سنت, برای انتخاب جانشین برنامه نداشته و اصولاً با توجه به نصوص صریح پیامبرص, آن را موجه و مشروع نمی‌‌دانستند.

 

بدین‌سان درمی‌‌یابیم که در حقیقت, تشیع همان تعبد و تسلیم در مقابل نصوص پیامبر و «مولود طبیعی دعوت اسلامی» است, نه جریانی که در اثنای «انتخاب خلیفه» پدید آمده باشد.[68] آن «انتخاب», مصداق اتَمّ خودراْیی و اجتهاد گروه اکثریت بود؛ به همین سبب سرآغاز بروز و ظهور اختلافات گردید, نه مایه ایجاد آن.

 

منابع برای مطالعه بیشتر

 

ـ مرتضی مطهری, مجموعه آثار 3, صدرا, 1368, ص153 ـ 202.

 

ـ همو, مجموعه آثار 23, صدرا, ص234 ـ 253.

 

ـ محمدباقر مجلسی, حیوه القلوب (امام‌شناسی), قم, سرور, 1386, ج2, ص17 ـ 77.

 

حدیث پایانی

 

امام علیع: «ایها الناس لاتستوحشوا فی طریق الهدی لقلة اهله»؛[69] ای مردم! در راه هدایت, از کمی هدایت یافتگان نترسید.

 

امام باقرع: «لوأتیت بشاب من شباب الشیعه لایتفقه فی الدین, لاوجعته»؛[70] اگر با جوانی از جوانان شیعه ملاقات کنم که در دین تحقیق نمی‌کند, با او به سختی برخورد خواهم کرد.




[44]. به قول شهید محمدباقر صدر ره کار تغییر ذهنیت جاهلی و بنیان گذاشتن امتی با ارزش‌‌های اسلامی، فرایندی زمان‌بر و طولانی مدت بود که پیامبر حتی فرصت تربیت همان کسانی که ایمان آورده بودند را نیز نیافت، چه رسد به دعوت و تربیت دیگر جوامع انسانی (نقل به معنا از بحوث حول الولایة، ص59.)

[45]. تاریخ یعقوبی، ج2، ص126 و 127. به نقل از شهید سید محمدباقرالصدر، بحوث حول الولایة، ص30 و 31.

[46]. طبقات ابن سعد، ج3، ص248 به نقل از شهید سید محمدباقر الصدر، بحوث حول الولایة، ص32.

[47]. برای مثال ر.ک: ابن قتیبة الدینوری، الإمامة و السیاسة، ج2، ص40.

[48]. باید توجه کرد که در این زمینه آیات متعددی وجود دارد که چون نص نیستند، اکثر مفسران اهل سنت، ظواهر آن آیات را ناظر به موضوع تعیین جانشینی حضرت رسول اکرم| ندانسته‌اند. این آیهبدان سبب آورده شد که در آن کلمه «ولی»، هم‌‌ریشه با کلمه «مولا» در حدیث غدیر آمده است؛ قرائنی که برای کلمه «مولا» در آن حدیث آورده می‌‌شود، می‌‌تواند معنای کلمة ولی را در این آیه نیز مشخص کند.

[49]. محمد‌ابن جریر طبری می‌‌گوید: «و نزولها فی علی× امر اجمع علیه اهل التفسیر»؛ ر.ک: دلائل الإمامة، ص19.

[50]. المائدة، 55 ولیّ( شما فقط خدا و رسول و آن کسانی است که ایمان آورده‌اند؛ کسانی که نماز را برپا می‌‌دارند و درحالی‌که در رکوع‌اند, زکات می‌‌پردازند).

[51]. السید علی المیلانی، آیة الولایة، ص10 و 11.

[52]. همان.

[53]. المائدة، 92.

[54]. گویا علامه محمد اقبال، با توجه به امثال همین تشکیکات و تأویلات است که می‌‌گوید: زِ ما بر صوفی و ملّا سلامی/ که پیغام خداوند گفت ما را/ ولی تأویل‌شان در حیرت انداخت/ خدا و جبرئیل و مصطفی را!

[55]. الغدیر، ج1، ص14 ـ 60.

[56]. همان، ص62 ـ 72.

[57]. همان، ص73ـ151.

[58]. همان، ص152 ـ 157.

[59]. اقسام المولی فی اللسان، شیخ مفید، ص5.

[60]. یا به قول شیخ مفید قرائن داخلی و خارجی. ر.ک: منبع پیشین.

[61]. شیخ مفید، اقسام المولا فی اللسان، ص5.

[62]. القرآن یفسر بعضه بعضاً.

[63]. و ماینطق عن الهوی، نجم، آیه3.

[64]. السید علی المیلانی، حدیث المنزلة، ص9 و 10. مؤلف پس از ذکر 22 نفر از صحابه که این حدیث را روایت کرده‌اند، می‌‌گوید: راویان این حدیث شاید به 40 نفر برسد و از قول ابن عبدالبر (از علمای اهل سنت و مؤلف کتاب الاستیعاب) نقل می‌‌کند: «هو من اثبت الأخبار و اصحها». سپس اضافه می‌‌کند که این حدیث در صحیح بخاری و مسلم نیز آمده است.

[65]. محمد بن جریر طبری (شیعی)، دلائل الامامة، ص19.

[66]. دراین‌باره می‌‌توانید به کتاب زندگی ابابکر و بستگانش، ص18، مراجعه کنید.

[67]. محمدبن هانی، شاعر مغربی درباره انتخاب ابوبکر گفته: ولکن امر کان أبرم بینهم/ و إن قال قوم فلتة غیر مبرم؛ یعنی: ولی برنامه از پیش تعیین شده بود؛ گرچه گروهی گفتند: کاری شتاب‌‌زده بود.(برخی این سخن را از عمر نقل کرده‌اند که وی، بیعت با ابوبکر را شتاب‌‌زده دانسته و امت اسلام را از تکرار کارهایی مانند آن منع کرده بود.) رک. الشیخ نجاح الطایی، زندگانی ابابکر و بستگانش، ص26 ـ 36.

[68]. شهید محمدباقر الصدر، بحث حول الولایة، ص81 ـ 82. این کتاب با نام تشیع، مولود طبیعی اسلام، به فارسی نیز ترجمه گردیده است.

[69]. نهج البلاغة، کلام/ خطبة 201.

[70]. الشیخ کلینی، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1363، ج1، ص7 (مقدمه).